۱۳۹۴ خرداد ۴, دوشنبه

موضوع: بوته مشتعل واعظ کلام: داود کاظمیان

پیامها امروز در دنیا از اهمیت زیادی برخوردار هستند اگر حتی به زندگی شخصی و روزمره خودمان نگاه کنیم می‌بینیم روزی چقدر پیام از طریق ایمیل، وایبر، پیامک، اینترنت، فیسبوک، و توییتر رد و بدل می‌کنیم و چقدر برای ارسال و دریافت این پیامها یا سر از کار دیگران در آوردن وقت می‌گذاریم. حتی در روند شغلی از دست دادن بعضی پیامها باعث ورشکستگی می‌شود در زمان جنگ اگر ما پیامها را به درستی دریافت نکنیم امکان دارد جان خودمان را در مخاطره قرار بدهیم حتی سبب مرگ ما می‌شود. اما بدترین آنها که می‌تواند زندگی ما را در مخاطره جدی قرار بدهد این است که ما پیامی را که خدا برای شخص ما دارد دریافت نکنیم و آنرا از دست بدهیم.
من ایمان دارم که خداوند نمی‌خواهد شما فقط روزهای یکشنبه بیایید و صرفا پیام او را گوش کنید بلکه او می‌خواهد شما این پیام را در زندگی خودتان تجربه کرده و با آن زندگی کنید. او هر روز می‌خواهد در ما حضور روح خودش را شعله ور کند. او می‌خواهد هر روز زندگی شما را لمس کند و وقتی آتش روح خدا ما را لمس کند دیگر ما آن انسان سابق نخواهیم بود. و امروز هم خدا پیام خاصی برای هر یک از ما دارد. امروز با هم نگاهی می‌کنیم به قسمتی از کلام خدا در مورد فرا خوانده شدن موسی توسط خدا و اینکه این واقعه چه پیامی برای امروز ما دارد.
با هم دعا می‌کنیم: ای خداوند ممنون هستیم که تو به وسیله واسطهای مختلف هر روز برای ما پیام جدیدی داری؛ این ساعت را به حضور تو می‌آوریم دست پر قدرت تو بر این ساعت قرار بگیرد و باشد که پیام تو در زندگی ما عمل کرده و نه تنها جانهای ما را بلکه جانهای دیگران را سیراب کند باشد که امروز حضور تو فصل جدیدی در زندگی هر یک از ما باز کند و ما را قدمی به عیسای مسیح نزدیکتر کند به اسم عیسای مسیح، آمین.
کتاب خروج فصل ۳ آیات ۱ تا ۵؛ "۱ یک روز وقتی موسی گلّه گوسفندان و بُزهای پدر زنش یترون، کاهن مدیان را می‌چرانید، گلّه را به طرف غرب بیابان برد تا به کوه مقدّس، یعنی سینا رسید. ۲ در آنجا فرشته خداوند از میان شعله‌های آتش بوته‌ای بر او ظاهر شد. موسی نگاه کرد و دید که بوته شعله ور است امّا نمی‌سوزد! ۳ پس با خود گفت: «نزدیک بروم و این چیز عجیب را ببینم که چرا بوته نمی‌سوزد!» ۴ وقتی خداوند دید موسی نزدیک می‌آید، از میان بوته آتش او را صدا کرد و فرمود: «موسی، موسی!» موسی عرض کرد: «بلی حاضرم.» ۵ خدا فرمود: «نزدیکتر نیا! نعلینت را از پایت بیرون بیاور چون جایی که ایستاده‌ای زمین مقدّس است".
موسی همانطور که می‌دانید در واقع پسر خوانده دختر فرعون بود و در خانواده سلطنتی بزرگ شده بود و نه تنها از شاهزادگان مصر محسوب می‌شد بلکه نوه فرعون نیز بود و از مقام و عزت بالایی برخوردار بود او حتی فرمانده سپاه فرعون بود اما در سن چهل سالگی به دفاع از عبرانیان که بردگان اسرائیلی بودند در مقابل فرعون قرار می‌گیرد و مجبور به فرار به بیابان می‌شود و او مدت چهل سال در بیابان به شغل چوپانی می‌پردازد.
موسی مطمئنا در مدت این چهل سال بارها و بارها از خودش پرسیده که من این جا در بیابان چکار می‌کنم من برای خودم شخصیتی بودم و از جاه و مقام برخوردار بودم. ما هم اغلب پس از ایمان آوردن ممکن است در شرایطی مثل شرایط موسی قرار بگیریم در بیابانهای زندگی قرار بگیریم و بگوییم من اینجا چکار می‌کنم
ممکن بود از نظر موسی این چهل سال وقت تلف کردن باشد اما از دید خدا و از نظر نقشه‌ای که خدا برای موسی داشت اینطور نبود، ما اغلب فکر می‌کنیم که خدا ما را در جایی قرار داده که هیچ فایده و بهره‌ای ندارد اما از نظر خدا اینطور نیست اگر خدا ما را در جای خاصی از زندگی و یا حتی خدمت قرار می‌دهد حتما بی دلیل نیست. وظیفه ما این است که خداوند را در هر شرایطی پیروی کنیم و خداوند خشنود خواهد شد که دستور العمل سفر ما را به ما بدهد و در این سفر در کنار ما باشد.
اما موسی حتی یک بار هم در طی مدت این چهل سال تصمیم نگرفت که به مصر و به آن جاه و مقام سابق خود برگردد چون به این باور رسیده بود که مصر بیهوده و پوشالی است و در آنجا از آرامش هیچ خبری نیست. ما هم امروز وقتی ایمان می‌آوریم و خدا ما را در تجربه و آزمایش قرار می‌دهد چه تصمیمی می‌گیریم آیا با ایمان باور داریم که این دنیا بیهوده و پوشالی است یا اینکه به محض اینکه کوچکترین مشکلی پیش می‌آید به مصر بر می‌گردیم ولی کلام خدا می‌گوید هر کس تا به انتها بایستد نجات خواهد یافت. موسی ایستاد و بجای فرعون و مصر، خداوند و قوم او را انتخاب کرد؛ حکایت موسی نشان می‌دهد که صبر او بیهوده نبوده و کاری که بواسطه او خداوند انجام داد امروز سبب نجات من و شما شده است.
اما چهل سال از عمر موسی در مدیان بیهوده تلف نشده بود؛ این زمان را خداوند در نظر گرفته بود تا موسی را برای هدف و کار خاصی که در نظر گرفته بود آماده بسازد، اما موسی اینرا نمی‌دانست. اگر خودمان را جای موسی بگذاریم می‌فهمییم که زیاد هم ساده نیست که او مدت چهل سال از خودش می‌پرسیده من اینجا چکار می‌کنم. اما موسی به نوعی و در ته قلبش می‌دانست که در جای درستی قرار گرفته است. بعضی مواقع ما نمی‌دانیم چرا در چنین شرایطی قرار گرفتیم اما امروز روح‌القدس در ما ساکن است و روح خدا در ته قلب ما به ما می‌گوید که در جای درستی قرار داریم بیاییم اگر روح‌القدس به ما می‌گوید که جای شما درست است صدای او را ندید نگیریم؛ موسی ندید نگرفت.
خداوند برای هر یک از ما هم هدف خاصی دارد و ممکن است برای آماده کردن ما، ما را در بیابانهای متفاوتی قرار دهد. اگر خدا با شما چنین کاری کرد بی تاب و خسته نشوید. باید برای زمان مناسب خداوند صبر کنید. در کار برای خدا باید خیلی صبور بود چون خدا هیچ جزئیاتی را از قلم نمی‌اندازد. به یاد داشته باشیم که این خداوند است که کجا و چطور را انتخاب می‌کند نه ما؛ اما مسئله اصلی این است که ما وقتی در بیابان قرار می‌گیریم تجربه پیدا می‌کنیم اگر موسی مدت چهل سال در بیابان زندگی نمی‌کرد هرگز نمی‌توانست یک قوم دو میلیون نفری را از بیابان عبور بدهد. پس بیاییم با شکیبایی این دورانی را که خداوند برای آماده کردن ما در نظر گرفته است را سپری کنیم.
موسی مدت چهل سال انتظار کشیده بود با تمام افکاری که هر روز به سراغ او می‌آمد اما او چهل سال منتظر حرکت خدا بود و شاید هر روز پرسیده بود پس خدایا کجا هستی؟ اما حالا زمان حرکت خدا فرا رسیده بود. ما اغلب در انتظار برای خداوند بی تاب و بی تحمل می‌شویم ما اغلب جواب سوالات خود را خیلی فوری می‌خواهیم خیلی سریع می‌خواهیم همه چیز تغییر کند و متاسفانه اغلب در انتظار برای خداوند دچار شکست می‌شویم و به مصر بر می‌گردیم!
ما وقتی به این آیات نگاه می‌کنیم چیزی را که لابلای این آیات به فراوانی می‌بینیم ایمان و وفاداری موسی به خداوند است چیزی را که موسی به آن ایمان داشت این بود که یهوه خدای قادر مطلق هرگز فراموشکار نیست حتی اگر چهل سال هم طول بکشد. ما چطور؟ وقتی به دفتر زندگی خود نگاه می‌کنیم چه چیزی در لابلای آنها توجه را جلب می‌کند! 
ممکن بود از نظر موسی این چهل سال وقت تلف کردن باشد اما از دید خدا و از نظر نقشه‌ای که خدا برای موسی داشت اینطور نبود، ما اغلب فکر می‌کنیم که خدا ما را در جایی قرار داده که هیچ فایده و بهره‌ای ندارد اما از نظر خدا اینطور نیست اگر خدا ما را در جای خاصی از زندگی و یا حتی خدمت قرار می‌دهد حتما بی دلیل نیست. وظیفه ما این است که خداوند را در هر شرایطی پیروی کنیم و خداوند خشنود خواهد شد که دستور العمل سفر ما را به ما بدهد و در این سفر در کنار ما باشد.
اما موسی حتی یک بار هم در طی مدت این چهل سال تصمیم نگرفت که به مصر و به آن جاه و مقام سابق خود برگردد چون به این باور رسیده بود که مصر بیهوده و پوشالی است و در آنجا از آرامش هیچ خبری نیست. ما هم امروز وقتی ایمان می‌آوریم و خدا ما را در تجربه و آزمایش قرار می‌دهد چه تصمیمی می‌گیریم آیا با ایمان باور داریم که این دنیا بیهوده و پوشالی است یا اینکه به محض اینکه کوچکترین مشکلی پیش می‌آید به مصر بر می‌گردیم ولی کلام خدا می‌گوید هر کس تا به انتها بایستد نجات خواهد یافت. موسی ایستاد و بجای فرعون و مصر، خداوند و قوم او را انتخاب کرد؛ حکایت موسی نشان می‌دهد که صبر او بیهوده نبوده و کاری که بواسطه او خداوند انجام داد امروز سبب نجات من و شما شده است.
اما چهل سال از عمر موسی در مدیان بیهوده تلف نشده بود؛ این زمان را خداوند در نظر گرفته بود تا موسی را برای هدف و کار خاصی که در نظر گرفته بود آماده بسازد، اما موسی اینرا نمی‌دانست. اگر خودمان را جای موسی بگذاریم می‌فهمییم که زیاد هم ساده نیست که او مدت چهل سال از خودش می‌پرسیده من اینجا چکار می‌کنم. اما موسی به نوعی و در ته قلبش می‌دانست که در جای درستی قرار گرفته است. بعضی مواقع ما نمی‌دانیم چرا در چنین شرایطی قرار گرفتیم اما امروز روح‌القدس در ما ساکن است و روح خدا در ته قلب ما به ما می‌گوید که در جای درستی قرار داریم بیاییم اگر روح‌القدس به ما می‌گوید که جای شما درست است صدای او را ندید نگیریم؛ موسی ندید نگرفت.
خداوند برای هر یک از ما هم هدف خاصی دارد و ممکن است برای آماده کردن ما، ما را در بیابانهای متفاوتی قرار دهد. اگر خدا با شما چنین کاری کرد بی تاب و خسته نشوید. باید برای زمان مناسب خداوند صبر کنید. در کار برای خدا باید خیلی صبور بود چون خدا هیچ جزئیاتی را از قلم نمی‌اندازد. به یاد داشته باشیم که این خداوند است که کجا و چطور را انتخاب می‌کند نه ما؛ اما مسئله اصلی این است که ما وقتی در بیابان قرار می‌گیریم تجربه پیدا می‌کنیم اگر موسی مدت چهل سال در بیابان زندگی نمی‌کرد هرگز نمی‌توانست یک قوم دو میلیون نفری را از بیابان عبور بدهد. پس بیاییم با شکیبایی این دورانی را که خداوند برای آماده کردن ما در نظر گرفته است را سپری کنیم.
موسی مدت چهل سال انتظار کشیده بود با تمام افکاری که هر روز به سراغ او می‌آمد اما او چهل سال منتظر حرکت خدا بود و شاید هر روز پرسیده بود پس خدایا کجا هستی؟ اما حالا زمان حرکت خدا فرا رسیده بود. ما اغلب در انتظار برای خداوند بی تاب و بی تحمل می‌شویم ما اغلب جواب سوالات خود را خیلی فوری می‌خواهیم خیلی سریع می‌خواهیم همه چیز تغییر کند و متاسفانه اغلب در انتظار برای خداوند دچار شکست می‌شویم و به مصر بر می‌گردیم!
ما وقتی به این آیات نگاه می‌کنیم چیزی را که لابلای این آیات به فراوانی می‌بینیم ایمان و وفاداری موسی به خداوند است چیزی را که موسی به آن ایمان داشت این بود که یهوه خدای قادر مطلق هرگز فراموشکار نیست حتی اگر چهل سال هم طول بکشد. ما چطور؟ وقتی به دفتر زندگی خود نگاه می‌کنیم در آن روز و در زمانی که خورشید در وسط آسمان بود خداوند می‌رفت تا دست به کاری بزند و با حرکت خداوند، زندگی موسی برای همیشه تغییر خواهد کرد. وقتی خدا در زندگی ما حرکت می‌کند زندگی ما نیز دیگر هرگز مثل گذشته نخواهد بود. در آن روز برای موسی همه چیز مثل هر روز بود یکی از آن روزهای کسل کننده هر روز بود اما آن روز یک روز فوق العاده بود، وقتی که موسی در آن روز شروع بکار کرد کمتر تصوری هم از این بابت نداشت که در آن روز باید با خدای زنده ملاقات کند و دیگر هرگز همان شخص قبلی نیز نخواهد بود. چون هرکسی که با خدای زنده ملاقات کند دیگر هرگز آن شخص قبلی نخواهد بود.
موسی در نزدیک حوریب بود، کوهی که در جنوب صحرای سینا واقع شده است؛ این مکان به نام کوه سینا نیز شناخته می‏شود که در آنجا متوجه شد یک بوته در حال سوختن است اما شعله آن تمام نمی‌شود. من زمانی که بچه بودم در چهارشنبه سوری از بوته استفاده می‌کردند یکی از خاصیتهای بوته این است که خیلی سریع می‌سوزد اما این بوته با سایر بوته‌ها فرق داشت و برای همین توجه موسی را جلب کرد. امروز هم خدا از موارد زیادی برای جلب توجه ما استفاده می‌کند ولی متاسفانه ما خیلی راحت از کنار آنها می‌گذریم اما موسی به راحتی از کنار آن نگذشت بلکه جلو رفت تا ببیند چه اتفاقی افتاده است.
هر پیامی از خدا مثل سکه دارای دو رو است یکی طرف آن پیام خداوند است و یک طرف آن حق انتخاب ما در پذیرش یا رد آن است. ما در این آیات نمی‌بینیم که خدا به موسی فرمان بدهد که ای موسی به طرف این بوته بیا! بلکه موسی وقتی بوته مشتعل را دید موسی روی خودش را بر نگرداند تا از آنجا برود بلکه او به طرف بوته رفت. خدا این بوته را در نقطه دید موسی مشتعل کرد و اجازه داد تا خود موسی تصمیم بگیرد.
اگر موسی این بوته را ندیده می‌گرفت امروز اسمی از او در کتاب مقدس نبود! ما وقتی به کلام و کار خدا احترام می‌گذاریم او قادر است تا از آن در زندگی ما استفاده کند. وقتی کلام خدا را می‌خوانید همیشه منتظر شنیدن صدای خدا باشید. خداوند برای هر یک از ما بطور جداگانه یک بوته مشتعل دارد ولی مهم واکنش ما نسبت به این بوته است. در واقع بوته مشتعل یک پیام شخصی از خدا برای هر یک از ماست خداوند برای هر یک از ما هدف خاصی را تعیین کرده است که با دیگران متفاوت است. برای همین وقتی پیام خدا گفته می‌شود برای هر کسی پیام خاص خودش را دارد.
بوته کوچکی که در آتش مشتعل شده بود خیلی مهیج و عظیم نبود؛ البته اگر خداوند می‏خواست، او می‏توانست کل شبه جزیره سینا را مشتعل و روشن کند. اما چیز عجیب و منحصر بفرد این قضیه این بود که خود بوته سوخته نمی‏شد. خدا در شعلۀ آتش و از میان یک بوته با موسی سخن گفت و این آتش حضور خدا، قوتی بود که تا آخر عمر موسی با وی بود قلب او را روشن ساخت و او را برای خدمت خدا مسح کرد.
امروز روح خدا همان آتش خداست که قلبهای ما را روشن و ما را هدایت می‌کند و ما را برای خدمت خداوند آماده می‌سازد. خداوند هر یک از ما را بصورتی تعلیم می‌دهد که موافق آن هدفی بشویم که او برای ما در نظر گرفته است باید منتظر خدا بود و به او اعتماد کرد. خدا وقتی موسی را ملاقات کرد او یک شخص معمولی بود و وقتی خدا از او پرسید چه داری؟ موسی دید نه ثروت دارد نه جاه دارد نه مقام دارد نه شغل درستی دارد نه آدم مشهوری است و گفت خدایا من هیچ چیزی ندارم و خدا چوب دستی او را که بجای عصا و هدایت گوسفندان استفاده می‌کرد پذیرفت و با آن کاری عظیم بوجود آورد؛ امروز من و شما هم ممکن است هیچ چیزی نداشته باشیم اما به یاد داشته باشیم که خدا فروتنان را بلند می‌کند مهم نیست که ما چی داریم مهم این است که چقدر به خداوند اعتماد داریمچه چیزی در لابلای آنها توجه را جلب می‌کند! 

من و شما ممکن است افراد معمولی باشیم و ممکن است روز هم یک روز کاملا معمولی باشد اما خدای ما یک خدای فوق العاده و غیر معمولی است و می‌داند چطور توجه من و شما را جلب کند. فقط باید وفادار باقی ماند و باید آماده باشیم برای زمانی که خداوند ما را فرا می‌خواند. امروز هم خداوند ما را به طریقهای مختلف فرا می‌خواند از طریق کلامش، یک دفعه یک قسمت از کلام تصویری را برای ما روشن می‌کند که قبلا اصبعد از اینکه موسی اعلام امادگی کرد خدا بلافاصله وارد گفتگو شد. پس انتخاب ما خیلی مهم است که به خدا بگوییم بله حاضرم یا اینکه آنرا ندید بگیریم. اولین چیزی که خدا به او گفت این بود که «نزدیکتر نیا! نعلینت را از پایت بیرون بیاور چون جایی که ایستاده‌ای زمین مقدّس است." چرا خدا به موسی گفت که نزدیکتر نیاید و کفشهایش را درآورد، زیرا او بر روی زمین مقدّس ایستاده بود. خود زمین تغییر پیدا نکرده بود، اما ”استفاده‟ از آن تغییر کرده بود: حالا آنجا همانا مکان ظهور خداوند بود. زمین بواسطه حضور خداوند مقدّس شده بود. حضور خداوند هر چیزی را مقدس می‌سازد.
به مفهومی دیگر، موسی بواسطه رویارویی با خدا در بوته مشتعل تقدیس شد، ”مقدّس گردید‟. او با تواضع و فروتنی کفشهای خود را درآورد؛ او در ترس از خدا و هیبت او ایستاد. در حضور خدا ما نیازی دیگر به کفش نداریم بلکه نیاز به قوت او داریم؛ این خداوند است که بجای ما قدم بر می‌دارد موسی چهل سال پیش خودش تلاش کرده بود که کار خدا را انجام بدهد و به رنج و مهنت قوم خدا در مصر پایان بدهد ولی فقط سربازی را کشته بود و فرار کرده بود و راه به هیچ جایی نبرده بود و حالا بعد از چهل سال در بیابان بودن، یاد گرفته بود که فقط به قوت خداوند اعتماد بکند؛ این نقطه‏ای برجسته و بحرانی در آماده سازی او برای خدمت بود؛ و این نقطه در آماده سازی ما نیز وجود خواهد داشت. بیش از این موسی نباید بر خود اطمینان کند؛ در عوض او باید یاد بگیرد که در خدا اطمینان داشته باشد.
ما خیلی وقتها در مورد انجام کارها از خدا جلو می‌زنیم و به خدا می‌گیم تو پشت سر من بیا؛ و یا وقتی می‌بینیم از طرف خدا خبری نشد خودمان دست بکار می‌شویم و بدون استثنا همیشه هم همه کارها را خرابتر می‌کنیم باید یاد بگیریم که منتظر خدا باقی بمانیم سعی نکنیم جای خدا را بگیریم و کار او را ما انجام بدهیم. موسی اول چنین کرد اما خدا در این چهل سال به او یاد داد که چطور صبور باشد و چطور کفش خودش را از پایش در بیاورد و کاملا خودش را تسلیم خداوند بکند و این دقیقا انتظاری است که خدا امروز از من و شما دارد و یکی اینکه خدا نمی‌خواهد هرگز بین او و فرزندانش فاصله باشد خدا نمی‌خواهد هیچ گناهی ما را از او جدا کند حتی چیزی به ضخامت کف یک نعلین!
این خیلی حائز اهمیت بود که موسی خیلی واضح از همان ابتدا بداند که با یک خدای مقدس روبروست که در این مورد هیچ گذشت و مصالحه‌ای نسبت به هیچ کس ندارد. موسی قرار بود با قومی سر و کله بزند که سالها در مصر بودند و خدایان متفاوتی را پرستیده بودند و اگر خود موسی این استاندارد تقدس خدا را رعایت نمی‌کرد چطور می‌توانست از دیگران انتظار رعایت آنرا داشته باشد. و وقتی موسی پای خود را بر روی زمین مقدس قرار داد دیگر آن انسان سابق نبود. "مقدّس‟ بودن به مفهوم وقف شده و یا تقدیس شده برای یک هدف الهی است. برای زنان و مردان گناهکار، آمدن به حضور خداوند قدّوس، چیز بسیار ترسناکی است.
خروج ۱۹: ۱۰-۱۲: ۱۰ خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: «نزد قوم‌ برو و ایشان‌ را امروز و فردا تقدیس‌ نما، و ایشان‌ رخت‌ خود را بشویند. ۱۱ و در روز سوم‌ مهیا باشید، زیرا كه‌ در روز سوم‌ خداوند در نظر تمامی‌ قوم‌ بر كوه‌ سینا نازل‌ شود. ۱۲ و حدود برای‌ قوم‌ از هر طرف‌ قرار ده‌، و بگو: باحذر باشید از اینكه‌ به‌ فراز كوه‌ برآیید، یا دامنة‌ آن را لمس‌ نمایید، زیرا هر كه‌ كوه‌ را لمس‌ كند، هرآینه‌ كشته‌ شود. لا آنرا نمی‌دیدیم یا شنید ن یک موعظه یا یک بیماری و یا حتی یک اتفاق غیر قابل پیش بینی یا یک تصادف باشد؛ راههای خداوند متفاوت است اما به هر طریقی خدا این کار را بکند آتشی در قلب ما روشن می‌شود.
تعلیماتی را که خداوند به ما می‌دهد چیزی نیست که با خواندن کتاب به آنها دسترسی پیدا کنیم بلکه باید آنها را زندگی کنیم و به شکل آن دربیاییم برای مثال اگر ما ده تا کتاب رانندگی یا خلبانی هم بخوانیم تا وارد عمل و تمرین نشویم خلبان یا راننده نخواهیم شد و در واقع خدا می‌خواهد از ما یک مجسمه به شکل عیسای مسیح بتراشد او باید با قلم و چکش این کار را بکند کار خدا باید از طریق خدا انجام شود. موسی در دربار بزرگ شده بود دچار غرور بود او زود خشمگین می‌شد و سایر چیزهای دیگر که باید تغییر می‌کرد تا برای کار خدا آماده می‌شد. خیلی از ما از دورانی که باید آماده بشویم زیاد خوشمان نمی‌آید بلکه بیشتر دوست داریم برویم سر اصل قضیه؛ اما برای خدا مهم است که بتوانیم آن کاری را که او می‌خواهد انجام دهیم: خداوند در اشعیا ۴۶: ۱۰ می‌گوید "۱۰ آخر را از ابتدا و آنچه را كه‌ واقع‌ نشده‌ از قدیم‌ بیان‌ می‌كنم‌ و می‌گویم‌ كه‌ اراده‌ من‌ برقرار خواهد ماند".
موسی همانطور که به طرف بوته پیش می‌رفت یک باره ایستاد چون صدایی از میان بوته او را به نام خواند آنهم نه یک بار بلکه دو بار و گفت: "موسی، موسی" خداوند هر یک از ما را به نام می‌شناسد؛ سپس موسی تشخیص داد که او خداوند است وقتی خداوند شما را برای هر کاری فرا می‌خواند حتی زمانی که شما را برای ایمان آوردن به عیسای مسیح فرا می‌خواند شما در قلب خودتان می‌دانید که این خداست که با شما صحبت می‌کند.
موسی که مدت چهل سال هر روزش مثل دیروز بود و به آن عادت کرده بود یکدفعه از جا پرید از خواب بیدار شد و وحشتزده شد چون خودش را در حضور خداوند دید. وقتی به کتاب مقدس هم نگاه می‌کنیم پولس هم در راه دمشق خداوند را ملاقات کرد و زندگی او کاملا دگرگون شد لمس و ملاقات با خداوند هر زندگی را تغییر می‌دهد. اما مسئله مهم، واکنش ما نسبت به خداست متاسفانه بسیاری از افراد کاملا بی تفاوت از کنار صدای خدا می‌گذرند و یا به آن بی اعتنا باقی می‌مانند و یا اینکه اصلا گوش آنها قادر به شنیدن طول موج صدای خدا نیست و نمی‌دانند چه برکت بزرگی را از دست می‌دهند. وظیفه ماست که بعد از شنیدن پیام خدا، به آن اعتماد کرده و از آن اطاعت کنیم. موسی در طی این چهل سال کاملا گوشهای خود را آماده شنیدن صدای خدا کرده بود گویا او در تمامی این چهل سال منتظر یک چنین لحظه‌ای بود ما چقدر منتظر و مشتاق شنیدن صدای خدا هستیم و موسی بلافاصله گفت: «بلی حاضرم.» این ملاقات مهمترین ملاقات در زندگی او بود.
و موسی به ندای خداوند پاسخ داد: ”بلی حاضرم‟ ابراهیم نیز به همین طریق پاسخ داد بعدها در کتاب مقدس می‌بینیم که سموئیل و اشعیا نیز همین کار را خواهند کرد وقتی که خدا ما را فرا می‏خواند، او به ما آزادی حق انتخاب می‏دهد، می‏توانیم پاسخ بدهیم یا پاسخ ندهیم. وقتی ما از دادن پاسخ امتناع می‏کنیم، چیزهایی را که از دست می‏دهیم قابل محاسبه نیست. پس بیایید که همیشه آماده باشیم تا به خدا بگوییم، ”بلی حاضرم‟.
در زمانی که خدا دستور ساخت معبد را داد در آنجا یک اتاق بنام قدس الاقدس قرار داشت که خدا در دستور خود گفته بود تا آنرا با یک پرده از سایر قسمتها جدا کنند؛ در خروج باب سی و شش آیه سی و پنج می‌خوانیم: ۳۵ پرده‌ مخصوص‌ را كه‌ بین‌ قدس‌ و قدس‌الاقداس‌ بود از كتان‌ لطیف‌ ریز بافت‌ و نخهای‌ آبی‌، ارغوانی‌ و قرمز درست‌ كردند و نقش‌ فرشتگان‌ را با دقت‌ روی‌ آن گلدوزی‌ نمودند.
هیچ کس نمی‌توانست به حضور خدا برود و فقط سالی یک بار کاهن اعظم می‌رفت آنهم با مراسم قربانی برای شفاعت گناهان قوم به حضور خدا می‌رفت به غیر از او هر کسی می‌رفت کشته می‌شد. وقتی کسی یا چیزی برای خداوند تقدیس می‏شود، بدین مفهوم است که آن شخص یا آن چیز کاملا تحویل خداوند می‏گردد تا برای انجام امور خداوند مورد استفاده قرار گیرد. فقط آنانی که مقدّس‏ و در قلب خود پاک و طاهر هستند می‏توانند به حضور خداوند آمده و از مشارکت با او لذت ببرند.
متی ۵: ۸ می‌گوید: "۸ خوشابحال‌ پاکدلان‌، زیرا ایشان‌ خدا را خواهند دید." امروز به واسطه ایمان به عیسای مسیح و به اسم و خون عیسای مسیح، من و شما عادل و مقدس شده‌ایم و امروز بخاطر عیسای مسیح بر روی زمین مقدس قدم گذاشتیم. و در پطرس اول باب ۲ آیه ۹ می‌گوید: "۹ لکن‌ شما قبیله‌ برگزیده‌ و کهانت‌ ملوکانه‌ و امت‌ مقدس‌ و قومی‌ که‌ ملک‌ خاص خدا باشد هستید تا فضایل‌ او را که‌ شما را از ظلمت‌، به‌ نور عجیب‌ خود خوانده‌ است‌، اعلام‌ نمایید." امروز شما به اسم عیسای مسیح جدا شده‌اید از این دنیا جدا شده‌اید تا متعلق به خداوند باشید.
وقتی عیسای مسیح بر بالای صلیب بود کلام خدا می‌گوید به محض اینکه جان خود را تسلیم کرد پرده هیکل به دو نیم شد. پرده‌ای که انسانها را از خدا جدا ساخته بود پاره شد امروز دیگر مسکن خداوند در یک معبد نیست. امروز بواسطه عیسای مسیح ما می‌توانیم وارد قدسهای خداوند بشویم و از حضور و مشارکت با او لذت ببریم. متی باب بیست و هفت آیه پنجاه و یک می‌گوید: "۵۰ عیسی‌ باز به‌ آواز بلند صیحه‌ زده‌، روح‌ را تسلیم‌ نمود. ۵۱ که‌ ناگاه‌ پرده‌ هیکل‌ از سر تا پا دو پاره‌ شد و زمین‌ متزلزل‌ و سنگها شکافته‌ گردید،".
امروز دیگر تنها راه رسیدن به خداوند خود عیسای مسیح است. یوحنا فصل ۱۴: "۶ عیسی‌ بدو گفت‌: “من‌ راه‌ هستم من راستی‌ هستم من حیات‌ هستم‌ من قیامت هستم. هیچ‌کس‌ نزد پدر جز به ‌وسیله‌ من‌ نمی‌آید." امروز شما معبدهای زنده خداوند هستید امروز شما هیکل خداوند هستید امروز شما بر روی زمین مقدس و در حضور خداوند قرار گرفتید.
با هم دعا می‌کنیم: خدایا ممنون هستیم برای پیام روشن و واضحی که برای امروز ما داشتی؛ خداوندا باشد تا پیام تو که همان بوته مشتعل است نه تنها قلبهای ما را روشن کند بلکه نور آن برکتی برای نجات جانها در این دنیا باشد. باشد تا این بوته روح تو جانهای ما را مشتعل سازد تا هر روز بیشتر به شباهت عیسای مسیح دربیاییم؛ ای خداوند چشمهای ما را بینا و قلبهای ما را گشوده بساز تا بتوانیم در هر زمان پیام تو را بشنویم تا بتوانیم صدای تو را در بین صداهای این دنیا تشخیص بدهیم؛ خداوندا به ایمانهای ضعیف ما قدرتی تازه عطا کن تا تو را اطاعت کرده و جواب ما به پیام و خواندگی تو همواره بلی باشد. خداوندا دعا می‌کنم برای خودم و برای قوم تو که شعله آتش تو تا ابدالآباد وجود و زندگی ما و خانواده ما را در بر بگیرد. به اسم عیسای مسیح، آمین.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر