۱۳۹۴ خرداد ۳, یکشنبه

موضوع: اولین کریسمس واعظ کلام: داود کاظمیان

معمولا وقتی کریسمس نزدیک می‌شود درخواست‌‌‌های کودکان برای گرفتن هدیه‌‌‌های مورد علاقه شان از بابانوئل به اوج خود می‌رسد.
بچه‌ها معمولا در این ایام، دوران پر التهابی رو برای فرا رسیدن کریسمس می‌گذرونن.
عروسک، ماشین بازی، قطارهای الکترونیکی و بسیاری اسباب بازی‌‌‌های دیگر، که کودکان با علاقه و امیدواری آن‌ها را به عنوان هدیه‌‌‌های سال نو درخواست می‌کنند.
بر اساس یک سنت قدیمی در آلمان، اداره‌‌‌های پست هفت شهر، در این روزهای نزدیک به سال نو، دست اندرکار پاسخ دادن به نامه‌‌‌های کودکان به بابانوئل می‌شوند.
امسال از اواخر ماه نوامبر، نزدیک به ۷۵ هزار کودک به بابانوئل نامه نوشته‌اند و نامه خود را به نشانی این هفت اداره پست فرستاده‌اند. کارمندان این هفت اداره پست با کمک چندین داوطلب به تک تک این نامه‌ها پاسخ خواهند داد.
یکی از ماموران پست می‌گفت: "یک بار یک شکلات با یکی از نامه‌ها به دستم رسید. کودکی که نامه را فرستاده بود، نوشته بود که این شکلات را برایت می‌فرستم که آن را بخوری و برای آوردن هدیه‌‌‌های من انرژی داشته باشی."
تنها چیزی که من برای کریسمس می‌خوام سلامتی و یک شغل برای پدرم می‌خواهم. من پسر بزرگی هستم و اسباب بازی نمی‌خواهم و مادرم گفت تو امسال به خونه ما نمی‌آیی چون اوباما دوباره انتخاب شد.
من کادو زیادی نمی‌خوام می‌تونی اونها رو به بچه‌هایی بدی که پول کافی برای خرید اسباب بازی ندارند.
سانتای عزیز
من امسال بچه خوبی بودم. به مادرم در پختن شام کمک کردم. به پدرم برای آوردن آب از یخچال کمک کردم. من امسال یک ماشین صورتی برای عروسکم می‌خوام.
سانتای عزیز متاسفم که امسال پسر بدی بودم. می‌تونی یک چند تا چیز برام بیاری و بعد یک لیست بلند بالا همراهش می‌کنه
مامان من در رژیم است و امسال برای ما شیرینی درست نکرده، می‌تونی برای من چند تا شیرینی بیاری اگر شکلات هم نداشت اشکالی نداره.
وقتی به خونه ما اومدی من چند تا شیرینی برات گذاشتم اما اگر خیلی گرسنه بودی می‌تونی زنگ بزنی و پیتزا سفارش بدی.
سانتا هر چی به من بدی قبول می‌کنم چون پسر خیلی خوبی نبودم.
کریسمس همیشه همراه با انتظار است بخصوص برای بچه‌ها که منتظر گرفتن کادو و هدیه هستن.
شما امروز منتظر چی هستید. ما معمولا حالا شاید نه کریسمس اما در عید نوروز همیشه انتظار اتفاق خاصی رو داریم انتظار داریم تا چیزی دریافت کنیم انتظار داریم که یک اتفاق خاصی بیفته.
ما امروز می‌ریم به رویدادی نگاه کنیم که در قسمت دوم از فصل دوم کتاب لوقا ثبت شده و از اهمیت بسزایی برخوردار است. این رویداد مهم است چون تنها رویداد از دوران نوزادی عیسای مسیح است که ثبت شده و لوقا آنرا به رشته تحریر درآورده است. بدون شک وقایع زیادی بود که لوقا می‌تونست بنویسه اما او این واقعه را بخاطر اهمیتی که داشت انتخاب کرد
ما در دوران کریسمس در کتاب لوقا با دو شخصیت روبرو می‌شیم در کتاب مقدس خیلی کوتاه و خیلی عمیق به این دو شخصیت پرداخته شده است. ما معمولا خیلی کم در دوران ایمان خودمون با این دو نفر برخورد می‌کنیم خود من در طی این چندی سال ایمانی خودم فقط یک بار در یک جلسه کلیسایی درباره اونها صحبت به میان اومد.
یکی از اونها مردی است به نام شمعون و یکی دیگر از اونها پیره زنی است به نام حنا. اونها در هیچ یک از صحنه‌‌‌های تولد مسیح دیده نمی‌شن. یا ما نام اونها رو روی هیچ یک از کارتهای کریسمس نمی‌بینیم. اما اونها در اولین کریسمس تاریخ، نقش فوق العاده‌‌ای رو بازی می‌کنن. هر کدوم از این دو نفر بطور جداگانه منتظر چیزی بودند، در واقع اونها منتظر یک کسی بودند.
لوقا باب ۲
۲۱ و چون‌ روز هشتم‌، وقت‌ ختنه‌ طفل‌ رسید، او را عیسی‌ نام‌ نهادند، چنانکه‌ فرشته‌ قبل‌ از قرار گرفتن‌ او در رحم‌، او را نامیده‌ بود. ۲۲ و چون‌ ایام‌ تطهیر ایشان‌ برحسب‌ شریعت‌ موسی‌ رسید، او را به‌ اورشلیم‌ بردند تا به‌ خداوند بگذرانند. ۲۳ چنانکه‌ در شریعت‌ خداوند مکتوب‌ است‌ که‌ هر ذکوری‌ که‌ رحم‌ را گشاید، مقدس‌ خداوند خوانده‌ شود. ۲۴ و تا قربانی‌ گذرانند، چنانکه‌ در شریعت‌ خداوند مقرر است‌، یعنی‌ جفت‌ فاخته‌ای‌ یا دو جوجه‌ کبوتر. ۲۵ و اینک‌ شخصی‌ شمعون‌ نام‌ در اورشلیم‌ بود که‌ مرد صالح‌ و متقی‌ و منتظر تسلی‌ اسرائیل‌ بود و روح‌القدس‌ بر وی‌ بود. ۲۶ و از روح‌القدس‌ بدو وحی‌ رسیده‌ بود که‌ تا مسیح‌ خداوند را نبینی‌ موت‌ را نخواهی‌ دید. ۲۷ پس‌ به‌ راهنمایی‌ روح‌، به‌ هیکل‌ درآمد و چون‌ والدینش‌ آن‌ طفل‌ یعنی‌ عیسی‌ را آوردند تارسوم‌ شریعت‌ را بجهت‌ او بعمل‌ آورند، ۲۸ او را در آغوش‌ خود کشیده‌ و خدا را متبارک‌ خوانده‌، گفت‌: ۲۹ “الحال‌‌‌ای خداوند بنده‌ خود را رخصت‌ می‌دهی‌، به‌ سلامتی‌ برحسب‌ کلام‌ خود. ۳۰ زیرا که‌ چشمان‌ من‌ نجات‌ تو را دیده‌ است‌، ۳۱ که‌ آن‌ را پیش‌ روی‌ جمیع‌ امت‌ها مهیا ساختی‌. ۳۲ نوری‌ که‌ کشف‌ حجاب‌ برای‌ امت‌ها کند و قوم‌ تو اسرائیل‌ را جلال‌ بُود.” ۳۳ و یوسف‌ و مادرش‌ از آنچه‌ درباره‌ او گفته‌ شد، تعجب‌ نمودند. ۳۴ پس‌ شمعون‌ ایشان‌ را برکت‌ داده‌، به‌ مادرش‌ مریم‌ گفت‌: “اینک‌ این‌ طفل‌ قرار داده‌ شد، برای‌ افتادن‌ و برخاستن‌ بسیاری‌ از آل‌ اسرائیل‌ و برای‌ آیتی‌ که‌ به‌ خلاف‌ آن‌ خواهند گفت‌. ۳۵ و در قلب‌ تو نیز شمشیری‌ فرو خواهد رفت‌ تا افکار قلوب‌ بسیاری‌ مکشوف‌ شود.” ۳۶ و زنی‌ نبیه‌ بود، حنا نام‌، دختر فنُوئیل‌ از سبط‌ اشیر بسیار سالخورده‌، که‌ از زمان‌ بکارت‌ هفت‌ سال‌ با شوهر بسر برده‌ بود. ۳۷ و قریب‌ به‌ هشتاد و چهـار سـال‌ بـود که‌ او بیـوه‌ گشته‌ از هیکل‌ جدا نمی‌شد، بلکه‌ شبانه‌ روز به‌ روزه‌ و مناجات‌ در عبادت‌ مشغول‌ می‌بود. ۳۸ او در همان‌ ساعت‌ در آمـده‌، خـدا را شکـر نمـود و دربـاره‌ او به‌ همه‌ منتظرین‌ نجات‌ در اورشلیـم‌، تکلـم‌ نمود.
چهل روز بعد از تولد عیسی، مریم و یوسف عازم اورشلیم شدند. ایشان به دو دلیل به اورشلیم رفتند. ابتدا به هیکل، یعنی به خانۀ خدا رفتند تا عیسی را به خداوند بگذارنند. بر طبق شریعت خداوند (شریعت یهود)، تمامی نخست زادگان ذکور چه حیوانات و چه از انسانها، برای خدا مقدس تلقی می‌شد. نخست زادۀ حیوانات حلال گوشت قربانی می‌شد، یعنی به خدا تقدیم می‌گردید. نخست زادۀ انسانها قربانی نمی‌شد، بلکه می‌بایست با پرداخت هدیه‌ای نقدی در سن چهل روزگی، فدیه داده می‌شد.  دلیل دوم عزیمت مریم و یوسف به اورشلیم، گذراندن قربانی تطهیر بود. ما در کتاب لاویان می‌بینیم که گفته می‌شه هر زن پس از زایمان به مدت سی و سه روز ناپاک است و بعد از اون باید برای دادن کفاره به معبد بره بر طبق شریعت یهود، مادر و پسر نوزاد برای مدت چهل روز بعد از تولد نوزاد «نجس» تلقی می‌شدند. در آن هنگام برای طاهر شدن مادر و کودکش می‌بایست قربانی گذرانده می‌شد. برای مردم فقیر قربانی عبارت بود از یک جفت فاخته یا دو جوجۀ کبوتر. که نشان دهنده اینه که یوسف و مریم از افراد کم درآمد بودند.
در واقع لغتی که لوقا در یونانی برای منتظر استفاده می‌کنه به مفهوم انتظار برای یک تغییر دهنده برای یک چیزی که همه چیز رو دگرگون می‌کنه است. به مفهوم واقعی کلمه اونها گوش به زنگ ظهور مسیح و آماده خوش آمد گویی به او بودند.
در اون زمان قوم خدا در وضعیت بسیار بدی بودند اونها در تحت حکومت رومیها بودند و هیچ اختیاری از خود نداشتند و در ترس و اضطراب از مرگ و اسیر شدن و یا به تبعید فرستادن و حتی مرگ بودند. و خیلی‌ها در تردید بودند که آیا واقعا مسیح خواهد آمد؟
یکی از شخصیتهایی رو که لوقا در این رویداد از اون نام می‌بره شخصی بنام شمعون بوده است. کتاب مقدس اطلاعات بسیار اندکی در مورد شمعون به ما عرضه می‌کنه. نام شمعون به غیر از این قسمت، در هیچ کجای دیگر کتاب مقدس به این شخص هیچ اشاره‌‌ای نشده است. ما هیچ چیزی در مورد خانواده این شخص نمی‌دانیم. نمی‌دونیم این شخص ازدواج کرده بود یا نکرده بود. نمی‌دونیم دارای فرزندانی بوده یا نبوده، حتی نمی‌دونیم شغل این شخص چی بوده، هر چند بعضی‌ها می‌گن چون در معبد بوده شاید کاهن بوده، اما کتاب مقدس در این مورد هیچ چیز به ما نمی‌گه.
چرا کتاب مقدس در مورد ازدواج، خانواده، داشتن فرزند و حتی شغل این شخص چیزی به ما نمی‌گه. چون هیچ کدوم از اینها از اهمیت بسزایی برخوردار نیستند. تنها چیزهایی که در مورد شمعون به ما گفته می‌شه چیزهایی هستند که برای خداوند از اهمیت برخوردار هستند و مهم هستند. چیزهایی که به شخصیت شخص و ارتباط او با خداوند مربوط می‌شه.
کتاب مقدس به ما می‌گه که او یک مرد صالح و متقی بوده است همینطور به ما گفته می‌شه که او مرد ایمان و امید بوده است او مردی بوده که روح خدا بر او قرار داشته. اینها چیزهایی هستند که از نظر خدا مهم هستند. اینها چیزهایی هستند که خدا به اونها اهمیت می‌ده.
در واقع شمعون دلیل خوبی برای امید و انتظار کشیدن داشت. تمرکز شمعون بر تسلی و آرامی بود که مسیح با خود می‌آورد. در واقع بزرگترین نماد یهودیان آن دوران از مسیح، تسلی دهندگی و تسلی بخش بودن مسیح بود.
امروز هم خیلی از ما در سختی و مشکلات هستیم و نیاز به آرامی خدا داریم در انتظار آرامی خدا هستیم. در واقع نیاز به تسلی یکی از نیازهای عام نژاد بشر است. ما در خیلی از سرودها می‌خونیم‌‌ ای مسیح ما مشتاق تو هستیم مشتاق آرامی و تسلی تو هستیم.
در واقع در فصل کریسمس وقتی نگاه می‌کنیم بیشتر تنهایی‌ها و بیشتر نیاز به تسلی نمود می‌کنه آمار خودکشی در این دوران بیشتر می‌شه. اما مسیح و تسلی بخش درست پشت در قلب هر انسانی ایستاده و می‌کوبدآیا ما هم مثل شمعون با امید به انتظار ورود مسیح به زندگی خودمون هستیم یا نه
شمعون و حنا در تمامی این مدت منتظر دیدن مسیح بودند و هرگز نا امید نشدن. وقتی خدا می‌گه که می‌خواد کاری بکنه حتما اون کار رو می‌کنه پس دلیلی برای نا امیدی وجود نداره
چرا فقط این دو نفر باید به ملاقات مسیح می‌اومدند و اونرو می‌دیدند. چرا نباید همه یهودیان از این موهبت برخوردار می‌شدند مگر غیر از این بود که همه اونها منتظر مسیح بودند.
چون وقتی به این آیات نگاه می‌کنیم می‌بینیم که هر دو نفر اونها هم به جستجوی خدا بودند و هم امید داشتند که خداوند کاری انجام می‌دهد. در واقع چیزی که سبب می‌شه تا اونها بتونن عیسای مسیح رو تشخیص بدن و اونو در واقع دریافت بکنن اشتیاق اونها برای خداوند بود تا نجات دهنده و تسلی دهنده‌‌ای رو برای اونها بفرسته.
در واقع شناخت و دریافت ما از مسیح بر می‌گرده به اشتیاقی که ما برای خداوند داریم اشتیاقی که برای نجات و فدیه داریم آنانی که به جستجوی خداوند هستند او را خواهند یافت. کسانی که مشتاق مسیح هستند با او زندگی می‌کنند و زندگی اونها تبدیل می‌شه.
شمعون و حنا مشتاق بودند و اونها مسیح رو یافتند و او رو در آغوش گرفتند.
نام شمعون به کسی اطلاق می‌شد که هم می‌شنید و هم اطاعت می‌کرد در واقع به معنی "به گوش و فرنبردار" است.
روح خدا شمعون رو ملزم کرد تا به صحن معبد بره اونهم درست در زمان درست و درست روزی که یوسف و مریم کودک خودشون رو به برای اجرای مراسمی که مرسوم بود به معبد می‌آوردند. مریم و یوسف اونروز هم برای تقدیم کودک به خداوند و هم برای پاکی از نجاست به معبد رفته بودند و این بر اساس شریعتی بود که موسی به اونها داده بود. وقتی شمعون به این کودک نگاه کرد اون می‌دونست که خداوند به وعده خودش عمل کرده است. عمانوئیل یعنی خدا با ماست درست در پیش چشمان شمعون بود او آمده بود تا ترس و اسارت و نا امیدی رو محو کنه.
هیچ چیز خاصی در مورد مریم و یوسف وجود نداشت که قابل شناسایی باشن و یا با دیگران فرق داشته باشند اما شمعون و حنا مستقیم به سمت اونها می‌رن و مسیح رو تشخیص می‌دن؛ اونها منتظر مسیح بودند و اونرو تشخیص دادند.
آیا امروز ما هم عیسای مسیح رو در اطراف خودمون تشخیص می‌دیم؛ هر کسی که روح خدا بر اوست عیسای مسیح رو تشخیص می‌ده.
شمعون این کودک رو در آغوش می‌گیره و خدا رو متبارک می‌خونه خدا رو شکر می‌کنه که نه تنها به وعده شخصی خودش به شمعون که قبل از مرگش مسیح رو خواهد دید عمل می‌کنه بلکه او وعده‌هایی رو که از طریق انبیا جهت فرستادن مسح شده به این جهان برای همه مردم داده بود وفا کرده است
او وقتی مسیح رو می‌بینه وعده خداوند رو می‌بینه نه تنها وعده خداوند رو می‌بینه بلکه تحقق وعده خداوند رو می‌بینه؛ مسیح یعنی تحقق وعده خداوند؛ با مسیح وعده‌‌‌های خداوند تحقق پیدا می‌کنه و به انجام می‌رسه.
مسیح سفره‌‌ای است که خداوند اونرو جلوی همه مردم دنیا قرار داده و از همه دعوت می‌کنه تا بر سر این سفره بنشینن، امروز پاسخ من و شما به این دعوت چیست؟
یکی دیگه از شخصیتهایی که با شکیبایی منتظر مسیح بود پیره زنی بنام حنا بود که کلام خدا می‌گه وقتی همسر او مرد او الباقی عمر خودش رو چه شب و چه روز صرف روزه و مناجات و دعا در معبد کرده بود در واقع کلام خدا می‌گه او از معبد جدا نشده بود.
او نیز دقیقا منتظر همان شخصی بود که شمعون بود اما با یک گرایش و با یک دیدگاه دیگر. او به عوض اینکه منتظر تسلی دهنده باشه منتظر بخشایش بود. در واقع او وقتی خداوند رو شکر می‌کنه نوید یک نجات دهنده و یک فدیه دهنده رو به همه اعلام می‌کنه.
در واقع واژه فدیه و نجات در عهد قدیم بر می‌گشت به نجات قوم اسرائیل از اسارت و بندگی در مصر. و در دوران حنا در واقع این واژه یک فدیه نهایی و نمادی از قدرت خداوند برای در هم شکستن و آزادی از اسارت بود. در واقع روز پسح که روز نجات قوم خدا از اسارت از مصر بود اشاره به رهایی از اسارت و بندگی گناه داشت و حنا داشت خدا رو برای یک چنین نجات عظیمی شکر می‌کرد. از اینکه او بلاخره موفق به دیدن نجات دهنده شده است و در واقع او خداوند رو داشت بخاطر کسی شکر می‌کرد که می‌توانست قوم او رو از گناهانشون نجات بده.
وقتی مسیح اومد هر آنچه را که شمعون و حنا منتظر آن بودند برآورده کرد.
امروز من و ما در این کریسمس منتظر چی هستم. هر آنچه را که در این کریسمس شما منتظر آن هستید هر چی که می‌خواد باشه، مسیح می‌تونه به شما بده.
آیا ما امروز در شرایطی از ترس از مشکلات از عدم اطمینان به آینده مثل شمعون هستیم آیا ما به آرامی و تسلی خداوند نیاز داریم آیا نیاز به حضور خداوند در زندگی خودمون داریم.
اگر اینطور هست شما می‌تونید اونرو همین الان در مسیح ببینید او آمد تا به ما آرامی بده هر جا که هستیم و در هر موقعیتی که هستیم
متی باب ۱۱ آیه ۲۸
بیایید نزد من ‌‌‌ای تمام‌ زحمتكشان‌ و گرانباران‌ و من‌ شما را آرامی‌ خواهم‌ بخشید.
یایید نزد من ‌‌‌ای تمام‌ زحمتكشان‌ و گرانباران‌ و من‌ شما را آرامی‌ خواهم‌ بخشید.
یا اگر مثل حنا بدنبال بخشایش می‌گردید و بخاطر کارهایی که انجام دادید و یا بخاطر طریقی که زندگی کردید و یا فکر می‌کنید گرفتار گناه شدید و نمی‌تونید از دام اون بیرون بیایید. عیسای مسیح می‌تونه این بخشایش رو هم اینک به شما عطا کنه.
دختر من امسال یک کتاب بنام "برادران، ما کامل نیستیم" رو به من داد
هیچ کدوم از ما کامل نیستیم و مسیح دقیقا برای همین به زمین اومد تا ما رو در ضعفهای ما بلند کنه
او هرگز گذشته شما رو به رخ شما نمی‌یاره و اونو به پشت سرش می‌ندازه. مسیح نیومد که محکوم کنه بلکه همه رو نجات بده.
یوسف و مریم از اتفاقاتی که در معبد افتاد متعجب شدند. آیا امروز ما هم از کاری که خداوند برای نجات انسان گناهکار انجام داده متعجب می‌شیم یا راحت از کنار اون می‌گذریم. آیا امروز برای ما کریسمس یک روز مقدسه یا یک فصلی برای تعطیلات.؟
اینجا یک فهرست از افرادی هست که در اولین کریسمس متعجب و دگرگون شدند امروز خودمون رو بزاریم جای یکی از اونها امروز ما چه احساسی داریم اون افراد مریم و یوسف، چوپانان، شمعون و حنا و ستاره شناسها بودند. امروز خودمون رو بزاریم جای یکی از اونها؛
شمعون و حنا به ندای روح خدا جواب مثبت داد حرکت کردند و به معبد رفتند اونها ننشستند اونها حرکت کردند. خیلی از ما متاسفانه خیلی وقتها صدای خدا رو برای اینکه قدم جلو بزاریم و عیسای مسیح رو به زندگی خودمون بپذیریم ندید می‌گیریم و می‌گیم بزار بعدا، حتی روح خدا ایمانداران را برای انجام خیلی کارها ملزم می‌کنه ولی اونها ندید می‌گیرن و اهمیت نمی‌دن. اگر شمعون و حنا اونروز به صدای خدا اهمیت نمی‌داند و به معبد نمی‌رفتند هرگز چشمان اونها نجات خداوند رو نمی‌دید و هرگز امروز نامی از اونها در کتاب خداوند و در دفتر خداوند وجود نداشت.
مریم آماده حرکت شد وقتی به فرشته خداوند گفت " “اینک‌ کنیز خداوندم‌. مرا برحسب‌ سخن‌ تو واقع‌ شود.” "
یوسف دست به اقدام زد وقتی در رویا خداوند به او گفت با مریم ازدواج کن.
چوپانان دست به اقدام زدند وقتی گفتند " “الان‌ به‌ بیت‌لحم‌ برویم‌ و این‌ چیزی‌ را که‌ واقع‌ شده‌ و خداوند آن‌ را به‌ ما اعلام‌ نموده‌ است‌ ببینیم‌.” "
اون مردان حکیم که در کشور خودشون از آسایش خوبی برخوردار بودند وقتی ستاره رو دیدند برای پیدا کردن و دیدن پادشاه کریسمس به راه افتادند.
امروز ما وقتی صدای خدا رو در درون قلب خودمون می‌شنویم به اون چه پاسخی می‌دیم. دست به اقدام می‌زنیم دست به عمل می‌زنیم راه می‌افتیم می‌گیم باشه یا صرفا ندید می‌گیریم.
یادتون باشه نام افرادی که برای خداوند دست به اقدام می‌زنن تا ابد در دفتر حیات ثبت می‌شه، نام اینها تا ابد باقی خواهد موند.
وقتی خداوند شما رو برای انجام کاری فرا می‌خونه اونو انجام بدید این می‌تونه به نجات و رستگاری شما ختم بشه؛ این می‌تونه باعث خدمت به دیگران و نجات دیگران بشه
آیا خداوند از شما خواسته کاری انجام بدین، آیا شما حرکت کردید آیا قصد دارید اقدام کنید. اگر خدا از شما می‌خواد کاری انجام بدید اگر اونرو ندید بگیرید در واقع شما معجزه کریسمس رو از دست دادید.
امروز و الحال روز نجات است.

شمعون پس از برکت دادن مریم و یوسف و فرزندشان، گفت: «این طفل قرار داده شد، برای افتادن و برخاستن بسیاری از آل اسرائیل». کسانی که به مسیح ایمان آورده، نجات او را دریافت می‌دارند، «برخواهند خاست». کسانی که او را رد می‌کنند، «خواهند افتاد» یعنی محکوم خواهند شد. مسیح سنگ زاویه‌ای است که بر روی آن کلیسا بر خواهد خاست. اما همان سنگ در صورتی که رد شود، سنگی خواهد شد که به واسطۀ آن انسانها خواهند افتاد.
من مطمئن هستم که مریم از حرفی که شمعون در آیه ۳۴ زده بود گیج و مبهوت شده بود
“اینک‌ این‌ طفل‌ قرار داده‌ شد، برای‌ افتادن‌ و برخاستن‌ بسیاری‌ از آل‌ اسرائیل‌ و برای‌ آیتی‌ که‌ به‌ خلاف‌ آن‌ خواهند گفت‌."
اکثر یهودیان، یعنی همان کسانی که مسیح در وهله اول برای نجاتشان آمده بود، او را رد کرده، برخلاف او سخن گفتند و سرانجام او را به قتل رساندند. یهودیان، این قوم برگزیده و مبارک خدا، برکت خود را از دست دادند؛ ایشان افتادند. اما برکت به امتها منتقل شد، به ملت‌هایی که مسیح را پذیرفتند و به او ایمان آوردند.
در اینجا شمعون نمی‌گه “Merry Christmas and Happy New Year.” بلکه خیلی شفاف و واضح به مریم می‌گه کریسمس هرگز مبارک و سال جدید هرگز با شادی همراه نخواهد بود مگر اینکه شخص حرکت کنه و زندگی خودش رو به مسیح تسلیم کنه.
در اینجا یک حقیقتی وجود داره:
کریسمس مردم رو به دو اردو تقسیم می‌کنه. در واقع مسیح باعث افتادن بسیاری از مردم و باعث برخاستن بسیاری دیگر از مردم خواهد شد. کریسمس در واقع یک انتخاب رو برای همه به وجود آورد، و هر کسی باید این انتخاب رو باید بکنه نوع انتخاب ما باعث برکت ما و یا باعث لعنت ما می‌شه؛ انتخاب اینه که آیا هدیه خداوند رو قبول می‌کنیم یا قبول نمی‌کنیم.
آمدن مسیح به این جهان سبب شد که افکار قلوب بسیاری مکشوف شود. آنگاه آشکار خواهد شد که چه کسانی ایمان داشته‌اند و چه کسانی نداشته‌اند؛ چه کسانی خدمتگزاران راستین خدا بوده‌اند و چه کسانی نبوده‌اند.
خدا به دینداری و خدا پرستی ظاهری ما نمی‌نگرد؛ خدا به آن حالت قلبی که نسبت به مسیح داریم می‌نگرد. فقط آنانی در عاقبت در نظر خدا عادل به شمار خواهند آمد که عدالت مسیح را از طریق ایمان دریافت دارند.
عیسای مسیح امروز هر یک از ما رو فرا می‌خونه، و این بسته به انتخاب ماست، آیا به این صدا واکنش نشون می‌دیم و حرکت می‌کنیم یا اونرو ندید می‌گیریم. در نتیجه این تصمیم یا ما بلند خواهیم شد یا سقوط خواهیم کرد! ما نمی‌تونیم نسبت به مسیح نسبت به این هدیه خداوند بی تفاوت باشیم؛ یا می‌پذیریم یا نمی‌پذیریم یا پسر را داریم یا پسر را نداریم.
خیلی جالب توجه است که وقتی ما بر اساس کاری که خدا از ما خواسته، دست به عمل می‌زنیم اونوقت عمل ما سبب پیام می‌شه اونوقت ما می‌شیم افرادی که پیام خداوند رو انتقال می‌دن.
وقتی به آیه ۳۸ نگاه می‌کنیم می‌بینیم حنا بچه رو در بغل می‌گیره و در باره او به همه اطلاع می‌ده.
ما وقتی به دور و بری‌ها و خویشان خود نگاه می‌کنیم بر اساس هر آنچه که زمینی است در مورد اونها قضاوت می‌کنیم ما دقیقا نمی‌دونیم در قلب اونها چی می‌گذرد بیاییم در این کریسمس این خبر خوش رو از اونها دریغ نکنیم. خدا از ما می‌خواد که همه ما پیام اوران کریسمس باشیم.
ما وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم که با این کودک آرامی، تسلی، رستگاری و نجات به همراه می‌یاد چیزی که همه دنیا برای بدست اوردن اونها در تلاش هستند.
دقیقا این رویداد در کتاب مقدس به ما می‌گه: "آنکه پسر را دارد همه چیز را دارد"
اجازه بدید یک داستانی رو برای شما تعریف کنم؛ یک شخص ثروتمندی بوده که با پسرش زندگی می‌کرده و شغل اینها جمع آوری کلکسیون تابلوهای پیکاسو و وان گوگ بوده و دیوارهای خونه اونها پر از تابلوهای گران قیمت بود که قیمتش بالغ بر صدها میلیون دلار می‌شد. متاسفانه جنگی رخ می‌ده و پسر این شخص به جنگ می‌ره ولی بعد از مدت کوتاهی یک نامه دریافت می‌کنه که پسرش در جنگ کشته شده اسسایر حضار در حراجی که خوشحال شده بودند می‌گن خوب حالا بریم سر حراج تابلوهای دیگر که گنجی هستن. اما مسئول حراج می‌گه حراج تموم شد حالا همه شما می‌تونین به خونه خودتون برین. حضار شروع به اعتراض می‌کنن و می‌گن هنوز هیچ تابلویی به فروش نرفته.
مسئول حراج می‌گه طبق وصیت اون پیرمرد کسی که تابلو پسر رو خریده صاحب الباقی تابلوها هم هست. بنا براین دیگه تابلویی برای حراج وجود نداره.
پیام این داستان همان پیام کریسمس است؛ "آنکه پسر را دارد همه چیز را دارد"
کسی‌ که‌ پسر را انکار کند، پدر را هم‌ ندارد
آنکه‌ پسر را دارد حیات‌ را دارد و آنکه‌ پسر خدا را ندارد، حیات‌ را نیافته‌ است‌.
با هم دعا می‌کنیم ت.
غم اندوه و رنج زندگی این شخص رو فرا می‌گیره و وقتی کریسمس فرا می‌رسه این پیرمرد بیشتر غمگین می‌شه چون هم تنها بوده و هم بدون پسرش دیگه هیچ چیزی براش مفهوم نبود. روز کریسمس زنگ در خونه رو می‌زنن و پیرمرد که انتظار کسی رو نداشت با بی حوصلگی در رو باز می‌کنه که یک سرباز رو با یک بسته می‌بینه. اون سرباز می‌گه که از دوستان پسرش در جبهه بوده و به داخل می‌یاد و می‌گه من یکی از کسانی هستم که پسر تو منو در جنگ نجات داد اما نجات ما باعث شد تا خودش کشته باشه.
من قبل از جنگ نقاش بودم و صورت پسر شما رو کشیدم و آوردم تا اونو به شما هدیه کنم. پیرمرد تابلو رو می‌گیره و وقتی نگاه می‌کنه و عکس پسرش رو اونجا می‌بینه اون تابلو در بهترین قسمت اتاق و در کنار گرونترین تابلو‌ها آویزون می‌کنه و هر روز به اون تماشا می‌کرده.
این پیرمرد از دنیا می‌ره و وصیت می‌کنه که تمام تابلوها رو درست در روز کریسمس حراج کنند.
در حراجی همه آدمها جمع شده بودند تا این تابلوهای گران قیمت رو بخرن اما در میان این تابلوها تابلوی پسر اون پیرمرد هم بود. و طبق وصیت پیرمرد اون تابلو باید اول به فروش می‌رسید. مسئول حراج با قیمت صد دلار برای اون تابلو شروع می‌کنه اما کسی اونو نمی‌خره چون از نظر هنری ارزش خاصی نداشت. و همه با خنده می‌گن اونو بنداز دور و برو سر حراج واقعی. اما بلاخره یک شخصی که همسایه اون پیرمرد بود و پسر اونو می‌شناخت می‌گه من تنها ده دلار دارم اما چون اون پسر رو بخوبی می‌شناختم حاضرم اون تابلو رو با تمام موجودیم بخرم چون کس دیگری حاضر نمی‌شه مبلغ بیشتری بده. تابلو به اون همسایه فروخته می‌شه


 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر