۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۶, شنبه

رومیان فصل ۷ ( ترجمه تفسیری)



  آزادی از شریعت
 ۱ ای برادران عزیز، شمـا که از اصول شریعت آگاهی دارید، یقینا می دانید که وقتی شخصی می میرد، اصول شریعت دیگر بر او حاکم نیست.  ۲ بعنوان مثال زنی که ازدواج کرده ، تا زمانی که شوهرش زنده است ، شرعا به شوهرش تعلق دارد و مجاز نیست با مرد دیگری ازدواج کند. اما اگر شوهرش فوت کند، آزاد است و می تواند با مرد دیگری ازدواج کند.  ۳ آن زن در صورتی که پیش از فوت شوهر دست به چنین عملی بزند، زناکار خوانده می شود، اما پس از مرگ شوهرش ، اشکالی در این کار وجود ندارد.  ۴ درمورد شما نیز همین امر صادق است ، به این ترتیب که شریعت یهود در گذشته همچون شوهر و صاحب اختیار شما بود. اما شما همراه مسیح بر روی صلیب مردید، از اینرو از قید “ازدواج و تعلق به شریعت یهود” آزاد شده اید و شریعت دیگر بر شما تسلط و حکمرانی ندارد. سپس همانطور که مسیح زنده شد، شما هم زنده شدید و اکنون شخص جدیدی هستید. حال ، می توان گفت که شما با آن کسی که از مردگان برخاست و زنده شد، “ازدواج کرده اید”، و از اینرو می توانید برای خدمت خدا مفید باشید و ثمر بیاورید.  ۵ هنگامی که هنوز طبیعت کهنه شما بر وجودتان مسلط بود، شریعت و احکام دین یهود باعث می شد خواهشهای گناه آلود در شما بیدار شوند و وادارتان سازند تا اعمالی را انجام دهید که خدا نهی کرده است ؛ به این ترتیب به سوی تباهی و مرگ می رفتید.  ۶ اما اکنون دیگر وظیفه ای نسبت به احکام دین یهود ندارید، زیرا در همان زمان که اسیر آنها بودید، “مردید” و حال می توانید خدا را بطور حقیقی خدمت کنید، نه به روش سابق یعنی اطاعت از تعدادی امر و نهی ، بلکه به روش نوین یعنی بوسیله روح القدس .

  شریعت و گناه
 ۷ پس آیا منظور اینست که شریعت بد است ؟ هرگز! شریعت بد نیست ، اما همین شریعت بود که بدی و گناهان مرا به من نشان داد. بعنوان مثال اگر در احکام و شریعت ، گفته نشده بود که ”نباید در قلب خود خواهشهای ناپاک داشته باشید”، من هیچگاه به وجود چنین خواهشهایی در خود پی نمی بردم .  ۸ پس شریعت علیه خواهشهای ناپسند من بود؛ گناه نیز با استفاده از این امر، نادرستی این قبیل خواهشها و امیال را به یاد من می آورد و آنها را در من بیدار می کرد! درواقع انسان فقط زمانی گناه نمی کند که هیچ شریعت و حکمی وجود نداشته باشد.  ۹ به همین دلیل ، من تا زمانی که از احکام شریعت آگاهی نداشتم ، از زندگی آسوده ای برخوردار بودم . اما وقتی از این احکام آگاهی یافتم ، متوجه شدم که آنها را زیر پا گذاشته ام ، و به همین علت گناهکار و محکوم به مرگ هستم .  ۱۰ همان احکام نیکو که انتظار می رفت راه زندگی را به من نشان دهند، سبب محکومیت و مرگ من شدند.  ۱۱ گناه مرا فریب داد و با استفاده از احکام پاک الهی ، مرا محکوم به مرگ کرد.  ۱۲ اما باوجود این مسایل ، هیچ شکی نیست که شریعت ، بخودی خود کاملا خوب و مقدس ومنصفانه است .  ۱۳ اما چگونه چنین چیزی ممکن است ؟ اگر شریعت موجب محکومیت و هلاکت من شد، چگونه می تواند خوب باشد؟ واقعیت اینست که شریعت نیکوست ، اما این گناه بود که از وسیله ای نیکو سوءاستفاده کرد تا باعث محکومیت من گردد. پس ملاحظه می کنید که گناه چقدر فریبنده و مرگبار و سزاوار لعنت است که برای رسیدن به هدف خود یعنی نابودی من ، از احکام و شریعت خوب خدا سوءاستفاده می کند.  ۱۴ پس ، شریعت خوب است و اشکالی در آن وجود ندارد. اشکال در من است که همچون یک برده به گناه فروخته شده ام.  ۱۵ بنابراین ، من اختیار عمل خود را ندارم ، زیرا هر چه می کوشم کار درست را انجام دهم نمی توانم ، بلکه کاری را انجام می دهم که از آن متنفرم !  ۱۶ من بخوبی می دانم که آنچه می کنم ، اشتباه است و وجدان ناراحت من نیز نشان می دهد که خوب بودن شریعت را تصدیق می کنم .  ۱۷ اما کاری از دستم بر نمی آید، زیرا کننده این کارها من نیستم . این گناه درون من است که مرا وادار می کند مرتکب این اعمال زشت گردم ، زیرا او از من قویتر است .  ۱۸ اکنون دیگر برای من ثابت شده است که وجود من بخاطر این طبیعت نفسانی ، از سر تا پا فاسد است . هر چه تلاش می کنم ، نمی توانم خود را به انجام اعمال نیکو وادارم . می خواهم خوب باشم ، اما نمی توانم .  ۱۹ می خواهم کار درست و خوب انجام دهم ، اما قادر نیستم . سعی می کنم کار گناه آلودی انجام ندهم ، اما بی اختیار گناه می کنم .  ۲۰ پس اگر کاری را انجام می دهم که نمی خواهم ، واضح است که اشکال در کجاست : گناه هنوز مرا در چنگال خود اسیر نگاه داشته است .  ۲۱ به نظر می رسد که در زندگی ، این یک واقعیت است که هرگاه می خواهیم کار نیک انجام دهیم ، بی اختیار کار بد از ما سر می زند.  ۲۲ البته طبیعت تازه ام مایل است خواست خدا را انجام دهد،  ۲۳ اما چیزی در عمق وجودم ، در طبیعت نفسانی من هست که با فکرم در جنگ و جدال می باشد و در این مبارزه پیروز می شود و مرا برده گناه می سازد، گناهی که هنوز در درون من وجود دارد. در فکرم اراده می کنم که خدمتگزار از جان گذشته خدا باشم ، اما می بینم که هنوز اسیر گناه هستم .  ۲۴ پس می بینید که من در چه حال زاری هستم : طبیعت جدید من به من امر می کند که اعمالم پاک و خوب باشد، اما آن طبیعت کهنه که هنوز در من است ، بسوی گناه کشیده می شود.  ۲۵ وای که در چه تنگنای وحشتناکی گرفتار شده ام ! چه کسی می تواند مرا از چنگ این طبیعت مرگبار آزاد کند؟ خدا را شکر، این کار را خداوند، عیسی مسیح انجام می دهد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر