۱۳۹۴ خرداد ۸, جمعه

تفسیر کاربردی یوحنا فصل ۲۰


قبر خالی (۲۰: ۱-۱۰)
۱ مریم مجدلیه در اولین روز هفته یعنی یکشنبه پیش از طلوع آفتاب، خانۀ خود را ترک کرد. بر طبق مرقس ۱۶: ۲، وی به همراه دو تن از زنان، درست بعد از طلوع آفتاب به قبر رسیدند. وی متوجه شد که سنگ از سر قبر غلطانده شده است (مرقس ۱۶: ۱-۸ و تفسیر آن مشاهده شود).
۲ بعد از وقایع توصیف شده در مرقس ۱۶: ۱-۸، مریم مجدلیه نزد پطرس و آن شاگردی که عیسی دوست می‌داشت، یعنی یوحنا رفت و به ایشان گفت که جسد عیسی ربوده شده است. این فکر که عیسی از مردگان برخاسته باشد، به ذهنش خطور نکرد (لوقا ۲۴: ۹-۱۱ مشاهده شود).
۳-۸ هنگامی که پطرس و یوحنا گزارش مریم را شنیدند، بی درنگ سر قبر رفتند. توجه داشته باشید که یوحنا در اینجا چه جزئیاتی را به خاطر می‌آورد. مطمئنا این مهمترین روز زندگی‌‌اش بود. به راستی نیز این مهم ترین روز در تاریخ جهان بود!
بعد از ورود پطرس به درون قبر، یوحنا نیز وارد شد. یوحنا آن را خالی یافت و ایمان آورد. وی ایمان آورد که عیسی به راستی از مردگان برخاسته است. عیسی به ایشان گفته بود که بعد از سه روز از مردگان برخواهد خاست (مرقس ۸: ۳۱؛ ۹: ۳۱؛ ۱۰: ۳۴). و در اینجا در روز سوم، درست همان اتفاقی افتاده بود که عیسی گفته بود.
لیکن پطرس اول باور نکرد. «از این ماجرا در عجب شده، به خانۀ خود رفت» (لوقا ۲۴: ۱۲).
۹-۱۰ برخاستن عیسی از مردگان نیز در عهد عتیق نبوت شده بود، لیکن پطرس و یوحنا هنوز آن نبوت‌ها را بطور کامل درک نکرده بودند. ایمان یوحنا به قیام عیسی بر طبق مشاهدۀ عینی‌‌اش بود و نه از عهد عتیق. نبوتهای مربوط به قیام عیسی در مزمور ۱۶: ۱۰؛ اشعیا ۵۳: ۱۰-۱۲؛ هوشع ۶: ۲؛ و یونس ۱: ۱۷ یافت می‌شوند.
عیسی به مریم مجدلیه ظاهر می‌شود (۲۰: ۱۱-۱۸)
۱۱ هنگامی که پطرس و یوحنا رفتند تا قبر را ببینند، زنان نیز به دنبال ایشان روان شدند. بعد از رفتن دو شاگرد به خانه (آیۀ ۱۰)، مریم در کنار قبر ماند.
۱۲-۱۳ وی دو فرشته را دید. مریم و آن زن دیگر قبلا نیز هنگامی که کمی پیشتر به سر قبر آمده بودند، فرشته‌ها را دیده بودند (مرقس ۱۶: ۵؛ لوقا ۲۴: ۴ مشاهده شود). سپس مریم بار دیگر آن دو فرشته را دید. ایشان از او پرسیدند که چرا گریان است.

تفسیر کاربردی یوحنا فصل ۱

 
کلمه جسم گردید (۱: ۱-۵)
۱-۲ در ابتدا کلمه بود. کلمه مسیح بود. یوحنا می‌نویسد: کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد (آیۀ ۱۴). آنچه که یوحنا درست در ابتدای انجیلش می‌گوید، این است که مسیح انسانی عادی نبود. وی «کلمۀ» خدا بود و پیش از آفرینش جهان با خدا بود.
کلمه یعنی مسیح، در ابتدا وجود داشت. پیش از آنکه جهان شکل گیرد، مسیح وجود داشت (یوحنا ۱۷: ۵). اولین آیه در کتاب مقدس چنین می‌فرماید: در ابتدا خدا آسمانها و زمین را آفرید (پیدایش ۱: ۱). لیکن مسیح پیش از این ابتدا با خدا بود. خدا آغازی ندارد؛ او همواره وجود داشته است؛ و خدا همواره «کلمه»اش را با خود داشته است. خدا هرگز بدون «کلمه» نبوده است.
«کلمه» نزد خدا بود. این بدین معنی است که به طریقی میان خدا و کلمه تفاوت وجود دارد؛ آنها از یکدیگر متمایزند درست همانگونه که یک پدر از پسر خود متمایز است. لیکن یوحنا سپس می‌گوید که کلمه خدا بود (آیۀ ۱). مسیح نه تنها با خدا بود بلکه خدا بود. مسیح نه تنها پسر خدا است، بلکه خود خدا می‌باشد. مسیح خداست به صورت یک انسان. وی تنها تجسم حقیقی خدای زنده است که ۲۰۰۰ سال پیش بر روی زمین آمد. عیسی به شاگردانش فرمود: «هر که مرا دید، خدا را دیده است» (یوحنا ۱۴: ۹). «من در پدر و پدر در من است» (یوحنا ۱۴: ۱۱). «من و پدر یکی هستیم» (یوحنا ۱۰: ۳۰).
۳ همه چیز به واسطۀ او (مسیح) آفریده شد. کلام خدا همانند کلام انسان نیست. هنگامی که خدا حرف می‌زند، بدان عمل می‌کند. انسان غالبا حرف می‌زند، لیکن به گفته خود عمل نمی‌کند. اما هنگامی که خدا حرف می‌زند، اتفاقی روی می‌دهد. کلمۀ خدا دارای قدرت است. خدا فرمود: «روشنایی بشود»، و روشنایی شد (پیدایش ۱: ۳). و این کلمۀ پُر قدرت با عیسی بود. عیسی به یک مرد جذامی فرمود: «طاهر شو!» و بلافاصله مرد طاهر شد (مرقس ۱: ۴۱). هنگامی که عیسی حرف می‌زد، دیوها از مردم اخراج می‌شدند (مرقس ۱: ۲۵). با کلام او باد ساکن شده (مرقس ۴: ۳۹) و مُرده زنده می‌گشت (لوقا ۷: ۱۴-۱۵؛ یوحنا ۱۱: ۴۳-۴۴). و در اینجا در آیه ۳، یوحنا چیزی حتی حیرت انگیزتر را بیان می‌کند: همه چیز بواسطۀ مسیح آفریده شد. هنگامی که خدا آسمان و زمین را آفرید، این کار را به واسطۀ «کلمه»اش یعنی به واسطه مسیح انجام داد. هر چه که آفریده شد، به واسطه مسیح آفریده شد. پولس رسول می‌نویسد که همه چیز به واسطه او و برای او آفریده شد (کولسیان ۱: ۱۵-۱۷). مسیح، کلمۀ قدرتمند خدا است. خدا به ما به وساطت پسر خود متکلم شد (عبرانیان ۱: ۱-۳ و تفسیر آن مشاهده شود).
۴ بنابراین یوحنا می‌گوید: در او حیات بود. خدا به واسطه مسیح حیات را آفرید. وی نه تنها حیات جسمانی بلکه همچنین حیات روحانی و ابدی را نیز آفرید. یوحنا چنین می‌نویسد: «خدا حیات جاودانی به ما داده است و این حیات در پسر او است» (اول یوحنا ۵: ۱۱). عیسی فرمود: «من آمدم تا ایشان حیات یابند و آن را زیادتر حاصل کنند» (یوحنا ۱۰: ۱۰). «من قیامت و حیات هستم» (یوحنا ۱۱: ۲۵). «من راه و راستی و حیات هستم» (یوحنا ۱۴: ۶).
نور همواره با حیات توام است. در واقع حیات بستگی به نور دارد. خدا ابتدا روشنایی را آفرید و تنها بعد از آن بود که حیات را خلق کرد (پیدایش ۱: ۳، ۱۱). هنگامی که به واسطه مسیح حیات را دریافت می‌کنیم، روح او را نیز دریافت می‌داریم. نور او نورِ وجدان و عقل است که در هر موجود انسانی به ودیعه گذاشته شده است. آن همچنین نور روحانی است (یوحنا ۱۲: ۴۶). در تاریکی چیزی را نمی‌توان دید اما در نور همه چیز را می‌بینیم. مهمتر از همه، به واسطه نور مسیح، می‌توانیم خدا را ببینیم و او را درک نماییم. عیسی فرمود: «من نور عالم هستم. کسی که مرا متابعت کند، در ظلمت سالک نشود بلکه نور حیات را یابد» (یوحنا ۸: ۱۲).

تفسیر کاربردی متی فصل ۷

 
انتقاد از دیگران (۷: ۱-۶)
(لوقا ۶: ۳۷-۳۸، ۴۱-۴۲)
۱ بر دیگران حکم مکنید. برای درک این آیه، باید دو نوع حکم را از یکدیگر متمایز سازیم: یکی حکم کردن برعمل و رفتار شخص دیگری است و دیگری حکم کردن برشخصیت و وجود او. دراینجا عیسی در مورد نوع دوم صحبت می‌کند یعنی حکم کردن بر خود انسان.
ما نباید در مورد شخصیت، انگیزه ها، اندیشه‌ها و زندگی باطنی کسی قضاوت کنیم. تنها خدا است که میتواند چنین قضاوتی کند. پولس چنین نوشت: تو کیستی که بر بندۀ کسی دیگر حکم می‌کنی؟ او نزد آقای خود ثابت یا ساقط می‌شود (رومیان ۱۴:۴).
عیسی درلوقا ۱۸: ۱۱ داستان فریسی یی را مثال آورد که به شکل نادرست دیگران را مورد قضاوت قرار می‌داد. این فریسی می‌گفت: «خدایا تو را شکر می‌کنم که مثل سایر مردم حریص و ظالم و زناکار نیستم و نه مثل این باجگیر.» فریسی با گفتن این مطلب، درمورد باجگیری که در کنار او ایستاده بود، قضاوت می‌کرد. در واقع او می‌خواست بگوید: «من خوب هستم و تو خوب نیستی.»
چنین برخورد محکوم کننده و اهانت باری نسبت به دیگران خطا است. ما نباید هرگز این چنین قضاوت کنیم. آنانی که شیبه آن فریسی هستند، همواره در صدد یافتن خطاهای دیگران می‌باشند. ایشان همواره سعی می‌کنند که دیگران را «پایین بیاورند.» ایشان خوشحال می‌شوند که کسی بلغزد و تسلیم گناه شود. ایشان مایل هستند که چیزهای بدی در مورد دیگران بشنوند (رومیان ۱۴: ۱۰، ۱۳مشاهده شود). چنین حالت محکوم کننده و قضاوت کننده برخلاف محبت است (اول قرنتیان ۱۳: ۴، ۶-۷ مشاهده شود).
با اینحال نوع دیگری از قضاوت وجود دارد که صحیح و ضروری است، و آن قضاوت بر اعمال بیرونی دیگران است. ما نباید گناهکار را بلکه گناه او را مورد قضات و حکم قرار دهیم. ما باید کردار و گفتار دیگران را مورد قضاوت قرار دهیم. عیسی فرمود: «از انبیای کذبه احتراز کنید» (آیۀ ۱۵). ما باید انبیاء و معلمین دروغگو را تشخیص دهیم و تعلیم ایشان را با تعلیم کتاب مقدس مقایسه نماییم. عیسی فرمود: «آنچه مقدس است به سگان مدهید» (آیۀ ۶). منظور از «سگان» مخالفین خدا می‌باشند. ایشان از خدا اطاعت نمی‌کنند. ما باید قادر باشیم که دشمنان خدا را تشخیص دهیم. عیسی فرمود که قادر خواهیم شد که ایشان را از میوه هایشان تشخیص دهیم (آیه‌های ۱۶، ۲۰). بنابراین باید میوۀ ایشان را مورد قضاوت قرار دهیم.
افرادی که داری مسئولیت هایی هستند نیز باید درمورد اعمال انسانها قضاوت کنند. قضات باید در دادگاه قضاوت کنند. رهبران در کلیسا باید افراد تحت اقتدار خود را انضباط کنند (اول قرنتیان ۵: ۱، ۳-۴ مشاهده شود). اما حتی کسانی که درمقام و مسئولیتی قرار دارند و باید درمورد دیگران قضاوت کنند، نمی‌توانند همه چیز را در مورد شخصی که مورد قضاوت و تأدیب قرار می‌دهند، بدانند. تنها خدا می‌تواند درمورد انسان حکمی مطلقاً صحیح و نهایی صادر کند، زیرا که تنها خدا همه چیز را می‌داند.۲ حکم مکنید تا بر شما حکم نشود. اگر دیگران را بطریقی نادرست داوری کنیم، خدا ما را داوری خواهد کرد؛ اگر دیگران را محکوم کنیم، خدا ما را محکوم خواهد کرد اگر دیگران را ببخشیم، خدا ما را خواهد بخشید (لوقا ۶: ۳۷). خدا ما را هنگامی که گناهکار بودیم بخشید. اگر دیگران را نبخشیم، بدین معنی است که بخشایش خدا را دریافت نکرده ایم و نمی‌دانیم بخشیدن یعنی چه. ما محکوم هستیم (متی ۶: ۱۴-۱۵ مشاهده شود).
بنابراین مشاهده می‌کنیم که خدا همان رفتاری را با ما خواهد داشت که ما با دیگران داریم. به همان طریقی که درمورد دیگران قضاوت می‌کنیم. خدا نیز ما را مورد قضاوت قرار خواهد داد. خدا همانقدر به ما رحمت خواهد کرد که ما نسبت به دیگران رحمت نشان می‌دهیم. هرقدر به دیگران بدهیم، خدا نیز به ما خواهد داد. در لوقا ۶: ۳۸ عیسی چنین می‌فرماید: «بدهید تا به شما داده شود، زیرا پیمانۀ نیکوی افشرده و جنبانیده و لبریز شده را در دامن شما خواهند گذارد.» در اینجا به پیمانه آرد اشاره شده است. خدا پیمانه را پُر خواهد کرد. خدا خسیس نیست او بسیار سخاوتمند است. هر آنچه که بدهیم، آن را بطور کامل باز خواهد گرداند و حتی بیشتر از آن را (مرقس ۴: ۲۴ و تفسیر آن مشاهده شود).
در روز جزا، همگی در برابر تخت قضاوت خدا خواهیم ایستاد (رومیان ۱۴: ۱۰). حتی کسانی که نجات یافته اند، باید به خاطرکارهایشان مورد قضاوت قرار گیرند (اول قرنتیان ۵: ۱۰ و تفسیر آن مشاهده شود). ما به خاطر هر کلمۀ نسنجیده‌ای که بر زبان آورده ایم، مورد قضاوت قرار خواهیم گرفت (متی ۱۲: ۳۶-۳۷ مشاهده شود). بنابراین به تعلیم این آیه‌ها به دقت توجه کنیم. دیگران را محکوم نکنیم، بلکه به ایشان رحمت نشان دهیم. زیرا که در روز جزا، به رحمت زیاد خدا نیاز خواهیم داشت.
۳ درآیه‌های ۳ تا ۵ عیسی دلیل دیگری می‌آورد تا بر دیگران حکم نکنیم و آن این است که ما صلاحیت قضاوت کردن را نداریم زیرا که نمی‌توانیم مسائل را به روشنی ببینیم.
هنگامی که کسی را می‌بینیم که خطایی کرده یا مرتکب گناهی می‌شود، خیلی سریع او را متهم می‌کنیم و مورد انتقام قرار می‌دهیم. فکر می‌کنیم که این وظیفۀ ما است که خطاهای دیگران را با انگشت نشان دهیم. اما به گفتۀ عیسی با این کار، مرتکب ریاکاری می‌شویم. می‌کوشیم غباری را از دل برادرمان بزداییم، اما متوجه نیستیم که دل خودمان را گل و لای فرا گرفته است و باید پاک شود.
۴ به خاطر چوبی که در چشم خودمان هست، نمی‌توانیم کاه باریک را در چشم برادرمان درست ببینیم و آن را بیرون بیآوریم. گناه خود ما، ما را از لحاظ روحانی کور می‌گرداند و این مثل این است که چوبی در چشم داشته باشیم. هنگامی که سعی می‌کنیم خطای برادرمان را بزرگ جلوه دهیم، شبیه به پزشک کوری هستیم که در صدد معالجه چشم دیگری است. یک بار یهودیان زنی را در حال ارتکاب زنا گرفتند و خواستند که برطبق شریعت یهود او را سنگسار کنند (یوحنا ۸: ۱-۱۱). عیسی به ایشان فرمود: «کسی از شما که گناهی نکرده است، اولین سنگ را به او بزند» (یوحنا ۸: ۷). آن یهودیان به خاطر گناه خودشان، شایستۀ حکم کردن بر زن نبودند.
۵ ای ریاکار. «ریاکار» واژه‌ای است سنگین. کسانی ریاکارند که ظاهراً خود را عادل نشان می‌دهند، لیکن باطناً شریر هستند. افرادی هستند که زبانشان یک چیز می‌گوید، لیکن در دل خود چیز دیگری را باور دارند. گفتار ایشان بی ثبات است. ظاهراً برای گناه برادرشان نگران هستند، لیکن در خفا خوشحالند که برادرشان گناه ورزیده است. سعی آنان این است که گناه خفیف برادرشان را بزرگ سازند، لیکن تلاشی برای برطرف ساختن گناه خود نمی‌کنند، گناهی که بزرگ و آشکار است و همانند چوبی در چشمشان می‌باشد.
ای ریاکار، اول چوب را از چشم خود بیرون کن. «چوب» ما ریاکاری ما است، روحیۀ انتقاد کننده و محکوم کنندۀ ما است. «چوب» تکبر و عادل شمردن خویشتن است. برادر ما هر گناهی که ورزیده باشد، روح انتقاد و محکوم کردن که در ماست، گناهی بزرگتر است. در این مورد بیندیشید.
به جای انتقاداز دیگران، بگذارید که از خود انتقاد کنیم (اول قرنتیان ۱۱: ۳۱ مشاهده شود). بگذارید که چوب را از چشم خود درآوریم. در آوردن چوب از چشم کار ساده‌ای نیست. کاری است تحقیر کنده و دردآور. لیکن باید این کار را بکنیم.
با بیرون آوردن چوب از چشم خود، فروتن شده، با دیگران همدلی بیشتری خواهیم کرد. هنگامی که از خود انتقاد کنیم، د یگر سایرین را مورد انتقاد قرار نخواهیم داد. نه تنها این، بلکه قادر خواهیم شد که به روشنی ببینیم. قادر خواهیم شد برادر خود را آن گونه که خدا او را می‌بیند، ببینیم؛ به او با محبت و رحمت خواهیم نگریست. بله در اینصورت، «خس» را در چشم او خواهیم دید و خواهیم خواست که به او کمک کنیم و خس را از چشمش بیرون آوریم (غلاطیان ۶: ۱ و تفسیر آن مشاهده شود). بدین ترتیب روح انتقاد و محکوم کردن در ما متوقف خواهد شد.
۶ یهودیان سگ و خوک را نجس می‌دانستند ایشان هرگز به این فکر نمی‌افتادند که گوشت قربانی شده برای معبد را به یک سگ بدهند؛ در نظر ایشان سهیم گرداندن غیریهودیان خدانشناس در برکات روحانی، مانند ریختن مروارید جلو خوکان بود. چه اتفاقی می‌افتد اگر به خوکها به جای غذا مروارید داده شود؟ خوکها آن را از دهان خود بیرون انداخته، لگدمال خواهند کرد؛ سپس برگشته، به کسانی که به ایشان مروارید داده اند، حمله خواهند کرد.
باید توجه داشته باشیم که سگها و خوکهای قید شده دراینجا، بی ایمانان سخت دلی هستند که آگاهانه و دائماً با خدا ضدیت می‌کنند. ایشان کسانی هستند که نمی‌توانند کلام و «مروارید»‌های خدا را بپذیرند. سخن گفتن دربارۀ امور روحانی با چنین کسان بی فایده است. (لوقا ۲۳: ۹؛ اعمال ۱۳: ۴۴-۴۶، ۱۸: ۵-۶ مشاهده شود).
با اینحال باید خیلی محتاط باشیم که چه کسانی را «سگ» و «خوک» می‌نامیم. تعداد کسانی که سگ یا خوک هستند، بسیار اندک است. اما با وجود اینکه ایشان دشمنان خدا هستند، باید آنان را دوست بداریم (متی ۵: ۴۴). حتی اگر با ایشان صحبت نکنیم، باید برای ایشان دعا کرده، نسبت به آنان رحمت نشان دهیم (رومیان ۱۲: ۱۴، ۱۷، ۱۹-۲۱ مشاهده شود). چنین افرادی اسیر شیطان هستند و امید و نوری ندارند. باشد که خدا به ما کمک کند تا ایشان را دوست بداریم.
سؤال کنید، بطلبید، بکوبید (۷: ۷-۱۲)
(لوقا ۶: ۳۱، ۱۱: ۹-۱۳)
۷-۸ زندگی مسیحی یک سفراست. عیسی هرگز به ما نگفته است که این سفر،آسان خواهد بود. اما او در این آیه‌ها تعلیم مهمی در باره این سفر می‌دهد: کسی هست که هر آنچه که برای سفر بدان نیاز داریم به ما خواهد داد، کسی که درها را به رویمان خواهد گشود، و کسی که درنهایت، در آسمان و حیات ابدی را خواهد گشود. تنها کاری که باید انجام دهیم این است که سؤال کرده، طلبیده، بکوبیم (آیۀ ۷).
عیسی نمی‌فرماید که اگر سؤال یا درخواست کنیم، هر آنچه که میل داریم، به دست خواهیم آورد. بسیاری از مواقع درخواست می‌کنیم ولی چیزی دریافت نمی‌داریم (یعقوب ۴: ۳ مشاهده شود). و از خدا مأیوس می‌شویم. لیکن خدا در زمان مناسب چیزی بهتر را به ما خواهد بخشید. خدا بهتر از ما می‌داند که چه چیزی برای سفرمان مورد نیاز است.
سؤال کنید که به شما داده خواهد شد. چه چیزی را باید سؤال کنیم؟ باید تقاضای قدرت نماییم تا یک مسیحی وفادار باشیم و مسیح را پیروی کنیم. برای همین است که در این آیه‌ها چنین وعده هایی داده شده است. برای پیروی مسیح، هرآنچه که نیاز داریم مهیاست و داده خواهد شد البته به این شرط که با ایمان سؤال کنیم (مرقس ۱۱: ۲۴ و تفسیر آن مشاهده شود).
بنابراین، اگر زندگی مسیحی ما ضعیف است، تقصیر خدا نیست، تقصیر خودمان است و چنین عذری قابل قبول نیست. خدا وعده داده است که طی سفر به ما کمک خواهد کرد. آنچه که برعهدۀ ما است، سؤال (درخواست) کردن، طلبیدن و کوبیدن است. در این صورت زندگی مسیحی ما ضعیف نخواهد بود.
درمتن اصلی یونانی، کلمات سؤال کردن، طلبیدن و کوبیدن در واقع به معنی «سؤال کردن مداوم»، «طلبیدن مداوم» و «کوبیدن مداوم» است. ما باید آنقدر سؤال کنیم تا دریافت نماییم (لوقا ۱۸: ۱-۸ مشاهده شود). هرقدر که با ایمان سؤال کنیم، به همان اندازه نیز دریافت خواهیم کرد.
برای پیروی مسیح، بیش از هرچیز به چه نیاز داریم؟ به روح‌القدس. ما به حضور مسیح و روح مسیح در خود نیاز داریم. عیسی گفت: «... جدا از من هیچ نمی‌توانید کرد» (یوحنا ۱۵: ۵). ما در سفرمان تنها نخواهیم بود. یکی از آخرین چیزهایی که مسیح به شاگردانش فرمود، این بود: «و اینک من هرروزه تا انقضای عالم همراه شما می‌باشم» (متی ۲۸: ۲۰).
۹-۱۱ خدا عطاهای نیکویی به تمامی انسانها داده است، از قبیل زندگی، خورشید، باران، خوراک. لیکن در کنار اینها وی عطاهای مخصوصی به فرزندانش یعنی مؤمنان به مسیح می‌دهد.
کتاب مقدس به روشنی می‌آموزد که همۀ انسانها، فرزندان خدا نیستند. تنها ایماندارن به مسیح فرزندان خدا هستند. تمامی انسانها بعنوان فرزندان شیطان و در قلمرو تاریکی زاده شده اند. تمامی انسانها ذاتاً شریر هستند. از آغاز، هریک از ما دشمن خدا و یک گناهکار بوده ایم (رومیان ۳: ۱۰). لیکن اکنون به واسطۀ ایمان به مسیح، ما که قبلاً دشمنان خدا بودیم، تبدیل به فرزندان خدا شده ایم (یوحنا ۱: ۱۲). پس اینک خدا برای ما یک پدر آسمانی مهربان است. وهنگامی که به سوی او می‌آییم و سؤال میکنیم، دریافت خواهیم کرد.
خدا بخشش‌های نیکویی به ما عطا خواهد فرمود (آیۀ ۱۱). اگر پدران شریر زمینی «بخشش‌های نیکویی» را به فرزندانشان می‌دهند، مطمئناً پدر آسمانی ما بخشش‌های خیلی بهتری به فرزندانش خواهد داد. بخشش‌های خدا همواره برای ما نیکو خواهد بود. شاید گاه و بی گاه وی ما را در معرض آزمایشهای گوناگونی قرار دهد، لیکن این امر همواره برای خیریت ما خواهد بود (رومیان ۵: ۳-۴ و تفسیر آن مشاهده شود). هر آنچه که خدا به فرزندانش بدهد، در نهایت برای خیریت ایشان خواهد بود (رومیان ۸: ۲۸ و تفسیر آن مشاهده شود). بزرگترین عطایی که خدا می‌خواهد به ما بدهد، کدام است؟ این عطا، روح‌القدس است. درآیۀ مشابه در انجیل لوقا، به جای بخشش‌های نیکو، روح‌القدس آمده است (لوقا ۱۱: ۱۳). تمامی عطایای روحانی در عطای روح‌القدس نهفته است. اگر روح‌القدس را دریافت کرده باشیم، در واقع مثل این است که هر آنچه را که برای زندگی مسیحی مان نیاز داریم دریافت کرده ایم، نظیر ثمرۀ روح، (غلاطیان ۵: ۲۲-۲۳ مشاهده شود). مشارکت روح و قدرت روح.
بیایید این برترین عطا، یعنی روح‌القدس را درخواست کنیم. بیایید والاترین چیزها، یعنی شناختن خدا و مسیح را بطلبیم. بیایید بکوبیم و آنگاه وارد حیات شادمان و پر جلال مسیح خواهیم شد. ما با او، در تمامی خزاین آسمان سهیم خواهیم شد. چه در این حیات و چه در حیات بعدی.
۱۲ آنچه خواهید که مردم به شما کنند، شما نیز بدیشان همچنان کنید. بسیاری از مسیحیان این گفته را «قانون طلایی» می‌نامند زیرا که در تعالیم عیسی، از اهمیت به سزایی برخوردار است. این قانون در واقع مربوط به دومین حکم بزرگ می‌شود یعنی این حکم که همسایۀ خود را همچون خود دوست بدار (مرقس ۱۲: ۳۱). این «قانون طلایی» به ما می‌گوید که چگونه باید همسایۀ خود را دوست بداریم. گفتن اینکه همسایۀ خود را دوست بدار آسان است، لیکن باید سؤال کنیم که «چگونه باید او را دوست بداریم؟» این قانون طلایی پاسخ را به دست می‌دهد، و مانند حکم بزرگ، تورات و صحف انبیا را خلاصه می‌کند (غلاطیان ۵: ۱۴ و تفسیر آن مشاهده شود).
قانون طلایی نمی‌گوید که والدین باید تنبیه کردن فرزندانشان را متوقف سازند؛ یا این که قضات و صاحب منصبان باید مجازات مجرمین را متوقف سازند. قانون طلایی تنها به روابط شخصی با همسایه مان اشاره می‌کند.
تصورش را بکنید: اگر هرکس از این قانون پیروی کند، دیگر مشاجره، جنگ، اعتصاب و طلاقی وجود نخواهد داشت؛ دیگر نیازی به قاضی و پلیس و ارتش نخواهد بود؛ دیگر مشکلی درجهان وجود نخواهد داشت.
پس در این صورت چرا انسانها از این قانون پیروی نمی‌کنند؟ به خاطر گناه. زیرا که انسان خود را بیش از همسایه اش دوست دارد. ریشۀ گناه انسان خود پرستی یا خودخواهی است. خود پرستی علت تمامی نزاع‌ها و اغتشاشات در جهان است.
زندگی مسیحی ماهنگامی آغاز می‌شود که خود پرستی ما خاموش گردد. «انسان کهنۀ» ما باید بمیرد (رومیان ۶: ۶). اما نه تنها انسان کهنۀ درون ما باید بمیرد، بلکه باید به واسطۀ روح‌القدس از نو متولد شویم (یوحنا ۳: ۵). بدون دریافت روح‌القدس، بدون دریافت زندگی روحانی نوین، نمی‌توانیم مسیح را پیروی کنیم. بدون محبت خدا که به واسطۀ روح‌القدس در دلهای ما ریخته شده است (رومیان ۵: ۵)، نمی‌توانیم از این قانون طلایی پیروی نماییم.
 

تفسیر کاربردی ایه ها

   تفسیر کاربردی   یوحنا  فصل ۱۳
۱۲ عیسی بعد از آنکه پای تمام شاگردانش (از جمله پای یهودا) را شست، مفهوم عمل خود را توضیح داد.
۱۳-۱۵ عیسی نیز همانند تمامی معلمین نیکو نه تنها با کلام بلکه در عمل تعلیم می‌داد. وی با سرمشق شستن پاها، به شاگردان تعلیم داد که باید در محبت و تواضع به یکدیگر خدمت کنند و یکدیگر را یاری رسانده، تشویق نمایند. هر یک باید برادر خود را برتر از خود به شمار آورد (فیلیپیان ۲: ۳).
در ایام عیسی، یک انسان متواضع مورد تحقیر واقع می‌شد، زیرا می‌پنداشتند که شخص ضعیفی است. لیکن عیسی تعلیم داد که مرد متواضع در واقع از لحاظ روحانی مردی است قوی. ممکن است که وی توسط انسانها حقیر شمرده شود، لیکن مورد تمجید و تحسین خدا واقع خواهد شد.
برخی از مسیحیان از این کلمات چنین برداشت می‌کنند که باید واقعا پای یکدیگر را بشویند و گاه و بیگاه مراسم پای شویان را برگزار می‌کنند؛ آنان این کار را به عنوان گواهی برای آمادگی برای انجام هر نوع خدمت فروتنانه‌ای در راه برادر خود انجام می‌دهند.
۱۶ اگر مرشد و مولا خود را فروتن ساخت، مریدان و شاگردان نیز باید چنین کنند. ایشان بالاتر یا بهتر از مسیح نمی‌باشند. کاش هیچگاه نگوییم: «چنین کار پستی را انجام نخواهم داد». اگر مسیح این کار را کرد، ایشان نیز می‌توانند این کار را بکنند. درست همانگونه که شاگردان باید انتظار داشته باشند که مورد جفا واقع شوند، باید همچنین انتظار این را داشته باشند که خود را همچون مولایشان فروتن سازند ... هیچ خادمی بزرگتر از آقایش نیست (متی ۱۰: ۲۴؛ یوحنا ۱۵: ۲۰ مشاهده شود). هر کاری که ارباب می‌کند، خادم نیز باید چنان کند.
شاگردان سفیران اربابشان بودند. منصوب شدن به مقام پیک یا سفیر پسر خدا، افتخار بزرگی بود. لیکن این امر متضمن تحقیر از سوی انسانها خواهد گردید.
۱۷ شناخت ارادۀ خدا کافی نیست. تنها کسانی که ارادۀ خدا را بجا می‌آورند، برکت خواهند یافت (لوقا ۱۱: ۲۸؛ یعقوب ۱: ۲۲؛ ۴: ۱۷ مشاهده شود). به عنوان مثال، ما همگی می‌دانیم که فروتن بودن کار درستی است؛ لیکن چند بار در عمل خود را فروتن ساخته ایم؟

تفسیر کاربردی رومیان فصل 6


مُرده نسبت به گناه، زنده برای مسیح (۶: ۱-۱۴)
۱ پولس در رومیان ۵: ۲۰ می نویسد: لکن جائیکه گناه زیاد گشت فیض بینهایت افزون گردید. منظور پولس اینست که هر قدر که گناه کرده باشیم و صرف نظر از اینکه چه خطایا و چه گناهان بزرگی که مرتکب شده باشیم، فیض و رحمت و بخشایش خدا، همیشه از گناهان ما بیشتر خواهد بود.
ولی، برخی افراد ممکن است وسوسه شده، بگویند: " بسیار خوب، بیایید هر قدر که خواستیم گناه کنیم و از بابت روز قضا و داوری و مکافات جای نگرانی وجود ندارد. زیرا مهم نیست چقدر گناه کنیم، آخر الامر، خدا تمامی گناهان ما را خواهد بخشید! زیرا هر چه بیشتر گناه کنیم، خدا فیض بزرگتر و بیشتر از خود نشان خواهد داد" .
در آیۀ ۲، پولس رسول می گوید: حاشا! از این طرز تفکر اشتباهتر وجود ندارد!
۲ مایانیکه از گناه مُردیم، یعنی چه؟ مقصود پولس رسول این است که زمانی که به عیسی مسیح ایمان آوردیم طبیعت کهنه و گناه آلود ما مُرد. پیشتر غلامان گناه بودیم و سپس نسبت به ارباب خود گناه، مُردیم. غلام ، مادامی که زنده است، زیر فرمان و تحت امر ارباب خود می باشد و زمانی که غلامی مُرد، بالطبع آزاد و راحت خواهد شد (آیۀ ۷). پس اینک بوسیلۀ موت نسبت به گناه، از قید امر و کنترل گناه آزاد شده ایم، پس دیگر دلیلی جهت زندگی در گناه وجود ندارد. بعبارت دیگر، ما که از گناه مُرده ایم، چرا دوباره مانند غلامان گناه زیست کنیم؟ ما ایمانداران، بوسیلۀ فیض قدرتمند خدا، از زنجیرهای گناه آزاد گردیده ایم، پس بیایید آزاد از گناه زیست نماییم.
۳ زمانیکه به عیسی مسیح ایمان آوردیم "در موت او تعمید یافتیم". زمانی که تعمید می یابیم، وارد آب تعمید شده و بطور سمبولیک و از دیدگاه روحانی، گناهان ما شسته شده و طبیعت کهنۀ ما مُرده و از نظر روحانی در مسیح مخلوقی تازه می گردیم (دوم قرنتیان ۵: ۱۷). پس، غسل تعمید در واقع مُردن نسبت طبیعت کهنۀ گناه آلود و رستاخیز به یک زندگی روحانی جدید می باشد. لذا زمانیکه در مسیح عیسی تعمید یافتیم، طبیعت کهنۀ ما با او مُرد و به یک معنا در موت او تعمید یافتیم.
۴ اگر با مسیح مُردیم، با او نیز جهت زندگی تازه برخواهیم خاست (کولسیان ۲: ۱۲). همانطور که مسیح اول مُرد تا اینکه بتواند از مُردگان برخیزد، به همانطور ما نیز باید ابتدا نسبت به گناهان خود بمیریم تا اینکه با وی زندگی روحانی را تجربه کنیم. بمنظور داشتن یک زندگی جدید روحانی، قبل از هر چیز، حیات گناهکار ما باید بموت سپرده شود، طبیعت کهنۀ ما بایستی "بیرون شود" (افسسیان ۴: ۲۲-۲۴). و سپس، باید ذهن و روح و فکر جدید و روحانی جایگزین آن ذهنیت و طبیعت کهنه گردد.
پس بنابر آنچه که گفته شد، تعمید یعنی، مُردن با مسیح و مدفون شدن با مسیح و سپس رستاخیز یافتن با مسیح و ورود به زندگی جدید در مسیح و با مسیح.
۵ منظور از متحد شدن با موت مسیح مُردن با مسیح می باشد. مرگ تجربۀ سخت و دردناکی می باشد. دست کشیدن از زندگی کار آسانی نیست. ولی با توجه به تمام این مسائل، پولس رسول بما اطمینان می دهد که اگر با مسیح مُردیم، "هر آینه در قیامت وی نیز" با وی متحدا برخواهیم خاست.
بسیاری معتقدند که عیسی مسیح معلم و راهنمای دینی بزرگی است و می خواهند که مطابق دستورات و راهنمای های وی زندگی جدیدی را شروع کنند. ولی این دسته از مُردم هیچ تمایلی نسبت به مُردن با مسیح ندارند! ممکن است خیلی بگوییم که "بلی من مسیحی هستم". ولی سوال اصلی اینست که آیا ما می توانیم بگوییم: " من با مسیح مُرده ام" ؟ زیرا اگر با وی در موتش شریک نگردیده باشیم، هرگز نخواهیم توانست در قیامت او و زندگی جدید روحانی در مسیح شریک گردیم. و اگر حیات را از وی نیافته ایم چگونه خواهیم توانست خود را مسیحی قلمداد کنیم؟
۶ زیرا این را می دانیم که انسانیت کهنۀ ما با او مصلوب شد. مصلوب کردن مجرمین یکی از وحشتناک ترین طرق اعدام مجرمین می باشد که توسط رومیان اجرا می گردید. عیسی مسیح مصلوب شد، یعنی اینکه او بدار صلیب کشیده شده و آنقدر بالای صلیب ماند تا جان بداد. لذا وقتی که پولس می گوید: "انسانیت کهنۀ ما با او مصلوب شد" ، منظورش اینست که طبیعت کهنۀ ما مُرده است.
منظور از "مصلوب شدن انسانیت کهنۀ ما " چیست؟ انسانیت کهنۀ و گناه آلود ما باید مصلوب شود تا اینکه جسد گناه معدوم گشته دیگر گناه را بندگی نکینم. انسانیت کهنۀ ما، گذشته و طبیعت گناه آلودمان می باشد. جسد گناه، جسم انسانی ما با تمامی غرورها و تکبرات و خودخواهی هایمان می باشد. در زمانهای گذشته، جسد گناه، ارباب و صاحب اختیار ما بوده و ما غلام تمایلات و هوسها و خواهشهای او بودیم. ولی با مصلوب ساختن انسانیت کهنه و با مدفون ساختن جسد گناه در آبهای تعمید، اختیار از آن ارباب قدیم سلب شده و جسد گناه معدوم گشته است.
حال سوالی که در اذهان برخی مطرح خواهد شد اینست که "اگر طبیعت گناه کار ما مُرده است، پس چرا هوز گه گاه مرتکب گناه می شویم؟" بعضی اینطور جواب می دهند که علت اینکه ما هنوز گناه می کنیم اینست که طبیعت گناه کار هنوز کاملا در ما نمُرده است. ممکن است که طبیعت سابق، ضعیفتر شده باشد ولی هنوز با مرگ کامل، کمی فاصله دارد. این دسته از مسیحیان می گویند، از آنجا که طبیعت گذشته ضعیف و مشرف بموت است باید به او مجال رشد و قدرت گرفتن را نداد و برعکس، چون انسانیت کهنۀ ما بسیار ضعیف گردیده است می توان بر آن براحتی غلبه نمود.
حال آنکه گروه دیگری از مسیحیان، جهت این سوال که چرا ما هنوز مرتکب گناه می شویم جواب دیگری دارند. ایشان می گویند بوسیلۀ مرگ و صلیب مسیح، طبیعت کهنۀ ما کاملا نابود شده است و اینک بعنوان اشخاص مسیحی، این روح القدس است که کنترل و اختیار کامل زندگی ما را بدست خود دارد و دوران فرمانروایی جسمانیت و گناه بسر رسیده است. ما دیگر تخت قیومت و تسلط شیطان نبوده و برعکس، بتوسط فدیۀ مسیخ از قید اسارت و سلطۀ شیطان آزاد گرده ایم. ولی باید بیاد داشت که این موقعیت جدید، بتوسط ایمان جنبۀ واقعی بخود خواهد گرفت و آزادی از چنگال گناه و زندگی جدید روحانی فقط بوسیلۀ ایمان تحقق خواهد پذیرفت. بعبارت دیگر، علت اینکه فرد مسیحی گه گاه مرتکب گناه می گردد اینست که وی هنوز به این حقیقت که مسیح او را از گناه آزاد ساخته است پی نبرده و به پیروزی بخود بر گناه ایمان نیاورده است. و بخاطر همین کمبود، روح القدس قادر نخواهد بود که با آزادی و فراغ بال در زندگی ایشان، عمل آزاد سازی کامل از گناه را به اتمام برساند. بنابراین، جواب این دسته از مسیحیان به سوال ابتدایی ما این است که " مسیحیان بعلت کمبود و نقض ایمانشان، پس از شروع زندگی جدید، کماکان گه گاه مرتکب گناه می گردند".صرف نظر از صحت و سقم جوابهای فوق، یک نکته کاملا مشخص است و آن اینست که مسیحیان، مرتکب گناه می گردند. به این دلیل است که پولس رسول، بطور مخصوصی بر این نکته پافشاری می کند که طبیعت کهنۀ گناهکار ما نابود شده است و نباید دیگر بر ما سلطنت نماید. حتی اگر بعضی اوقات مرتکب گناهی بشویم، نباید که در گناه بمانیم. ولی اگر شخصی، بطور مداوم و عمدی به زندگی در گناه ادامه دهد، می توان گفت که آن شخص نسبت به گناه نمُرده است و هنوز تحت رهبری گناه زندگی می کند. همچون شخصی واقعا مسیح را نشناخته و به او ایمان نیاورده است (به اول یوحنا ۳: ۶ و ۹ مراجعه نمایید).
جهت درک این آیۀ بسیار مهم، باید به یک نکتۀ دیگر نیز توجه نمود. از یک سو، پولس می گوید ما با مسیح مُرده ایم (آیات ۵-۳) و از سوی دیگر اضافه می کند: همچنین شما خود را برای گناه مُرده انگارید (آیۀ ۱۱) و نیز پس گناه در جسم فانی شما حکمرانی نکند (آیۀ ۱۲). از یک سو، پولس رسول موقعیت جدیدمان در مسیح را به اطلاع ما می رساند، و از سوی دیگر از ما می خواهد که مطابق با وضعیت جدیدمان رفتار و زندگی کنیم. بعبارت دیگر، پولس رسول هر دو جنبۀ تئوریک و عملی قضیه را در مقابل روی ما قرار می دهد. به مثال دیگری از آیات ۱۸ و ۱۹ همین باب توجه فرمایید. در آیۀ ۱۸، پولس می گوید: "از گناه آزاد شده اید" و سپس در آیۀ ۱۹، ایماندران را تشویق می کند که اعضای بدن خود را به گناه نسپارند و برعکس از ایمانداران می خواهد که اعضای خود را به بندگی عدالت برای قدوسیت بسپارید (به غلاطیان ۵: ۱۳).
با توجه به آنچه که گفته شد، می توان نتیجه گرفت که منظور پولس رسول اینست که انسانیت کهنۀ ما، اساسا مُرده است؛ ولی با این وجود، ممکن است که هنوز آن جسد مُرده را خدمت و اطاعت کرد. پولس رسول نصیحت و تشویق می کند که دیگر به این کار ادامه داده نشود و "انسانیت کهنه را که از شهوات فریبنده فاسد می گردد از خود بیرون کنید" (افسسیان ۴: ۲۲). تمایلات جسد کهنۀ گناهکار خود را بجا نیاورید.
۷ زیرا هر که مُرد از گناه مبرا شده است. اگر مجرمی بمیرد، مجازاتش خود بخود منتفی خواهد شد، محتمل است که بتوان یک مجرم مُرده را مجازات نمود!
ما نیز زمانی در نظر خدا، مجرم و گناهکار بودیم، ولی اینک انسانیت کهنه و طبیعت گذشتۀ ما با مسیح مُرده است و دیگر خدا انسانیت مُرده و مدفون شدۀ ما را بخاطر گناهان گذشته مجازات نخواهد نمود. اینک نه تنها از گناه و قید و بندهای گناه آزادیم، بلکه از مجازات گناهان نیز رستگار گردیده ایم.
 


تفسیر کاربردی اعمال فصل 6

  
انتخاب هفت نیک نام (۶: ۱-۷)
۱ در این بخش همه ایمانداران شاگردان نامیده شده‌اند (آیۀ‌های ۱-۲، ۷). دوازده شاگرد اولیه اینک «رسول» بودند.
در اینجا حقیقتی بسیار مهم نهفته است. تمامی مسیحیان شاگرد می‌باشند. دو نوع مسیحی وجود ندارد؛ که یک نوع، ایمانداران معمولی باشند و نوع دیگر مخصوصا انتخاب شده باشند تا «شاگرد» باشند. این اندیشه غلط است. ما همه خوانده شده ایم تا شاگرد باشیم. برخی چنین می‌اندیشند که برای اکثر مسیحیان راه زندگی نسبتا آسان است و تنها تعداد اندکی به اصطلاح شاگرد، راه سختی را در پیش دارند. ولی چنین نیست از هر مسیحی دعوت شده است که از در تنگ عبور کرده، در راه تنگ شاگردی گام نهد (متی۷: ۱۳-۱۴و تفسیر آن مشاهده شود). هر مسیحی خوانده شده است تا صلیب خود را برداشته عیسی را پیروی کند (مرقس ۸: ۳۴، لوقا ۱۴: ۲۶-۲۷ و تفسیر آن مشاهده شود).
در میان ایمانداران، اختلافی میان هلینستیان و عبرانیان پدید آمد. وقتی عیسی بر زمین بود پیروان او تنها عبرانیان (یعنی یهودیان آرامی زبان) بودند. در آن هنگام هنوز امت‌ها (یعنی غیر یهودیان) و هلینستیان (یعنی یهودیان ساکن سرزمینهای یونانی زبان) به او ایمان نیاورده بودند. در ایام عهد جدید دو گروه عمده یهودی وجود داشت. نخست یهودیانی که به عبرانی یا آرامی تکلم می‌کردند و در اسرائیل می‌زیستند، دوم یهودیانی که یونانی حرف می‌زدند و در مناطق مختلف امپراطوری روم می‌زیستند.
در روزگار عیسی برخی از یهودیان یونانی زبان در اورشلیم زندگی می‌کردند. بعد از قیام عیسی برخی از ایشان به او ایمان آوردند. در بین ایشان زنان بیوه نیز بودند. بعد از مدتی، ایمانداران یهودی یونانی زبان (هلنیستی) شکایت کردند که زنان بیوه ایشان سهم خود را از خوراکی که رسولان هر روزه بین نیازمندان کلیسا تقسیم می‌کردند دریافت نمی کنند. یاد آور می‌شویم که بسیاری از ایمانداران اموال خود را فروخته، پول آن را در اختیار رسولان نهاده بودند تا در میان نیازمندان از جمله بیوه‌ها تقسیم شود (اعمال ۴: ۳۴-۳۵). امکان دارد که رسولان آنقدر گرفتار سایر وظایف بودند که وقت این را نداشتند که ببینند آیا خوراک به تساوی بین همگان تقسیم می‌شود یا نه.
توجه داشته باشید که گِله و شکایت و اختلاف چه زود در کلیسای نخستین ظاهر شد! و اولین مشاجرات هم اساسا بر سر پول بود. یعنی اینکه پول کلیسا چگونه باید صرف شود و مایحتاج چگونه تقسیم گردد. با وجود اینکه تعداد شاگردان به سرعت رو به افزایش بود شیطان سعی داشت که اختلاف و حسادت به وجود آورد.
۲-۴ در کلیسا ایمانداران دارای وظایف گوناگونی هستند. رسولان به طور خاص منصوب شده بودند تا کلام را موعظه کنند تعلیم دهند و به دعا مشغول باشند. بنابراین ایشان هفت نفر را برای تقسیم خوراک معین کردند. بعدا کسانی که در کلیساها مسئوول اینگونه کارهای خدماتی بودند، به شماس شهرت یافتند (اول تیموتائوس ۳: ۸-۱۰).
رسولان گفتند که هفت مرد منتخب برای این کار باید پُر از روح‌القدس و حکمت باشند. به همان طریق ما نیز امروزه در کلیساهایمان باید تنها کسانی را به عنوان شبان، شیخ و شماس انتخاب کنیم که پر از روح‌القدس و حکمت باشند.
رسولان در اینجا سرمشق خوبی ارائه داده اند. اگر هر رهبری آنقدر گرفتار شود که نتواند بطرز رضایت بخشی از عهده مسئوولیت و وظایفش برآید باید برخی از وظایفش را بر عهده اشخاص شایسته در کلیسا گذارد. اما متاسفانه بعضی از رهبران ترجیح می‌دهند که تمامی اقتدار را برای خود نگاه دارند و کسی را در آن سهیم نگردانند. این درست نیست. به عنوان مثال، بهتر است که شبانان و واعظان مسئوولیت امور مالی کلیسا را بر عهده نگیرند و به جای آن خود را وقف دعا و خدمت کلام نمایند (آیۀ ۴).
۵-۶ هفت مرد انتخاب شده، همگی نامهای یونانی دارند بنابراین می‌توانیم چنین نتیجه گیری کنیم که ایشان یهودیان یونانی زبان بودند نخستین کسی که نامش آمده، استیفان است که در آیۀ‌های ۸-۱۵ و تمام باب ۷ کتاب اعمال شرح حال او آمده است. دومین نفر فیلیپس است که در باب ۸ اعمال ظاهر می‌شود. در مورد پنج نفر دیگر هیچ چیز نمی‌دانیم.
توجه داشته باشید که تمامی شاگردان یعنی تمام اعضای کلیسا ابتدا هفت مرد را انتخاب کردند. سپس رسولان بر ایشان دست گذاشته، به کار گماشتند. مامور کردن افراد از طریق دست گذاری یک رسم یهودی بود (اعداد ۲۷: ۲۲-۲۳). این رسم خیلی زود در بین مسیحیان رایج گشت. برخی مسیحیان بر این باورند که برای اینکه شخصی برکت کامل روح‌القدس را بیابد ضروری است که یک شبان یا شیخ بر وی دست گذارد (اعمال رسولان ۸: ۱۷، ۹: ۱۷، ۱۹: ۶). اما به نظر نمی رسد که در این بخش منظور این باشد زیرا که این هفت مرد پیش از آنکه بر ایشان دست گذاشته شود از روح پُر بودند (آیۀ ۳).
۷ کلیسای رشد یابنده کلیسایی است زنده و کلیسایی که رشد نمی کند کلیسایی است مرده. کلیسای اولیه رشد یابنده بود و یقینا زنده! حتی بسیاری از کاهنان یهودی به مسیح ایمان آورده و به کلیسا پیوسته بودند.

چرا در مسیحیت مراسم سوگواری و عزاداری برای پیامبران وجود ندارد؟



سئوال پیروان ادیان دیگر این است که چرا در تقویم سالانه مسیحیت، سالگرد وفات یا شهادت پیامبران کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید) مشاهده نمی شود؟ آیا عدم برگزاری مراسم عزاداری برای پیامبران خدا، بی احترامی نیست؟ آیا این بی توجهی گناه قلمداد نمی شود؟
نخست باید اطمینان حاصل کرد که آیا در کتاب مقدس، خداوند تعلیم و حکمی مبنی بر برگزاری سالگرد وفات یا شهادت پیامبران ارائه داده است یا خیر. اگر کسی حتی یک بار کتاب مقدس را خوانده باشد، بی تردید می داند که چنین حکمی از سوی خداوند وجود ندارد. دلیل آن هم واضح است: خواست و اراده خداوند این است که تمام توجه و تمرکز ما بر او باشد. در عهد عتیق می خوانیم که خداوند جسد موسی را در مکان نامعلومی دفن کرد تا او به بت و مقبره اش به بتکده تبدیل نشود. خداوند می دانست که نسل های بعدی قوانینی را وضع خواهند کرد تا هر یهودی موظف باشد برای دریافت قدوسیت، زیارت مقبره موسی را در صدر انجام امور مذهبی قرار دهد. در حالی که قدوسیت به زیارت از قبور مردگان ارتباطی ندارد. قدوسیت یعنی خداوند زندگی مان را کنترل کند و سیرت ما را دگرگون سازد. از نقطه نظر خدا، قدوسیت جزء اجناس لوکس نیست. قدوسیت یک امر ضروری است. کلام خدا می فرماید:»بکوشید تا با مردم در صلح و صفا به سر برید و دلی پاک و زندگی مقدس داشته باشید، زیرا تا پاک و مقدس نباشید، خداوند را نخواهید دید» (عبرانیان فصل دوازدهم آیه چهاردهم). بنابراین، کلیه کسانی که از قبر خالی مسیح زیارت کرده اند، از مومنین و مقدسین محسوب نخواهند شد، بلکه وقتی شباهت عیسی مسیح را در زندگی خود به عنوان مهم ترین چیز در نظر داشته باشند، مقدس خواهند شد.
نکته دوم این که کتاب مقدس ایام سوگواری و عزاداری را به توبه و بازگشت انسان به سوی خدا محدود کرده است. برای برقراری ارتباط با خدا، توبه یگانه راه است. توبه دری است به سوی قدوسیت. توبه واقعی به اعتراف زبانی ختم نمی شود، بلکه باید با اصلاح اخلاق و رفتار و تغییر رویه فرد همراه باشد. در مسیر توبه، روح القدس به انسان کمک خواهد کرد تا تحول را در گفتار و رفتار تجربه کند.
وقتی پیامبر خدا این جهان را ترک کرد و نزد خدا رفت، سوگواری و عزاداری چه معنایی دارد؟ هنگامی که پیامبر زندگی ابدی خویش را در حضور خداوند آغاز نموده و بسیار شادمان است، چرا پیروان خداوند باید به گریه و عزاداری بپردازند؟ تردیدی نیست که نسلی که شاهد ظهور و فعالیت آن پیامبر بود، برای مدتی در غم و ماتم فرو می رود، اما به آن معنا نیست که تا دنیا فانی باقی است ما باید هم چنان به عزاداری ادامه دهیم. این نکته سبب معطوف شدن توجه ما به آن پیامبر خواهد شد و خدا در مرحله دوم قرار می گیرد. به همین دلیل است که حکم الهی «عزاداری برای پیامبران» در کتاب مقدس مشاهده نمی شود.
دلیل سوم، افزایش روزهای عزاداری در این دنیای سقوط کرده و آغشته به گناه که وقایع تلخ و سوانح غیرمترقبه جزء لاینفک زندگی روزمره انسان ها می باشد، سبب افسردگی و غم و اندوه بیشتر مردم خواهد شد. در نتیجه، این سئوال مطرح می شود که آیا خداوند از شادی نفرت دارد؟ برخی نیز تصور می کنند شاد زیستن یعنی ارتکاب به گناه!
دلیل چهارم، عدم دسترسی یهودیان و مسیحیان به مقبره های مقدسین است. برخی از قبور در اثر تاخت و تاز دشمنان اسرائیل در طول دوران باستان ویران گردیدند. برخی نیز مانند مقبره ابراهیم، اسحاق و یعقوب در اختیار مسلمانان است و غیر مسلمانان اجازه زیارت ندارند. مقبره های دانیال و استر نیز در ایران است و یهودیان ساکن اسرائیل نمی توانند به ایران سفر زیارتی داشته باشند. بنابراین در می یابیم که خداوند ترتیبی داده است که این مقبره ها خارج از دسترس مومنین و ایمانداران مسیحی و یهودی باشد، تا فقط به خدا توکل و اعتماد کنند و توجه خویش را به رشد روحانی معطوف نمایند.
دلیل پنجم، سالگرد مرگ مسیح بر روی صلیب، روز سوگواری وعزاداری نیست. مسیحیان می دانند که عیسی آمد تا کار نجات انسان از قلمرو قدرتمند شیطان را تمام کند. عبارتی که مسیح به هنگام مرگ بر زبان آورد»تمام شد»، به معنی به طور کامل پرداخت شد می باشد. مسیح جریمه کامل گناهان ما را پرداخت. این اتفاق، نه سوگواری بلکه خبر خوش برای جهانیان است. بنابراین نیازی نبود که مسیح مدت طولانی در قبر بماند. او برای گناهان ما مرد و کم تر از چهل و هشت ساعت بعد زنده شد. فرستادن رسولان و پیامبران برای خدا کار بسیار آسانی بود. اما وقتی خدا تصمیم گرفت که برای نجات انسان، توسط مسیح خود را فدا سازد، محبت و فروتنی خالص و ارزشمند الهی را به تصویر کشید.
کلام خداوند چنین تعلیم می دهد:»در خداوند دائما شاد باشید و باز هم می گویم شاد باشید» (فیلیپیان فصل چهارم آیه چهارم). روح القدس این شادی الهی را به ما خواهد بخشید. وقتی روح القدس شادی الهی را عطا کند، بدین معنا است که خدا در ایماندار مسیحی سکونت دارد.

آیه امروز . . .

 
غلاطیان باب ۶ آیه ۲ ۲ بارهای سنگین‌ یکدیگر را متحمل‌ شوید و بدین‌ نوع‌ شریعت‌ مسیح‌ را به‌جا آرید.

۱۳۹۴ خرداد ۶, چهارشنبه

تفسیر کاربردی متی فصل 5





خوشبختی واقعی (۵: ۱-۱۲)
(لوقا ۶: ۲۰-۲۳)
۱-۲ در اینجا بزرگترین موعظه‌ای که تا کنون ایراد شده، یعنی موعظۀ سرکوه، آغاز می‌شود؛ متی آن را در باب‌های ۵ تا ۷ آورده است. در اینجا عیسی روش زندگی را تعیین کرده است. او در این موقعیت خاص، بیشتر شاگردان خود را مخاطب قرار داد، اما دیگران نیز گوش فرا داده، از تعلیم او شگفت زده شدند (متی ۷: ۲۸).
۳ خوشا به حال مسکینان در روح. این نخستین تعلیم ثبت شدۀ عیسی است و شاید یکی از مهم ترین تعالیم او باشد. زیرا بدون مسکین بودن در روح، هیچکس نمی‌تواند وارد ملکوت آسمان گردد. جهان می‌آموزد که برای برخورداری از برکت، باید قدرتمند، ثروتمند و متکی به خود بود. اما این اشتباه بزرگی است (لوقا ۶: ۲۴ و تفسیر آن مشاهده شود). عیسی می‌آموزد که برای دریافت برکت واقعی، باید ابتدا مسکین شد.
«مسکین شدن در روح» به معنی خالی شدن از خود است. پیش از آنکه بتوانیم با برکات خدا پر شویم، ابتدا باید خالی شویم.هر انسانی به طور طبیعی پُر از خودخواهی و تکبر است. این امر «انسانیت کهنۀ ما» یا طبیعت قدیمی نامیده می‌شود (رومیان ۶: ۶). عیسی ابتدا طبیعت گناهکار ما را محکوم می‌کند، سپس کسانی را که مسکین درروح اند نجات می‌دهد. بنابراین، مسکین در روح بودن به این معنی نیز هست که اعتراف کنیم که سزاوار محکومیت هستیم. در ضمن، به این معنی است که اعتراف کنیم که در ... خطایا و گناهان مُرده ایم (افسسیان ۲: ۱).
بنابراین، درست از همان آغاز باید درک کنیم که داشتن زندگی مسیحی و پیروی از تعالیم عیسی، با تکیه بر قدرت خودمان غیر ممکن است. ما نالایق، محکوم شده و مُرده بودیم. اگر فکر کنیم که شایستگی داریم، اگر فکر کنیم که می‌توانیم با تکیه برقدرت خودمان از مسیح پیروی کنیم، در اینصورت مسکین در روح نشده ایم.
هرکس که مسکین در روح نیست، خدا را ملاقات نکرده است. اگر حقیقتاً خدا را بشناسیم، مسکین در روح خواهیم شد. خدا آنقدر بزرگ، آنقدر قدرتمند و آنقدر قدوس و آنقدر نیکوست که به محض اینکه او را شناختیم، خود را در مقایسه با او مسکین و ضعیف خواهیم دید.
مسکین در روح بودن به معنی کم جرأت یا هراسناک بودن نیست. مسکین بودن در روح خصلتی طبیعی نیست، بلکه خصلتی روحانی است. به راستی نیز تمامی این خوشا به حال‌های قید شده در آیه‌های ۳-۱۰ معرف خصلت‌های روحانی می‌باشند. مسکین در روح بودن به معنی فروتنی باطنی است. بسیاری از افراد با زبان خود می‌گویند: «ضعیف هستم و هیچ کاری نمی‌توانم بکنم»، لیکن در دل خود آن را باور ندارند. آنها تنها این را می‌گویند تا بهانه‌ای باشد برای کار نکردن برای خدا. ایشان تنها ادعا می‌کنند که فروتن هستند. خدا تنها کسانی را می‌پذیرد که حقیقتاً خود را در برابر خدا فروتن می‌سازند. خدا فرموده است: «من در مکان عالی و مقدس ساکنم و نیز با کسی که روح افسرده و متواضع دارد. تا روح متواضعان را احیاء نمایم و دل افسردگان را زنده سازم » (اشعیا ۵۷: ۱۵). خدا با متکبران مخالفت می‌کند لیکن به فروتنان فیض می‌بخشد (امثل ۳: ۳۴؛ اول پطرس ۵: ۵).پطرس شاگرد اصلی عیسی، به طور طبیعی بی پروا بود و اعتماد به نفس زیادی داشت. لیکن هنگامی که برای نخستین بار پی برد که عیسی کیست، بر روی زانوان افتاده، گفت: «دور شو از من ای خداوند، زیرا مردی گناهکارم!» (لوقا ۵: ۸). پولس، رسول بزرگ نیز مردی بود مسکین در روح (اول قرنتیان ۲: ۱-۵؛ دوم قرنتیان ۳:۵؛ ۴: ۷؛ فیلیپیان ۳: ۷-۹ مشاهده شود). وسرانجام خود عیسی، با وجود اینکه خدا بود، به خاطر ما مسکین در روح شد (فلیپیان ۲: ۵-۸ و تفسیر آن مشاهده شود).
بنابراین به خاطر داشته باشیم که در نظر خدا، هیچ چیز نداریم که بتوانیم به آن افتخار کنیم. نمی‌توانیم به طبقه اجتماعی، نام، تحصیلات، مهارت‌ها و ثروت خود بنازیم. همۀ این چیزها بی ارزش و باطل است. ما نمی‌توانیم چیزی برای خدا به ارمغان ببریم. تنها می‌توانیم به صورت ظروف خالی به سوی خدا آییم. هنگامی که در پیشگاه او حاضر می‌شویم، دعا کنیم که در رحمت خود ما را با برکات روحانی پُر کند. پس زیر دست زورآور خدا فروتنی نمایید تا شما را در وقت معین سرافراز نماید (اول پطرس ۵: ۶).
۴ خوشا به حال ما تمیان. تعلیم عیسی در تضاد با تعلیم جهان است. جهان چنین می‌گوید: «ماتم نکنید؛ از حزن و اندوه بگریزید و خوشبختی را جستجو کنید.» لیکن عیسی می‌فرماید: «برای اینکه شخص حقیقتاً خوشبخت باشد، باید ابتدا ماتم بگیرد.»
هنگامی که عیسی می‌گوید که باید ماتم بگیریم، منظورش چیست؟ منظور او اینست: ما باید برای گناهانمان ماتم بگیریم. وی در مورد اندوه روحانی صحبت می‌کند نه اندوه دنیوی. پیش از آنکه بتوانیم شادی نجات را دریافت کنیم، باید ابتدا برای گناهانمان ماتم گرفته باشیم. چنین ماتمی منتهی به توبه می‌شود. غمی که برای خداست، منشأ توبه می‌باشد به جهت نجات که از آن پشیمانی نیست؛ اما غم دنیوی منشأ موت است (دوم قرنتیان ۷: ۱۰).
چقدر برای گناهانمان ماتم می‌گیریم؟ما معمولاً ماتم نمی‌گیریم و به جای آن، گناهانمان را «اشتباه» می‌خوانیم. لیکن خدا آنها را گناه می‌نامد. تا زمانی که به گناهانمان به همان طریقی که خدا به آنها نگاه می‌کند، نگاه نکنیم، حقیقتاً توبه نمی‌کنیم.
ماتمیان تسلی خواهند یافت. هنگامی که از گناهانمان توبه می‌کنیم، مسیح ما را تسلی می‌دهد. وقتی به خویشتن می‌نگریم، ماتم می‌گیریم؛ وقتی به مسیح می‌نگریم، امید و آرامش و شادی می‌یابیم. بدون اندوه، شادی نمی‌تواند وجود داشته باشد؛ وبدون توبۀ حقیقی، نجات نمی‌تواند به وقوع پیوندد.
۵ خوشا به حال حلیمان. بار دیگر این گفته ضد آن چیزی است که جهان تعلیم می‌دهد. جهان می‌گوید: «اگر می‌خواهید وارث زمین شوید، پول و قدرت و شهرت به دست آورید. قوی و مغرور باشید. خود را جلو بیندازید» لیکن عیسی خلاف آن را می‌گوید: «حلیم باشید» فقط شخص حلیم است که وارث زمین خواهد شد.
اشخاص دنیوی نمی‌توانند تعلیم مسیح را درک کنند. ایشان نمی‌توانند مسیحیان را درک نمایند. اصول ما کاملاً با اصول دنیا متفاوت است غیر ممکن است کسانی که به جهان تعلق دارند، با کسانی که به مسیح تعلق دارند همفکر باشند.
اولین خوشا به حال، یعنی مسکین در روح بودن، به معنی فروتن بودن در برابر خدا است. سومین خوشا به حال یعنی حلیم بودن به معنی فروتن بودن در برابر انسانها است. این کار بسیار مشکلی است. هنگامی که خدا ما را گناهکارمی خواند، می‌توانیم آن را بپذیریم؛ لیکن اگر همسایۀ ما، ما را گناهکار بخواند پذیرفتن آن بسیار دشوار است.

عیسی برای ما سرمشق حلم می‌باشد. وی گفت: «از من تعلیم یابید زیرا که حلیم و افتاده دل می‌باشم» (متی ۱۱: ۲۹). این حلم و افتاده دل بودن خصلتی طبیعی نمی‌باشد، بلکه خصلتی است روحانی و تنها می‌تواند از روح‌القدس ناشی شود. آن، ثمرۀ روح‌القدس است (غلاطیان ۵: ۲۳). تنها هنگامی که از روح از سر نو متولد می‌شویم و طبیعت روحانی جدیدی را دریافت می‌کنیم، می‌توانیم صاحب حلم واقعی گردیم (یوحنا ۳: ۳،۵ و تفسیر آن مشاهده شود).
بعضی افراد فکر می‌کنند که حلیم بودن به معنی ضعیف بودن است. چنین چیزی به هیچ وجه صحیح نیست. کسی که واقعاً حلیم است، از لحاظ روحانی در خداوند قوی است.
شخص چگونه می‌تواند حلیم باشد؟ وی ابتدا باید مسکین در روح گردد (آیۀ ۳). سپس باید برای ناشایستگی و گناهان خود ماتم بگیرد (آیۀ ۴). آنگاه باید به عیسی ایمان بیاورد، یعنی به او اعتماد کند. در این صورت، روح‌القدس وارد او شده، وی را تازه می‌سازد (دوم قرنتیان ۵: ۱۷ مشاهده شود). روح‌القدس به او روح حلم را خواهد بخشید.
حلم پنج نشانه دارد. اولاً شخص حلیم در پی حق و حقوق خود نیست. دوم، هنگامی که شخصی دیگر به او بی حرمتی کند، مکدر و آزرده خاطر نمی‌گردد. شخص حلیم به آبرو و احترام خود اهمیتی نمی‌دهد. وی سعی نمی‌کند که از خود دفاع کرده، بهانه بیاورد و گناهان خود را مخفی نماید. سوم، شخص حلیم هرگز درصد انتقام برنمی آید (رومیان ۱۲: ۱۹؛ اول پطرس ۲: ۱۹-۲۳ و تفاسیر آن مشاهده شود).
چهارم، همواره در صدد آموختن است. و پنجم، سعی نمی‌کند که همه امور مطابق خواست و ارادۀ خودش پیش برود، بلکه خود را مطیع خواستۀ خدا و خواستۀ دیگران می‌نماید. (افسسیان ۱۵: ۲۱). وی زندگی و همه چیز خود را به خدا می‌بخشد و هیچ چیز را برای خود نگاه نمی‌دارد.
هنگامی که شخص همه چیز را به خاطر خدا ترک می‌کند، چه چیزی به دست می‌آورد؟ زمین را! خوشا به حال حلیمان، زیرا که وارث زمین خواهند شد. پولس همین حقیقت را در نظر داشت وقتی که فرمود: محزون ولی دائما ًشادمان. فقیر و اینک بسیاری را دولتمند می‌سازیم؛ چون بی چیز، اما مالک همه چیز (دوم قرنتیان ۶: ۱۰). اگر فرزندان خدا هستیم، در این صورت وارثان نیز می‌باشیم وارثان خدا و هم ارث با مسیح (رومیان ۸: ۱۷).
کدام زمین را به ارث خواهیم برد؟ زمین نوین در ملکوت آسمان (مکاشفه ۲۱: ۱-۴). این زمین کنونی و تمامی مردم متکبر آن که با خواستۀ خدا مخالفت می‌ورزند، از میان خواهند رفت (اول یوحنا ۲: ۱۷). تنها به حلیمان اجازه داده خواهد شد که زمین نوین در ملکوت آسمان را به ارث ببرند (مزمور ۳۷: ۱۰ و ۱۱). زیرا هرکه خود را بلند کند، پست گردد و هرکه خود را فروتن سازد، سرافراز گردد (متی ۲۳: ۱۲).
۶ خوشا به حال گرسنگان و تشنگان عدالت. مردم جهان گرسنۀ لذت و خوشبختی هستند، لیکن ارضاء نمی‌شوند. اگر انسان در جستجوی خوشبختی باشد آن را نخواهد یافت. لیکن اگر ابتدا عدالت را بجوید، هم عدالت و هم نیکبختی را خواهد یافت. وی پُر شده، کاملاً ارضاء خواهد شد.
انسانها در جستجوی خوشبختی هستند، لیکن بدبخت باقی می‌مانند. چرا؟ به علت گناه. برای آزاد شدن از بدبختی، شخص باید از گناه آزاد گردد، یعنی باید عادل شود.
حتی بسیاری از مسیحیان نیز این تعلیم را درک نمی‌کنند. چنین مسیحیان درجستجوی شادی، آرامش، قدرت روحانی و دیگر برکات می‌باشند؛ ایشان برای این چیزها تشنه و گرسنه اند. لیکن عیسی فرموده است: «اول عدالت را بطلبید، که این همه برای شما مزید خواهد شد» (متی ۶: ۳۳ مشاهده شود).
عادل بودن به معنی مقدس بودن، به خدا نزدیک بودن، شبیه به مسیح بودن، و پُر بودن از روح‌القدس می‌باشد. برای عادل بودن، باید از گناه آزاد شویم زیرا گناه ما را از خدا جدا می‌سازد و کار روح‌القدس را در زندگی مان مسدود می‌گرداند (افسسیان ۴: ۳۰ و تفسیر آن مشاهده شود).
خوشا به حال گرسنگان و تشنگان عدالت. شخصی که سه روز عذا نخورده باشد، یقیناً گرسنه خواهد بود. گرسنگی ما برای عدالت باید شبیه به آن باشد. اگر کمی گرسنه باشیم، خدا به ما چیزی کمی خواهد داد. اگر زیاد گرسنه باشیم، خدا به ما چیزهای زیادی خواهد داد. اگر گرسنه به سوی خدا آییم، وی وعده داده است که ما را سیراب خواهد ساخت. عیسی فرموده است: «... هرکه به جانب من آید، او را بیرون نخواهم نمود» (یوحنا ۶: ۳۷). اگر هرچه زودتر، درحالیکه گرسنۀ عدالت هستیم به سوی عیسی بیاییم، آن را به ما خواهد داد. عدالتی که او به ما می‌دهد، اساساً مانند همان نجاتی است که به ما می‌بخشد. ما به واسطۀ ایمان به مسیح در نظر خدا عادل می‌گردیم (رومیان ۵: ۱؛ غلاطیان ۲: ۱۵ و ۱۶ وتفاسیر آن مشاهده شود). ما دیگر تحت محکومیت نمی‌باشیم (رومیان ۸: ۱؛ مقالۀ عمومی: «طریق نجات» مشاهده شود).
ما باید خود را گرسنۀ عدالت نگاه داریم. هرچه گرسنگی خود را ادامه دهیم، خدا نیز به سیراب کردن ما ادامه خواهد داد. ما باید پیش از پیش مقدس شویم و بیش از پیش ثمرات روح‌القدس را نشان دهیم (غلاطیان ۵: ۲۲ و ۲۳). و از پری او جمیع ما بهره یافتیم و فیض به عوض فیض (یوحنا ۱: ۱۶). اشتیاق مسیح اینست که ما پُرشویم تا تمامی پُری خدا (افسسیان ۳: ۱۹).
در اینجا سؤالی مطرح می‌شود: چگونه خدا این عدالت را نصیب ما می‌سازد؟ ما چه باید بکنیم؟ پاسخ این است: «کامل باشید چنانکه پدر شما که در آسمان است کامل است» (آیۀ ۴۸). مردم در مورد نجات دو عقیده متفاوت دارند. برخی می‌گویند که دریافت نجات راحت است و برخی آن را غیر ممکن می‌پندارند. هر دو عقیده صحیح است! غیر ممکن است که نجات را به واسطۀ عدالت شخصی مان و بوسطۀ تلاش خودمان بدست آوریم. اما از طرفی نیز به دست آوردن نجات سهل است زیرا که به واسطۀ ایمان به مسیح، عدالت خاص مسیح را دریافت می‌کنیم. ما به خاطر عدالت او و به خاطر فداکاری که او در راه ما کرد، نجات می‌یابیم (مرقس ۱۰: ۴۵ و تفسیر آن مشاهده شود). برای به دست آوردن نجات، تنها یک کار باید انجام دهیم، و آن این است که گرسنۀ آن باشیم.
نگذاریم که هیچ گرسنگی ما را برای عدالت کاهش دهد. نگذاریم که طوری در لذات دنیوی غرق شویم که ذهن و دلمان از جستجوی خدا منحرف شود. اگر پیش از غذا شیرینی بخوریم، اشتهای ما چه خواهد شد؟ البته کاهش خواهد یافت. شیرینی به خودی خود بد نیست، اما اگر اشتهای ما را برای غذای واقعی کاهش دهد، به ما زیان خواهد رساند. «شیرینی های» دنیوی نیز به همان گونه عمل می‌کنند و گرسنگی ما را برای خدا و برای عدالت کاهش می‌دهند (لوقا ۶: ۲۵ و تفسیر آن مشاهده شود). ما باید ترجیحاً از طریق خواندن کلام خدا و با مشارکت با دیگر ایمانداران و از طریق دعا گرسنگی خود را برای عدالت افزایش

دهیم. ما باید دائماً برای عدالت دعا کنیم. زیرا که بدون عدالت نمی‌توانیم در حضور خدا بایستیم. بدون عدالت نمی‌توانیم نجات یابیم.
۷ خوشا به حال رحم کنندگان. این هشت خوشا به حال توصیف کنندۀ این نیست که چه باید انجام دهیم، بلکه اینکه چه باید باشیم. ابتدا باید «باشیم» تا بتوانیم «انجام دهیم» ابتدا باید مسیحی «باشیم» تا بتوانیم همچون مسیحیان «عمل نماییم». ما به واسطۀ فیض خدا مسیحی هستیم. این هدیه و عطیۀ خداست. با مسیحی شدن و با فرزند خدا شدن، به واسطۀ روح‌القدس قدرت می‌یابیم زندگی مسیحی داشته باشیم و از احکام عیسی اطاعت کنیم. بدون دریافت روح‌القدس از مسیح در درون خود، هرگز نمی‌توانیم از این تعالیم پیروی کنیم. به همان طریق، به واسطۀ کار روح‌القدس در درونمان، باید ابتدا در دلهایمان رحیم باشیم تا سپس بتوانیم رحمت را در اعمالمان نشان دهیم. رحمت یا شفقت ثمرۀ روح‌القدس است (غلاطیان ۵:۲۲). بدون روح‌القدس نمی‌توانیم واقعاً رحیم باشیم.
رحمت حقیقی همواره خود را در اعمال پُر از رحمت و عطوفت نشان می‌دهد. اعمال پُر از رحمت گواه رحیم بودن (رحم کننده بودن) ما است، درست مثل اطاعت از مسیح است که گواه ایمان ماست (یعقوب ۲: ۱۷ و تفسیر آن مشاهده شود). اگر رحمت نشان ندهیم، رحیم نمی‌باشیم. رحیم بودن و رحمت نشان دادن همواره با هم هستند. مسیحی بودن وهمانند یک مسیحی عمل نمودن نیز همواره توأم می‌باشند. کسانی که به طور ظاهری همانند مسیحیان عمل نمی‌کنند، نمی‌توانند باطناً نیز مسیحیان حقیقی باشند و کسانی که بطور باطنی مسیحیان حقیقی نمی‌باشند، نخواهند توانست بطور ظاهری نیز همانند مسیحیان عمل کنند. آنچه را که انجام می‌دهیم، نمی‌توانیم از یکدیگر جدا کنیم.
رحیم بودن و نشان دادن رحمت به معنی این نیست که گناه کسی را نادیده بگیریم. این رحمت دنیوی است. خدا هرگز گناه را نادیده نمی‌گیرد. وی حتی نمی‌تواند کوچکترین گناه را تحمل کند. یعنی آن نوع گناه که میل داریم آن را «اشتباه» بنامیم. وی هر نوع گناهی را مجازات می‌کند و مجازات گناه، مرگ است.
به همین دلیل ست که وقتی مسیح گناهان ما را بر دوش گرفت، می‌بایست می‌مُرد. این نشانۀ این است که رحمت خدا نسبت به ما چقدر عظیم است. او برای نجات ما، پسر خود را داد تا به جای ما بمیرد.
خوشا به حال رحم کنندگان زیرا بر ایشان رحم کرده خواهد شد. اگر نسبت به دیگران رحمت نشان دهیم، خدا نیز نسبت به ما رحمت نشان خواهد داد؛ و اگر نسبت به دیگران رحمت نشان ندهیم، خدا نیز نسبت به ما رحمت نشان نخواهد داد (متی ۶: ۱۴ و ۱۵ مشاهده شود).
اول خدا نسبت به انسان رحمت نشان داد. بدون رحمت خدا هیچیک از ما نمی‌تواند نجات یابد. هنگامی که هنوز گناهکار بودیم، خدا ما را بخشیده، نجاتمان داد (رومیان ۵: ۸). زمانی که هنوز رحیم نبودیم، خدا نسبت به ما رحمت نشان داد با اینحال، بعد از آنکه مسیحی شدیم، باید نسبت به دیگران رحمت نشان دهیم. ما بخشایش را از خدا دریافت کردیم، در حالیکه شایستۀ بخشایش
نبودیم به همان طریق ما باید دیگران را ببخشیم حتی اگر ایشان سزاوار آن نباشند. اگر نسبت به دیگران رحمت نشان ندهیم، خدا رحمت خود را از ما برخواهد گرفت (متی ۱۸: ۲۳-۳۵ مشاهده شود) به قول برخی، اگر خدا رحمت خود را از ما برگیرد، در واقع نجات را از ما برگرفته است. اگر خدا بخشایش خود را از ما دریغ کند، چگونه نجات خواهیم یافت؟ (مقالۀ عمومی: «آیا ممکن است نجات خود را از دست بدهیم؟» مشاهده شود).
بزرگترین مثال رحمت و شفقت، خود عیسی است. وی برای نشان دادن رحمت نسبت به ما، برای ما مُرد. وی حتی کسانی را که او را مصلوب کردند بخشید (لوقا ۲۳: ۳۴). به همان طریق استیفان اولین مسیحی که به خاطر ایمانش کشته شد، قاتلین خود را بخشید (اعمال ۷: ۶۰). هنگامی که همسایۀ ما (یعنی یکی از همنوعان ما) در حق ما خطایی یا ظلمی می کند، سرمشق عیسی و استیفان را به خاطر آوریم.
اگر دیگران را نبخشیم، روح مقدس خدا در ما نیست؛ و اگر روح القدس در ما نباشد، به مسیح تعلق نداریم (رومیان ۸: ۹). اگر بخواهیم در رحمت خدا باقی بمانیم، باید همچنان نسبت به دیگران رحیم باشیم، یعنی ایشان را ببخشیم. در روز داوری، هنگامی که باید در برابر خدا بایستیم، یقینا به رحمت نیاز خواهیم داشت. در آن روز اگر نسبت به دیگران رحمت نشان داده باشیم، خدا نیز نسبت به ما رحمت نشان خواهد داد.
۸ خوشا به حال پاک دلان. در نظر خدا، دل ما مهم ترین چیز است. انسان به ظاهر می‌نگرد و خداوند به دل می‌نگرد (اول سموئیل ۱۶: ۷). وی نگاه می‌کند تا ببیند آیا دلهای ما پاک است یا نه.
اولاً پاک دل بودن یعنی اینکه ظاهر و باطن انسان یک باشد. ما نباید دو دل باشیم، یعنی نباید فکر و عمل ما دوگانه باشد (مزمور ۸۶: ۱۱؛ یعقوب ۱: ۷ و۸).
ثانیاً پاک بودن به معنی مقدس بودن، عاری از گناه و مبرا از خود پرستی بودن است. شخصی که پاک دل است، خدا را با تمامی دل، تمامی جان، تمامی فکر و با تمام قوت خود دوست دارد. این بزرگترین حکم است (مرقس ۱۲: ۳۰ و تفسیر آن مشاهده شود).
تنها کسانی که پاکدل یعنی مقدس هستند، خدا را خواهند دید (عبرانیان ۱۲: ۱۴). برای ورود به ملکوت خدا (ملکوت آسمان)، باید مقدس باشیم. اما برای مقدس بودن، به کمک خدا نیاز داریم. داود پادشاه در مزمور ۵۱: ۱۰ چنین می‌فرماید: ای خدا دل طاهر در من بیافرین. تنها با سکونت روح‌القدس در ما است که دلهای ما طاهر می‌گردد.
اگر مسکین در روح (آیۀ ۳) و گرسنۀ عدالت (آیۀ ۶) باشیم و به سوی خدا آییم، وی دلهای ما را طاهر می‌سازد. اگر به خدا نزدیک شویم.، او نیز به ما نزدیک خواهد شد (یعقوب ۴: ۸). وی دلهای ما را طوری آماده می‌سازد تا بتوانیم به حضورش راه یابیم. خدا کاری را که در ما شروع کرده، به اتمام خواهد رساند (فیلیپیان ۱: ۶ و تفسیر آن مشاهده شود). کار عمدۀ نجات توسط خدا انجام شده است؛ اما ما نیز باید سهم خود را به جا آوریم (فیلیپیان ۲: ۱۲ و ۱۳ و تفسیر آن مشاهده شود). یعقوب به ما چنین می‌گوید: دستهای خود را طاهر سازید ای گناهکاران و دلهای خود پاک کنید، ای دو دلان (یعقوب ۴: ۸) ما باید از گناه دوری جوییم و در برابر شریر مقاومت نماییم (یعقوب ۴: ۷) ما باید کارهای طبیعت گناه آلودمان را بکشیم (رومیان ۶: ۱۲؛ ۸: ۱۳؛ کولسیان ۳: ۵ و تفاسیر آن مشاهده شود). این کاری است که ما خودمان باید ان  خوشا به حال صلح کنندگان. صلح کنندگانی که در اینجا قید شده، کسانی هستند که میان انسان و خدا صلح برقرار می‌کنند. بسیاری از افراد خود را برقرار کنندۀ صلح می‌خوانند، نظیر رؤسای ممالک،. ایشان در مورد صلح صحبت می‌کنند و قراردادهای صلح منعقد می‌سازند؛ اما درجهان صلحی وجود ندارد و این به دلیل گناه انسان است. صلح کنندگان دنیوی سعی می‌کنند از طریق پوشاندن گناه و مصالحه با مردان شریر، صلح برقرار نمایند. لیکن صلح کنندگان حقیقی سعی می‌کنند تا بی عدالتی، درد، و گناهی را که در جهان است بزدایند. ایشان به انسانها کمک می‌کنند تا با خدا مصالحه نمایند. این صلح حقیقی است.
برای اینکه برقرار کنندۀ صلح باشیم، ابتدا باید خود با خدا مصالحه کنیم. ما تنها از طریق ایمان به مسیح می‌توانیم صلح را بیابیم (رومیان ۵: ۱). برای یافتن صلح حقیقی، ما باید شبیه کسانی باشیم که در این خوشا به حالها توصیف شده اند: یعنی مسکین در روح، حلیم، گرسنۀ عدالت، رحیم و پاک دل باشیم (آیه‌های ۳-۸). تمامی این خوشا به حالها به یکدیگر وابسته هستند. نمی‌توانیم یکی از این کیفیات را بدون دیگری داشته باشیم.
چگونه صلح برقرار می‌کنیم؟ ازطریق دوست داشتن همنوعان به اندازۀ خودمان (مرقس ۱۲: ۳۱ و تفسیر آن مشاهده شود). محبت اسلحۀ اصلی صلح کننده است. پولس چنین می‌فرماید: اگر دشمن تو گرسنه باشد، او را سیر کن (رومیان ۱۲: ۲۰). عیسی فرمود: «دشمنان خود را محبت نمایید ... و به هر که ... به شما جفا رساند دعای خیر کنید ... تا پدر خود را که در آسمان است پسران شوید» (آیۀ‌های ۴۴ و ۴۵). خوشا به حال صلح کنندگان زیرا ایشان پسران خدا خوانده خواهند شد (یوحنا ۱: ۱۲، غلاطیان ۳:۲۶؛ ۴: ۷ وتفاسیر آن مشاهده شود).
بزرگترین صلح کننده عیسی بود (افسسیان ۲: ۱۷؛ کولسیان ۱: ۱۹ و ۲۰). وی به شاگردانش فرمود: «سلام برشما باد! چنانکه پدر مرا فرستاد، من نیز شما را می‌فرستم» (یوحنا ۲۰: ۲۱). عیسی ما را فرستاد تا برقرار کنندۀ صلح باشیم. ما سفیران مسیح هستیم (دوم قرنتیان ۵: ۲۰ و تفسیر آن مشاهده شود).
با اینجال ما نباید یک حقیقت دیگر را فراموش کنیم. در موقعیتی دیگر عیسی چنین فرمود: «نیامده ام تا سلامتی بگذارم بلکه شمشیر را» (متی ۱۰: ۳۴). عیسی نیامده است تا فقط انسانها را با خدا مصالحه دهد. وی همچنین آمده است تا خوب را از بد جدا سازد. وی در روز داوری، داور خواهد بود (متی ۲۵: ۳۱ و ۳۲؛ یوحنا ۵: ۲۲؛ دوم قرنتیان ۵: ۱۰). عیسی صلح را برای کسانی که با ایمان به سوی خدا روی می‌آورند، به ارمغان می‌آورد. لیکن برای کسانی که از اطاعت و پرستش خدا امتناع می‌ورزند، شمشیر داوری را می‌آورد.
مسیح به عنوان یک صلح کننده به زمین آمد. با اینحال وی رنج برد و به دست دشمنانش کشته شد. به همان طریق، ما نیز حتی با وجود اینکه صلح کننده هستیم، متحمل ضدیت و جفای دشمنان مسیح خواهیم شد (دوم تیموتائوس ۳: ۱۲). عیسی چنین فرمود: «اگر مرا زحمت دادند، شما را نیز زحمت خواهند داد» (یوحنا ۱۵: ۲۰). ما نمی‌توانیم با کسانی که با مسیح ضدیت می‌ورزند، صلح کنیم.
۱۰ خوشا به حال زحمت کشان برای عدالت (اول پطرس ۳: ۱۴؛ ۴: ۱۴ مشاهده شود). همانند مسکینان در روح در آیۀ ۳، جام دهیم؛ این سهم ما در نجاتمان می‌باشد. انسانها به دلائل مختلف نظیر گناه، حماقت، عادات بد، در زحمت اند. لیکن تنها کسانی که برای عدالت زحمت می‌کشند، برکت خواهند یافت.
گاهی اوقات ما بی دلیل خود را دچار مشکل می‌سازیم. فکر می‌کنیم که عادل هستیم، لیکن در واقع به خاطر اشتباهاتمان و یا بخاطر فقدان معرفت در زحمت می‌افتیم. باید مطمئن شویم که تمام کارهایمان خدا را جلال می‌دهد. تنها در صورتی که برای جلال دادن خدا در زحمت باشیم، برکت خواهیم یافت.
مطابق عهد جدید، ما باید متحمل جفا گردیم (دوم تیموتائوس ۳: ۱۲). اگر به نوعی متحمل جفا نشویم، احتمالاً زندگی مان باعث جلال خدا نمی‌باشد. اگر خدا را دوست داشته باشیم، جهان از ما متنفر خواهد شد (یوحنا ۱۵: ۱۸ و ۱۹). انسانهای دنیوی همواره با انسانهای عادل ضدیت خواهند ورزید. انسانهای عادل یعنی کسانی که عدالت مسیح را دریافت کرده اند، شبیه به نوری در تاریکی هستند. انسانهای دنیوی از نور متنفرند زیرا که نور اعمال شریر آنان را آشکار می‌سازد (یوحنا ۳: ۲۰).
بسیاری از انسانهای دنیوی از طرف سایر انسانهای دنیوی، «عادل»، «محترم» و «والا» خوانده شده اند. لیکن این گفته‌ای دنیوی است. چنین انسانهایی مورد جفای جهان واقع نمی‌شوند زیرا که متعلق به جهان هستند و از افتخار جهان برخوردار می‌شوند. ایشان پاداش خود را دریافت می‌دارند (لوقا ۶: ۲۶ و تفسیر آن مشاهده شود). کسی که به راستی عادل است، به جهان تعلق ندارد. وی شهروند ملکوت آسمان است. بنابراین، انسانهای دنیوی به او جفا و آزار می‌رسانند.

 

تفسیر کاربردی اعمال فصل 8

 
جفا بر کلیسا و پراکنده شدن آن (۸: ۱-۸)
۱-۲ رؤسای یهود بعد از کشتن استیفان جرات بیشتری یافته تصمیم گرفتند که سایر مسیحیان را نیز دستگیر کنند بنابراین اکثر ایمانداران اورشلیم را ترک کردند و در سراسر یهودیه و سامره یعنی دو منطقه جنوبی اسرائیل پراکنده شدند. ایشان بر طبق گفته عیسی عمل کردند: «وقتی در یک شهر بر شما جفا کنند به دیگری فرار کنید». (متی ۱۰: ۲۳).
عیسی همچنین به شاگردانش فرمود: « ... شاهدان من خواهید بود در اورشلیم و تمامی یهودیه و سامره و تا اقصای جهان» (اعمال ۱: ۸). اکنون خدا از طریق این جفا و پراکندگی ایمانداران موجب شد تا انجیل در سراسر یهودیه و سامره منتشر شود (آیۀ ۴ مشاهده شود).
۳ خشن ترین جفا کننده بر مسیحیان یک یهودی بود به نام سولس (که بعدها همان پولس رسول شد). سولس دفاعیه استیفان را در حضور شورا شنیده بود بعد از شنیدن مطالب او دریافت که این مذهب نوین به گونه‌ای آشتی ناپذیر بر ضد بسیاری از رسوم یهودی است. سولس می‌دید که اگر انتشار این مذهب نوین در میان یهودیان ادامه یابد، رهبران یهود قدرت و نفوذ خود را از دست خواهند داد. بنابراین بر آن شد که این مذهب نوین را ریشه کن سازد. وی دیگر نمی توانست با معلم قدیمی خود غمالائیل همفکر باشد که عقیده داشت که باید مسیحیان را به حال خود رها کرد (اعمال ۵: ۳۸-۳۹). بنابراین، شروع کرد به معذب ساختن کلیسا. وی تمامی مردان و زنان را دستگیر کرده به زندان می‌افکند.
۴-۵ فیلیپس یکی از هفت خادم یا شماس بود که از سوی رسولان برای تقسیم خوراک به اعضای فقیر کلیسا منصوب شده بود (اعمال ۶: ۳-۵). به هنگام آغاز جفا فیلیپس اورشلیم را ترک گفت و به سمت شمال به منطقه سامره عزیمت کرد. یهودیان، سامریان را حقیر می‌شمردند زیرا که ایشان یهودی خالص نبودند. در اصل سامریان یهودی بودند اما وقتی آن منطقه مورد هجوم غیر یهودیان قرارا گرفت آنان با یهودیان در آمیختند و نژادی به وجود آمد که صد در صد یهودی نبود. بدینسان سامریان نیمه یهودی بودند نتیجتا میان یهودیان و سامریان خصومتی وجود داشت. با وجود این فیلیپس که خود یک یهودی بود به سامره رفت و شروع به موعظه کرد. این اولین باری بود که یکی از پیروان مسیح انجیل را برای کسانی که یهودی واقعی نبودند موعظه می‌کرد.
۶-۸ در این آیه‌ها بار دیگر شاهد این هستیم که چگونه روح‌القدس به واسطه رهبران اولیه مسیحیت کار می‌کرد (اعمال ۶: ۸). فیلیپس نیز آیات معجزه آسایی را به ثمر رساند یعنی همچون مسیح، او نیز دیوها را بیرون کرده (آیه۷) و لنگان و مفلوجان را شفا می‌داد. به همین دلیل مردم به یکدل به سخنان فیلیپس گوش دادند. (آیۀ ۶).

اسرائیل و درس عبرتی برای ما



ما که از دین اسلام به عیسای مسیح ایمان آورده ایم، با توجه به تبلیغات و تعالیم و برداشتهای نادرست در خصوص اسرائیل، شاید به اسرائیل فکر کرده باشیم اما به نظر میرسد که اسرائیل آن ریسمان سیاه و سفید است که ما را میترساند ما را به یاد ماری میاندازد که همیشه جایی در افکارمان ما را نیش زده است. (من از اسرائیل تاریخی سخن میگویم. اسرائیل کتابمقدس. اسرائیل وعده.) ما از مسلمانان و کمونیستها و اردوگاه جهانی آنها و پیروان صلح جهانی توقع و انتظار این را نداریم که دیدگاه کلی خود را نسبت به اسرائیل عوض کنند و اسرائیل کتابمقدس را بشناسند، این کار ما ایمانداران مسیحی است. ما که به مسیح ایمان آورده ایم، از اسرائیل چه میدانیم و چگونه او را میشناسیم؟ دیدگاه ما ایمانداران مسیحی بخصوص ایرانی، باید نسبت به اسرائیل عوض شود. من دیدگاه تازه ایی را پیشنهاد نمیکنم، بلکه هر آنچه از کتابمقدس برای ما باقی مانده است. آری، دیدگاه کهنه ما باید تماما تبدیل شود اگر میخواهیم از ثروت بیکران خداوند که به اسرائیل وعده شده بود، و امروز در مسیح به ما وعده داده شده است، تماما بهره بردار شویم.
 ببینید پولس رسول چه نمایی از اسرائیل به ما میدهد " که ایشان اسرائیلی‏اند و پسر خواندگی و جلال و عهدها و امانت شریعت و عبادت و وعده‏ها از آن ایشان است. که پدران از آن ایشانند و از ایشان مسیح به حسب جسم شد که فوق از همه است خدای متبارک تا ابدالاباد؛ آمین." ( رومیان 9: 4- 5 )
 اینها را قید میکنم تا به شما این هشدار را بدهم، ایماندار عزیز ایرانی! اگر هنوز آن نفرت و آن تعصب را نسبت به اسرائیل داری و هنوز از نام اسرائیل حالت منقلب میشود و یا حساس هستی که از اسرائیل بشنوی؛ امروز در هدایت روح مقدس خدا از من بشنو، شیطان از گذشتۀ تو استفاده کرده است تا:
الف- از درک عمیق نقشۀ خدا برای دنیا بواسطۀ اسرائیل فاصله بگیری.
ب- از بخش عظیمی از تعالیم و دروس فراگیرنده و بنا کننده‏ایی که خدا توسط قوم اسرائیل و آنچه برای این قوم و به این قوم انجام داد و برای ما درست عبرتی میباشد غافل شوی.
پ- نهایتا طرح کامل خدا را در عیسای مسیح که یک " اسرائیلی " بود و برای تمام دنیا آمد و آنچه خدا در پهنای تاریخ اسرائیل برای نشان دادن کار مسیح موعود انجام داد کوتاهی کنی.
و شما میپرسید، ما ایرانی هستیم، چینی، اهل ترکیه، تاریخ اسرائیل چه سودی برای ما دارد؟ دوستان عزیز، نمای کلی برخورد ما با ایمان مسیحی ما باید برخوردی جامع در چهارچوب الهیات اساسی و ارتدکسی مسیحی باشد: در رشد ایمانی ما، در برخورد ما با کتابمقدس، در خانواده، در کلیسا، در جامعه. و وقتی به کتابمقدس میرسد، عزیزان، بخشی در کتابمقدس ما وجود دارد بنام " عهد عتیق" این به معنا نیست که دیگر عتیقه است و به درد عمه‏اش میخورد!! خیر، هر چند برای ما نوشته نشده است و ما مخاطبین آنها نیستم( ضمنا در نوشتجات عهد جدید نیز مخاطبین ما نبودیم، بلکه ایمانداران اولیه که اکثر آنها اسرائیلی بودند) اما خود خداوند و روح مقدس او بعنوان درس عبرتی برای کلیسای خود باقی گذاشته است.
دقیقا به همین دلیل وقتی پولس رسول قصد کرد تا با ایمانداران شهر قرنتس، که قریب زیادی از آنان یهودیانی بودند که به عیسای مسیح ایمان آوردند از نتایج زیستن در شرارتها و گناهان آنها بنویسد، از داستانهای اساطیر یونان مروج آن روز سخن نگفت. دست به خیال پردازی و داستان سرایی با افسانه های خدایان نزد. یا برای آنان سرافرازی و سقوط سرزمین دیگر، ملت دیگر را نمونه بیاورد، شرارتهای اقوام دیگر، و اینکه چگونه خداوند آنها را از صحنۀ هستی محو کرد و چگونه بعضی را تنبیه نمود تا درس عبرتی برای دیگران باشد. پولس رسول از نمونۀ زنده و واقعی خود قوم اسرائیل صحبت کرد. از هر آنچه که در تاریخ یک سرزمین برای آنها ثبت شده بود، نگه داشته شده بود، تعلیم داده شده بود تا آنها بدانند. از نیاکان خود، از پدران خود. پولس رسول برای آنها تاریخ اسرائیل را مثال زد. و او گویی تمام تاریخ اسرائیل را در این چند خط برای آنها تشریح میکند. "و این امور نمونه ها برای ما شد تا ما خواهشمند بدی نباشیم چنانکه ایشان بودند." ( اول قر. 10: 6)
هر چند تفسیر و بررسی حوادث کتابمقدس از دیدگاه الهی خود مقوله ایی جدا میباشد که مستلزم فن و ذکاوت در درک، تجزیه و تحلیل و تفسیر درست آن است، اما میتوانم به جرات بگویم همۀ آنهایی که دانش آموز راستین کلام هستند، مشتاق دانستن بیشتر از کتابمقدس، پیگیر در مطالعات خود، نه تنها از منابع متعدد و مفیدی که در میان کتب منتشر شده موجود است استفاده خواهند کرد تا چنین جواهرات غنی‏ایی را از معدن کتابمقدس استخراج نمایند، بلکه خود آنها نیز قادر هستند با تلاش مستمر و وفادار بودن به آیات با هدایت روح القدس عزیز به درکی والا از آیات، از حوادث کتابمقدس، بخصوص عهد عتیق، نائل آیند.
 قلم و وقت ما این را مقتضی نمیکند که به طور جامع در این خصوص بنویسم، اما دوست دارم در میان حوادث بیشمار و گوناگونی که در تاریخ اسرائیل در نوشتجات عهد عتیق ثبت شده است به واقعه ایی اشاره کنم که در آن، نه تنها تاریخ زنده و مرحلۀ دیگری از کار خدا در زندگی قوم اسرائیل روی داده است را داریم بلکه درس زنده و مفیدی برای ما ایمانداران مسیحی. با مثال زدن و بررسی این بخش هدف من این است که شما را تشویق کنم که همانطور که مطالعۀ عهد جدید را پیگیری میکنید، مطالعۀ عهد عتیق را نیز با همان جدیت دنبال کنید( اگر هنوز نکردید).
در کتاب یوشع نبی هستیم. باب 5. موسی بندۀ خدا فوت کرده است. یوشع قوم اسرائیل را برای ورود به سرزمین موعود، همانطور که خدا از موسی خواسته بود، رهبری میکند. در فصل 1 میخوانیم که خدا عهد خودش را با یوشع تجدید میکند و از او میخواهد تا با شجاعت پیش رفته و سرزمین وعده را تسخیر کند. فصل 2 شناسایی اولین شهر مرزی بعد از رود اردن را داریم، " اریحا". فصل 3 عبور پیروزمندانۀ و معجزه آسای قوم اسرائیل به رهبری یوشع را از رود اردن داریم. فصل 4 یادآوری و تجدید عهد یوشع و قوم با خدا را داریم و یادآوری این کار عظیم خدا برای قوم که آنها را از اردن عبور داده است. فصل 5 ورود به سرزمین موعود است، اما هنوز شهر اریحا تسخیر نشده است. چندین واقعه پس از عبور از اردن و ورود به سرزمین موعود برای قوم روی میدهد که بسیار حائز اهمیت و دقت ماست:
الف- تمام مردان اسرائیل ختنه شدند.( آیۀ 2)
ب-  اولین مراسم فصح در سرزمین وعده داده شده نیاکان قوم اسرائیل با یادبود خروج اسرائیل از مصر اجرا شد. ( 10)
پ- بلافاصله پس از مراسم فصح صبح روز بعد، قوم اسرائیل که مدت چهل سال از " مّن " آسمانی میخورد، از محصول و فرآوردۀ زمین کنعان خورد.( 11)
ت- نان " مّن" قطع شد.( 12)
ث- فرماندۀ لشکر خداوند با شمشیری در دست حاضر میشود و فرمان به تقدس و پاکی میدهد.(آیۀ 13- 15)
برای قوم اسرائیل فصل 5 یوشع نبی یک تاریخ است. برای ما نیز هست. اما من ایماندار مسیحی ورای تاریخ ثبت شده در این بخش چه پیام و درس آموزنده ایی میتوانم دریافت کنم تا آن را در عهد جدید قادر به اجرا باشم؟ من با احتیاط زیاد در حالی که سعی نمیکنم تا برداشت خودم را از این فصل بیش از اندازه به عنوان تشبیهی بیان کنم و هر واقعه ایی را یک درس بزرگ الهیاتی معنا کنم و بیش از آنچه نویسندۀ آن قصد بیان آن را داشته است را بگویم، میتوانم یک نمایی کلی از این واقعه در زندگی مسیحی خودم دریافت کنم. من وقتی که این بخش را میخوانم از خودم میپرسم که:
بیابان سرگردانی من کجا بوده است؟ و سرزمین موعود مسیحی کجاست؟ میبینم که من در بیابان گناه و شرارت سالها سرگردان بودم و سرزمین موعود مسیحی من آنجاست که مسیح آنجاست. آنجایی که تعلیم مسیح اجرا میشود. آنجا که قلب و جان من برای پادشاهی خدا، برای زیستن در آن، برای بشارت دادن آن، برای دفاع کردن از آن روزانه میتپد. من از این سرزمین هیچ نمیدانستم. من سرگردان در بیابان گناه و نااطاعتی بودم. در این بیابان بود که مسیح مرا یافت. و مرا وعدۀ ورود به سرزمین خودش داد. و در ایمان به او در تعمید آب ( عبور از اردن) یکی شدم و من پای خودم را وارد سرزمین موعود گذاشتم و من امروز در آن هستم. پس اگر شده‏ام نشانه‏های من باید این باشد:
الف- در مسیح طبیعت و نفس انسانی من، دل من باید ختنه شده باشند.
ب- در رنجهای مسیح، در فصح مسیح بعنوان برۀ قربانی، با تمام جان و دل و فکر خودم سهیم باشم.
پ- برکات روحانی روح القدس برای من به فراوانی مهیاست. مسیح عیسی آن " مّن" نیست. او " مّن " بود تا مرا به سرزمین موعود بیاورد، وقتی وارد سرزمین مسیح شدم، دیگر از " مّن" جسمانی نمیخورم، از رفتارهای کودکانه، خام، بسنده شدن به خوبی اندک، نیکی اندک؛ من امروز از خود عیسای مسیح و خداوندی او تغذیه میشوم. از روح القدس خدا که در من سکونت یافته است. امروز از خود مسیح میخورم از خداوندی او.
ت- در ضمن من با عادتها و هر آنچه در سفرهای گمگشتی خود به سمت مسیح داشتم، رفتارها و طرز تفکرات، دور شده ام، با آن طبیعت قدیمی قطع رابطه کرده ام.
ث- فیض خدا مادر قدوسیت است و نه بهانه ایی برای گناه.( چ. اسپورژن) من در مسیح به این سرزمین مسیح فراخوانده شده ام که در تقدس و پاکی بسر ببرم. قدوسیت و پاکی فقط مخصوص نوایمانان نیست تا به آنها موعظه شود. مختص و نیاز الزامی بدنۀ مسیح است. از کشیش کلیسا، از خادمین کلیسا تا همۀ اعضاء.
ج- فرماندۀ لشکر خدا نه تنها از من حمایت میکند تا در برابر دشمنان و ضعفهایم پایدار بایستم بلکه به من این هشدار را میدهد که خدا قدوسیت خودش را دوست دارد و آن را با هیچ چیز تعویض نمیکند. حتی اگر این بها، به قیمت خون تنها فرزند یگانۀ خودش تمام شود. از اینرو زیستن در تقدس یک فرمان است اگر میخواهم خدا را ببینم.( متی 5: 8 و عبرانیان 12: 14 )

موضوع آرامش در 40 قسمت از کتاب مقدس آورده شده است


   ترجمه تفسیری
   مزامیر باب ۳۴ آیه ۱۴
   ۱۴ بلی‌، از بدی‌ دوری‌ كنید و نیكویی‌ و آرامش‌ را پیشه‌ خود سازید.
   مزامیر باب ۳۷ آیه ۱۱
   ۱۱ اما اشخاص‌ فروتن‌ از بركات‌ خود برخوردار خواهند شد و زندگی‌شان‌ با صلح‌ و صفا توام‌ خواهد بود.
   مزامیر باب ۳۷ آیه ۳۷
   ۳۷ اما شخص‌ پاك‌ و درستكار را ملاحظه‌ كن‌! او عاقبت‌ به‌ خیر خواهد شد.
   امثال باب ۱۶ آیه ۷
   ۷ وقتی‌ كسی‌ خدا را خشنود می‌سازد، خدا كاری‌ می‌كند كه‌ حتی‌ دشمنان‌ آن‌ شخص‌ نیز با وی‌ از در صلح‌ و آشتی‌ در آیند.
   امثال باب ۲۰ آیه ۳
   ۳ اجتناب‌ از نزاع‌ برای‌ شخص‌، عزت‌ می‌آورد. فقط‌ آدمهای‌ احمق‌ هستند كه‌ نزاع‌ به‌ پا می‌كنند.
   جامعه باب ۴ آیه ۶
   ۶ اما كسی‌ هم‌ كه‌ دایم‌ مشغول‌ كار است‌ و تلاش‌ می‌كند ثروت‌ بی   مرقس باب ۹ آیه ۵۰
   ۵۰ ”نمک خوب است ولی اگر طعم خود را از دست بدهد، دیگر ارزشی ندارد و به هیچ غذایی طعم نمی دهد. پس شما نیز طعم خود را از دست ندهید. با هم در صلح و صفا زندگی کنید.”
   لوقا باب ۲ آیه ۱۴
   ۱۴ ”خدا را در آسمانها جلال باد و بر زمین ، در میان مردمی که خدا را خشنود می سازند، آرامش و صفا برقرار باد!”
   یوحنا باب ۱۴ آیه ۲۷
   ۲۷ ”من هدیه ای نزد شما می گذارم و می روم . این هدیه ، آرامش فکر و دل است . آرامشی که من به شما می دهم ، مانند آرامش های دنیا بی دوام و زودگذر نیست . پس آسوده خاطر باشید! نترسید!
   یوحنا باب ۱۶ آیه ۳۳
   ۳۳ این چیزها را گفتم تا خیالتان آسوده باشد. در این دنیا با مشکلات و زحمات فراوان روبرو خواهید شد؛ با اینحال شجاع باشید، چون من بر دنیا پیروز شده ام .”
   یوحنا باب ۲۰ آیه ۱۹
   ۱۹ غروب همان روز، شاگردان دور هم جمع شدند و از ترس سران قوم یهود، درها را از پشت بستند. ولی ناگهان عیسی را دیدند که در میانشان ایستاده است . عیسی سلام کرد،
   رومیان باب ۱ آیه ۷
   ۷ پس ، از پدرمان خدا و خداوندمان عیسی مسیح ، طالب رحمت وآرامش برای شما می باشم .
   رومیان باب ۵ آیه ۱
   ۱ پس چون بوسیله ایمان به عیسی مسیح در نظر خدا پاک و بی گناه محسوب شده ایم ، از رابطه مسالمت آمیزی با خدا بهره مند هستیم . این رابطه زمانی ایجاد شد که خداوند ما عیسی مسیح جانش راروی صلیب در راه ما فدا کرد.
   رومیان باب ۸ آیه ۶
   ۶ اگر از روح خدا پیروی کنیم ، حیات و آرامش نصیبمان می گردد؛ اما اگر از طبیعت کهنه خود پیروی کنیم ، چیزی جز مرگ و هلاکت بدست نخواهیم آورد.
   رومیان باب ۱۰ آیه ۱۵
   ۱۵ و چگونه بروند و اعلام کنند، اگر کسی ایشان را نفرستد؟ کتاب آسمانی در این باره می فرماید: “چه خوش قدمند آنانی که مژده ”آشتی با خدا” را اعلام می کنند، و درباره لطف و مهربانی خدا، خبرهای خوش می آورند!” به عبارت دیگر به کسانی که برای اعلام مژده انجیل می آیند، خوشامد می گوید!
   رومیان باب ۱۲ آیه ۱۸
   ۱۸ با هیچکس جروبحث نکنید. تا آنجا که ممکن است با مردم در صلح و صفا بسر برید. شتری‌ به‌ دست‌ آورد بدنبال‌ باد می‌دود. بهتر است‌ انسان‌ یك‌ لقمه‌ نان‌ به‌ دست‌ آورد و با آسودگی‌ بخورد.

   اشعیا باب ۲ آیه ۴ 
۳۴ گمان مبرید كه امده ام صلح و ارامش را بر زمین برقرار سازم . نه ، من امده ام تا شمشیر را برقرار نمایم . ۳۵ من امده ام تا پسر را از پدر جدا كنم ، دختررا از مادر، و عروس را از مادر شوهر. ۳۶ بطوریكه دشمنان هر كس ، اهل خانه خود او خواهند بود.
     
ارمیا باب ۶ آیه ۱۳ تا ۱۴
   ۱۳ همگی‌ ایشان‌ از كوچك‌ تا بزرگ‌، دروغگو بوده‌، بدنبال‌ سود نامشروع‌ می‌باشند، حتی‌ انبیاء و كاهنان‌ نیز فریبكارند! ۱۴ آنها زخمهای‌ قوم‌ مرا می‌پوشانندگویی‌ چیز چندان‌ مهمی‌ نیست‌. می‌گویند: «آرامش‌ برقرار است‌!» درحالیكه‌ آرامشی‌ وجود ندارد.
   متی باب ۵ آیه ۹
   ۹ خوشابحال آنان كه برای برقراری صلح در میان مردم كوشش می كنند، زیرا ایشان فرزندان خدا نامیده خواهند شد.
   متی باب ۱۰ آیه ۲۱ تا ۲۲
   ۲۱ برادر، برادر خود را و پدر، فرزندش را تسلیم مرگ خواهد كرد. فرزندان بر ضد والدین برخاسته ، ایشان را خواهند كشت ۲۲ همه بخاطر من از شما متنفر خواهند شد. ولی از میان شما كسانی نجات خواهند یافت كه تا به اخر زحمات را تحمل كنند.
   متی باب ۱۰ آیه ۳۴ تا ۳۶
   ۳۴ گمان مبرید كه امده ام صلح و ارامش را بر زمین برقرار سازم . نه ، من امده ام تا شمشیر را برقرار نمایم . ۳۵ من امده ام تا پسر را از پدر جدا كنم ، دختررا از مادر، و عروس را از مادر شوهر. ۳۶ بطوریكه دشمنان هر كس ، اهل خانه خود او خواهند بود.
   مرقس باب ۹ آیه ۵۰
   ۵۰ ”نمک خوب است ولی اگر طعم خود را از دست بدهد، دیگر ارزشی ندارد و به هیچ غذایی طعم نمی دهد. پس شما نیز طعم خود را از دست ندهید. با هم در صلح و صفا زندگی کنید.”
   لوقا باب ۲ آیه ۱۴
   ۱۴ ”خدا را در آسمانها جلال باد و بر زمین ، در میان مردمی که خدا را خشنود می سازند، آرامش و صفا برقرار باد!”
   یوحنا باب ۱۴ آیه ۲۷
   ۲۷ ”من هدیه ای نزد شما می گذارم و می روم . این هدیه ، آرامش فکر و دل است . آرامشی که من به شما می دهم ، مانند آرامش های دنیا بی دوام و زودگذر نیست . پس آسوده خاطر باشید! نترسید!      یوحنا باب ۱۶ آیه ۳۳
   ۳۳ این چیزها را گفتم تا خیالتان آسوده باشد. در این دنیا با مشکلات و زحمات فراوان روبرو خواهید شد؛ با اینحال شجاع باشید، چون من بر دنیا پیروز شده ام .”
   یوحنا باب ۲۰ آیه ۱۹
   ۱۹ غروب همان روز، شاگردان دور هم جمع شدند و از ترس سران قوم یهود، درها را از پشت بستند. ولی ناگهان عیسی را دیدند که در میانشان ایستاده است . عیسی سلام کرد،
   رومیان باب ۱ آیه ۷
   ۷ پس ، از پدرمان خدا و خداوندمان عیسی مسیح ، طالب رحمت وآرامش برای شما می باشم .
   رومیان باب ۵ آیه ۱
   ۱ پس چون بوسیله ایمان به عیسی مسیح در نظر خدا پاک و بی گناه محسوب شده ایم ، از رابطه مسالمت آمیزی با خدا بهره مند هستیم . این رابطه زمانی ایجاد شد که خداوند ما عیسی مسیح جانش راروی صلیب در راه ما فدا کرد.
   رومیان باب ۸ آیه ۶
   ۶ اگر از روح خدا پیروی کنیم ، حیات و آرامش نصیبمان می گردد؛ اما اگر از طبیعت کهنه خود پیروی کنیم ، چیزی جز مرگ و هلاکت بدست نخواهیم آورد.
   رومیان باب ۱۰ آیه ۱۵
   ۱۵ و چگونه بروند و اعلام کنند، اگر کسی ایشان را نفرستد؟ کتاب آسمانی در این باره می فرماید: “چه خوش قدمند آنانی که مژده ”آشتی با خدا” را اعلام می کنند، و درباره لطف و مهربانی خدا، خبرهای خوش می آورند!” به عبارت دیگر به کسانی که برای اعلام مژده انجیل می آیند، خوشامد می گوید!
   رومیان باب ۱۲ آیه ۱۸
   ۱۸ با هیچکس جروبحث نکنید. تا آنجا که ممکن است با مردم در صلح و صفا بسر برید.
   رومیان باب ۱۴ آیه ۱۷
   ۱۷ چون ملکوت خدا که هدف زندگی ما مسیحیان است ، خوردن و نوشیدن نیست بلکه بهره مند شـدن از نیکی و آرامش و شادی است که روح القدس عطا می فرماید.
   رومیان باب ۱۴ آیه ۱۹
   ۱۹ پس هدف شما این باشد که با سایر ایمانداران در صلح و صفا بسر ببرید تا باعث تقویت ایمانشان گردید.
   رومیان باب ۱۵ آیه ۱۳
   ۱۳ بنابراین ، من برای شما قومهای غیریهودی دعا می کنم تا خدایی که سرچشمه همه امیدهاست ، به شما برای ایمانی که به او دارید، آرامش و شادی عطا کند تا به یاری روح القدس ، امیدتان روزبروز افزون شود.
   رومیان باب ۱۵ آیه ۳۳
   ۳۳ دعایم این است که خدا که سرچشمه آرامش است ، با همه شما باشد. آمین ! 

     رومیان باب ۱۵ آیه ۳۳
   ۳۳ دعایم این است که خدا که سرچشمه آرامش است ، با همه شما باشد. آمین !
   قرنتیان اول باب ۱۴ آیه ۳۳
   ۳۳ خدا هرج و مرج را دوست ندارد، بلکه هماهنگی و نظم و ترتیب را. همانگونه که در تمـام کلیساها مشاهـده می شـود،
   قرنتیان دوم باب ۱۳ آیه ۱۱
   ۱۱ آخرین نکته ای که مایلم بنویسم ، اینست :شاد باشید. در مسیح رشد کنید. به آنچه گفته ام ، عمل نمایید. در صلح و صفا زندگی کنید. خدا که سرچشمه محبت و آرامش است ، با شماباشد!
   غلاطیان باب ۵ آیه ۲۲
   ۲۲ اما هرگاه روح خدا زندگی ما را هدایت فرماید، این ثمرات را در زندگی ما بوجود خواهد آورد: محبت ، شادی ، آرامش ، بردباری ، مهربانی ، نیکوکاری ، وفاداری ، فروتنی و خویشتنداری .
   افسسیان باب ۱ آیه ۲
   ۲ از درگاه پدرمان خدا، و خداوندمان عیسی مسیح ، طالب رحمت و آرامش برای شما هستم .
   افسسیان باب ۲ آیه ۱۴ تا ۱۷
   ۱۴ مسیح پیوند صلح و دوستی ماست . او، ما یهودیان را با شما غیریهودیان آشتی داد و دیوار تبعیض را که ما را از هم جدا می کرد، از میان برداشت و ما را عضو یک خانواده ساخت . ۱۵ شریعت یهود، از یهود طرفداری می کرد و غیریهود را نادیده می گرفت ، و این امر در میان ما باعث رنجش و کینه بود. اما مسیح با جانبازی خود، این دشمنی را از میان برداشت ، زیرا او جان خود را فدا کرد تا به محدودیتهای ایجاد شده توسط شریعت یهود، خاتمه دهد. آنگاه ، هم ما یهودیان و هم شما غیریهودیان را که قبلا با یکدیگر دشمن بودیم ، جزئی از وجود خود ساخت و ما را به یکدیگر پیوند داد، تا یکی گردیم و سرانجام صلح برقرار شود. ۱۶ اکنون که اعضای یک بدنیم ، دیگر بین ما کینه و دشمنی وجود ندارد، زیرامسیح ما و شما را با خدا صلح داده است . دشمنی دیرینه ما سرانجام در پای صلیب او از میان رفت . ۱۷ مسیح این پیغام دلنشین صلح و آرامش را، هم به شما غیریهودیان رساند که از خدا دور بودید، و هم به ما یهودیان که به او نزدیک بودیم .
   افسسیان باب ۴ آیه ۳
   ۳ سعی کنید همواره متفقاً از روح خدا هدایت شوید، تا بتوانید همیشه با هم در صلح و صفا باشید.
   فیلیپیان باب ۴ آیه ۷
   ۷ اگر چنین کنیـد، از آرامـش خدا بهره منـد خواهید شد، آرامشـی که فکـر انسان قـادر به درک آن نیست . ایـن آرامـش الهـی به فکـر و دل شمـا که بـه عیسـی مسیـح ایمان آورده اید، راحتی و آسایش خواهد بخشید.
   کولسیان باب ۳ آیه ۱۵
   ۱۵ بگذارید آرامشی که مسیح عطا می کند، همواره بر دلهای شما مسلط باشد، چون همه ما باید مانند اعضای یک بدن ، در هماهنگی و صفا زندگی کنیم . در ضمن ، همیشه شکرگزار باشید.

 
تسالونیکیان اول باب ۵ آیه ۱۳
   ۱۳ بسبب زحماتی که برای شما می کشند، ایشان را با تمام وجود احترام و محبت نمایید. نگذارید چیزی باعث تیرگی روابطتان با یکدیگر گردد.
   تسالونیکیان دوم باب ۳ آیه ۱۶
   ۱۶ خود خداوند که سرچشمه آرامش است ، به شما در هر وضعی که هستید، پیوسته آرامش عطا فرماید. خداوند با همه شما باشد.
   تیموتائوس اول باب ۲ آیه ۲
   ۲ همچنین ، برای رهبران و مقامات مملکت به پیشگاه خداوند دعا کن تا بتوانیم در صلح و آرامش بسر بریم و زندگی خداپسندانه و پاک و شایسته ای داشته باشیم .
   عبرانیان باب ۱۲ آیه ۱۴
   ۱۴ بکوشید تا با همه مردم در صلح و صفا بسر برید، و دلی پاک و زندگی مقدسی داشته باشید، زیرا تا پاک و مقـدس نباشید، خداوند را نخواهیـد دیـد.
   یعقوب باب ۳ آیه ۱۷ تا ۱۸
   ۱۷ اما خرد و حکمتی که از آسمان می باشد، در وهله اول پاک و نجیب است ، و بعد صلح جو و مودب و ملایم ؛ حاضر به گفتگو با دیگران و پذیرش نظرات ایشان است ؛ لبریز از دلسوزی و اعمال نیک بوده ، صمیمی و بی ریا و بی پرده می باشد. ۱۸ آنانی که صلح جو هستند، بذر صلح می کارند و نیکی و خیر درو می کنند.


 


 

دست گذاری برای خدمت Laying On of Hands for Ordination


یک نمونه از دست گذاری برای خدمت در کلیسای اولیه در تیطس ۱: ۵ مشاهده می‏‏شود که پولس برای تیطس نوشته است. "بدین‌ جهت‌ تو را در کریت‌ واگذاشتم‌ تا آنچه‌ را که‌ باقی‌ مانده‌ است‌ اصلاح‌ نمایی‌ و چنانکه‌ من‌ به‌ تو امر نمودم‌، کشیشان‌ در هر شهر مقرر کنی‌". پولس می‏‏گوید که تیطس را در کریت گذاشته تا به دستور او برای شهرهای مختلف کشیشانی منصوب کند.
همچنین در کتاب اعمال می‏‏خوانیم که: "در هر کلیسا بجهت‌ ایشان‌ کشیشان‌ معین‌ نمودند و دعا و روزه‌ داشته‌، ایشان‌ را به‌ خداوندی‌ که‌ بدو ایمان‌ آورده‌ بودند، سپردند" (اعمال ۱۴: ۲۳). باید دقت کرد که این انتخاب با روزه و دعا همراه بوده است. اما چیزی که مشهود است هیچ گونه اشاره‏ای ‏‏در اینجا به دست گذاری برای این انتخاب نمی‏‏شود.
در کتاب مقدس همچنین به مورد دیگری در کتاب اعمال برخورد می‏‏کنیم که جهت رسیدگی به امور بیوه زنان، تعداد هفت نفر برای این خدمت خاص انتخاب و دست گذاری می‏‏شوند. "۵ پس‌ تمام‌ جماعت‌ بدین‌ سخن‌ رضا دادند و استیفان‌ مردی‌ پر از ایمان‌ و روح‌القدس‌ و فیلپس‌ و پروخرس‌ و نیکانور و تیمون‌ و پرمیناس‌ و نیقولاوس جدید، از اهل‌ اَنطاکیه‌ را انتخاب‌ کرده‌، ۶ ایشان‌ را در حضور رسولان‌ برپا بداشتند و دعا کرده‌، دست‌ بر ایشان‌ گذاشتند (اعمال ۶: ۵-۶).
از اینرو برخی از کلیساها با استناد به اینکه در کتاب مقدس هیچ حکمی برای دست گذاری نشده و خادمین کلیسا نه بر اساس سلسله مراتب بلکه بر اساس انتخاب خداوند به خدمت گماشته می‏‏شوند و با استناد به اول قرنتیان ۱۲: ۲۸ از دست گذاری امتناع می‏‏کنند. "و خدا قرارداد بعضی را در کلیسا: اول‌ رسولان‌، دوم‌ انبیا، سوم‌ معلمان‌، بعد قوات‌، پس‌ نعمتهای شفا دادن‌ و اعانات‌ و تدابیر و اقسام‌ زبانها" بخصوص تاکید ایشان بر جمله "خدا قرار داد" است.
اما برخی از کلیساها نیز با استناد به آیاتی که در مورد دست گذاری در عهد قدیم و عهد جدید وجود دارد مبادرت به دست گذاری افراد برای خدمتی خاص می‏‏کنند. استناد ایشان بیشتر بر تیموتائوس اول ۴: ۱۴ قرار دارد. "زنهار از آن‌ کرامتی‌ که‌ در تو است‌ که‌ بوسیله‌ نبوت‌ با نهادن‌ دستهای‌ کشیشان‌ به‌ تو داده‌ شد، بی‌اعتنایی‌ منما".

نحوۀ ادارۀ کلیسا


آیات اصلی
اعمال ۶: ۱-۶ – رسولان و شماسان اولیه.
اول قرنتیان ۱۲: ۲۸ – خدمات در کلیسا: و خدا قرار داد ... اول رسولان، دوم انبیا، سوم معلمان، بعد .... و اعانات و تدابیر.
افسسیان ۲: ۲۰ – بر بنیاد رسولان و انبیا بنا شده اید که خود عیسی مسیح سنگ زاویه است.
افسسیان ۴: ۱۱-۱۳ – و مسیح به کلیسا بخشید رسولان ... انبیا ... مبشرین ... شبانان و معلمان را.
اول تیموتائوس ۳: ۱-۱۳ – ویژگیهای اسقفان و شماسان.
اول تیموتائوس ۵: ۱۷-۲۰ – خدمت، اجرت و توبیخ کشیشان.
تیطس ۱: ۵-۹ – ویژگیهای کشیشان و اسقفان.
کلیسا
واژۀ کلیسا در یونانی به معنی «جمع» یا «گردهم آیی» اشخاصی است که برای هدفی خاص «فرا خوانده» شده اند. کلیسای مسیح توسط خدا «فرا خوانده» شده تا قوم او باشد (اول پطرس ۲: ۹-۱۰). واژۀ «کلیسا» می‌تواند به گردهم آییرهبری کلیسا در کتاب مقدس
در افسسیان ۴: ۱۱ پولس رسول در مورد انواع رهبران سخن می‌گوید که در میان آنها، رسولان رتبه نخست را دارند. واژۀ «رسول» در زبان یونانی به معنی «کسی است که فرستاده شده». دوازده رسول نخستین را عیسی شخصا برگزید (مرقس ۳: ۱۳-۱۹). آنان نقشی منحصر به فرد داشتند و شاهد خدمت، مرگ، قیام و صعود عیسی بودند (اعمال ۱: ۲۱-۲۲). پولس خود را بر این اساس رسول می‌داند که مسیح قیام کرده را دیده است (اول قرنتیان ۹: ۱-۲، ۱۵: ۵-۱۱). این رسولان اغلب از مکانی به مکانی دیگر می‌رفتند و کلیساهای جدیدی را بنا می‌نهادند. آنان تعالیمی را که اکنون در عهد جدید به دست ما رسیده است، به کلیساها می‌دادند و در امور روحانی بالاترین اقتدار را داشتند. با وجود این، کتاب مقدس اشخاصی چون برنابا (اول قرنتیان ۹: ۵-۶)، یعقوب برادر عیسی (غلاطیان ۱: ۱۹)، سیلاس و تیموتائوس (اول تسالونیکیان ۱: ۱، ۲: ۶-۷)، و نیز چند شخص دیگر را رسول می‌خواند (رومیان ۱۶: ۷، مکاشفه ۲: ۲).
در افسسیان ۴: ۱۱، در فهرستی که پولس از انواع رهبران ارائه می‌دهد، انبیا در مرتبه بعدی قرار گرفته اند. همانند انبیای عهد عتیق، خدا به آنان پیام می‌داد؛ ایشان این پیام را مستقیما از خدا می‌گرفتند (اول قرنتیان ۱۴: ۳۰). پیام ایشان کلامی بود تشویق آمیز، تقویت کننده و تسلی بخش (اعمال ۱۵: ۳۲؛ اول قرنتیان ۱۴: ۳، ۳۱). گاه نیز پیامشان، پیشگویی آینده بود (اعمال ۱۵: ۲۸، ۲۱: ۱۰-۱۱). در اول قرنتیان ۱۲: ۸-۱۰، نبوت به عنوان یکی از عطایای روح‌القدس برای ایمانداران ذکر شده است. پولس رسول تعلیم می‌دهد که جماعت ایمانداران باید درستی پیام انبیا را بیازمایند (اول قرنتیان ۱۴: ۲۹-۳۳). در کلیسای اولیه تعداد این گونه انبیا فراوان بود؛ در میان ایشان هم زن دیده می‌شد و هم مرد (اعمال ۱۱: ۲۷-۲۸، ۱۳: ۱، ۱۵: ۳۲، ۲۱: ۹-۱۰؛ اول قرنتیان ۱۱: ۴-۵؛ اول تیموتائوس ۴: ۱۴).
در فهرست پولس در افسسیان ۴: ۱۱، مبشرین در رتبه سوم قرار گرفته اند. مبشر یعنی «کسی که خبر خوش را می‌گوید». فیلیپس، که جزو هفت شماس نخستین بود، مبشر نیز خوانده شده است (اعمال ۲۱: ۸). او خصوصا این قابلیت را داشت که انجیل یا خبر خوش را در مکانهای جدید و برای مردمان جدید بیان کند (اعمال ۸: ۵-۸، ۸: ۲۶-۴۰). تیموتائوس نیز اگر چه «رسول» خوانده شده است، اما به او گفته شده که عمل مبشر را به جا آورد (دوم تیموتائوس ۴: ۵).
«شبانان» و «معلمان» در آخر فهرست پولس ذکر شده اند؛ آنان رهبرانی بودند که کار شبانی، مشاوره، موعظه و تعلیم را در کلیسا انجام می‌دادند.
کلیسا از همان ابتدا میسیونرهایی را به اطراف و اکناف می‌فرستاد (اعمال ۱۳: ۱-۳، ۱۵: ۲۲، ۳۲، ۱۸: ۲۷). از آنجا که واژۀ «رسول» به معنی «کسی که فرستاده شده» می‌باشد، برخی مسیحیان معتقدند که میسیونرهای دوره‌های معاصر، رسول هستند، خصوصا کسانی که کلیساهای جدید تاسیس می‌کنند. عده‌ای دیگر از میسیونرها بیشتر خدمت بشارت یا تعلیم دارند؛ شاید هم بتوان گفت که مسیونرها کلا طبقه دیگری از خدمات رهبری را تشکیل می‌دهند (به مقالۀ عمومی: «هدف کلیسا» مراجعه شود).
واژۀ «کشیش» یا «شیخ» نخستین بار در مورد رهبران کلیسای اورشلیم بکار رفته است (اعمال ۱۱: ۳۰). وظیفه ایشان اداره و رهبری یک کلیسای محلی بود. پولس و برنابا، در پایان نخستین سفر بشارتی شان، در کلیساهایی که قبلا تاسیس کرده بودند، کشیشانی گماردند (اعمال ۱۴: ۲۳). در اورشلیم رسولان همراه با مشایخ خدمت می‌کردند؛ هم پطرس و هم یوحنا خود را پیر یا  ایمانداران در محلی خاص بکار رود و نیز می‌تواند به کل جماعت ایمانداران در سراسر جهان اطلاق شود. هر جا که سه یا چهار ایماندار گرد هم آیند، آنجا کلیسایی محلی محسوب می‌شود. تمامی ایمانداران جهان همراه با یکدیگر کلیسای جهانی و روحانی را تشکیل می‌دهند. تمام کسانی که اعتراف می‌کنند که به عیسی ایمان دارند و در نام او تعمید گرفته اند، عضو یک کلیسا می‌شوند (اول قرنتیان ۱۲: ۱۳)؛ اما تنها خدا می‌تواند بداند که چه کسانی حقیقتا ایمان دارند (متی ۱۳: ۲۴-۳۰، ۳۶-۴۳).
کلیسا بر بنیادی که به دست رسولان و انبیا نهاده شده است و عیسی مسیح سنگ زاویه آن است، بنا شده است (متی ۱۶: ۱۸؛ اول قرنتیان ۳: ۱۱؛ افسسیان ۲: ۱۹-۲۲؛ اول پطرس ۲: ۴-۸). کلیسا توسط روح‌القدس تاسیس شده است (اعمال ۲: ۱-۴، ۳۶-۴۱). روح‌القدس در کلیسا ساکن است و کلیسا هیکل خدا می‌باشد (اول قرنتیان ۳: ۱۶؛ افسسیان ۲: ۲۲). کلیسا «عروس عیسی» نیز خوانده شده است (دوم قرنتیان ۱۱: ۲؛ افسسیان ۵: ۲۲-۲۳؛ مکاشفه ۱۹: ۷). کلیسا همچنین «بدن مسیح» خوانده شده است (رومیان ۱۲: ۴-۵؛ اول قرنتیان ۱۲: ۲۷) که عیسی مسیح سر آن است (افسسیان ۴: ۱۵-۱۶، ۵: ۲۳؛ کولسیان ۱: ۱۸).
رهبران را مسیح به کلیسا می‌بخشد، یعنی رسولان، انبیا و مبشرین، شبانان و معلمان را (افسسیان ۴: ۱۱). خدا خادمان بسیاری در کلیسا مقرر کرده (اول قرنتیان ۱۲: ۲۸) و روح‌القدس عطایای خاص و قدرت لازم را می‌بخشد تا خادمان و ایمانداران قادر باشند کاری را که به آنان سپرده شده، انجام دهند (اول قرنتیان ۱۲: ۷-۱۱).
در کتاب مقدس مطالبی دربارۀ شماسان، کشیشان، اسقفان و شوراهای کلیسایی نوشته شده است. چگونه تمامی این رهبران و گروهها با یکدیگر کار و خدمت کرده اند؟ چگونه کلیسا تا کنون اداره شده است
رهبری کلیسا در کتاب مقدس
در افسسیان ۴: ۱۱ پولس رسول در مورد انواع رهبران سخن می‌گوید که در میان آنها، رسولان رتبه نخست را دارند. واژۀ «رسول» در زبان یونانی به معنی «کسی است که فرستاده شده». دوازده رسول نخستین را عیسی شخصا برگزید (مرقس ۳: ۱۳-۱۹). آنان نقشی منحصر به فرد داشتند و شاهد خدمت، مرگ، قیام و صعود عیسی بودند (اعمال ۱: ۲۱-۲۲). پولس خود را بر این اساس رسول می‌داند که مسیح قیام کرده را دیده است (اول قرنتیان ۹: ۱-۲، ۱۵: ۵-۱۱). این رسولان اغلب از مکانی به مکانی دیگر می‌رفتند و کلیساهای جدیدی را بنا می‌نهادند. آنان تعالیمی را که اکنون در عهد جدید به دست ما رسیده است، به کلیساها می‌دادند و در امور روحانی بالاترین اقتدار را داشتند. با وجود این، کتاب مقدس اشخاصی چون برنابا (اول قرنتیان ۹: ۵-۶)، یعقوب برادر عیسی (غلاطیان ۱: ۱۹)، سیلاس و تیموتائوس (اول تسالونیکیان ۱: ۱، ۲: ۶-۷)، و نیز چند شخص دیگر را رسول می‌خواند (رومیان ۱۶: ۷، مکاشفه ۲: ۲).
در افسسیان ۴: ۱۱، در فهرستی که پولس از انواع رهبران ارائه می‌دهد، انبیا در مرتبه بعدی قرار گرفته اند. همانند انبیای عهد عتیق، خدا به آنان پیام می‌داد؛ ایشان این پیام را مستقیما از خدا می‌گرفتند (اول قرنتیان ۱۴: ۳۰). پیام ایشان کلامی بود تشویق آمیز، تقویت کننده و تسلی بخش (اعمال ۱۵: ۳۲؛ اول قرنتیان ۱۴: ۳، ۳۱). گاه نیز پیامشان، پیشگویی آینده بود (اعمال ۱۵: ۲۸، ۲۱: ۱۰-۱۱). در اول قرنتیان ۱۲: ۸-۱۰، نبوت به عنوان یکی از عطایای روح‌القدس برای ایمانداران ذکر شده است. پولس رسول تعلیم می‌دهد که جماعت ایمانداران باید درستی پیام انبیا را بیازمایند (اول قرنتیان ۱۴: ۲۹-۳۳). در کلیسای اولیه تعداد این گونه انبیا فراوان بود؛ در میان ایشان هم زن دیده می‌شد و هم مرد (اعمال ۱۱: ۲۷-۲۸، ۱۳: ۱، ۱۵: ۳۲، ۲۱: ۹-۱۰؛ اول قرنتیان ۱۱: ۴-۵؛ اول تیموتائوس ۴: ۱۴).
در فهرست پولس در افسسیان ۴: ۱۱، مبشرین در رتبه سوم قرار گرفته اند. مبشر یعنی «کسی که خبر خوش را می‌گوید». فیلیپس، که جزو هفت شماس نخستین بود، مبشر نیز خوانده شده است (اعمال ۲۱: ۸). او خصوصا این قابلیت را داشت که انجیل یا خبر خوش را در مکانهای جدید و برای مردمان جدید بیان کند (اعمال ۸: ۵-۸، ۸: ۲۶-۴۰). تیموتائوس نیز اگر چه «رسول» خوانده شده است، اما به او گفته شده که عمل مبشر را به جا آورد (دوم تیموتائوس ۴: ۵).
«شبانان» و «معلمان» در آخر فهرست پولس ذکر شده اند؛ آنان رهبرانی بودند که کار شبانی، مشاوره، موعظه و تعلیم را در کلیسا انجام می‌دادند.کلیسا از همان ابتدا میسیونرهایی را به اطراف و اکناف می‌فرستاد (اعمال ۱۳: ۱-۳، ۱۵: ۲۲، ۳۲، ۱۸: ۲۷). از آنجا که واژۀ «رسول» به معنی «کسی که فرستاده شده» می‌باشد، برخی مسیحیان معتقدند که میسیونرهای دوره‌های معاصر، رسول هستند، خصوصا کسانی که کلیساهای جدید تاسیس می‌کنند. عده‌ای دیگر از میسیونرها بیشتر خدمت بشارت یا تعلیم دارند؛ شاید هم بتوان گفت که مسیونرها کلا طبقه دیگری از خدمات رهبری را تشکیل می‌دهند (به مقالۀ عمومی: «هدف کلیسا» مراجعه شود).
واژۀ «کشیش» یا «شیخ» نخستین بار در مورد رهبران کلیسای اورشلیم بکار رفته است (اعمال ۱۱: ۳۰). وظیفه ایشان اداره و رهبری یک کلیسای محلی بود. پولس و برنابا، در پایان نخستین سفر بشارتی شان، در کلیساهایی که قبلا تاسیس کرده بودند، کشیشانی گماردند (اعمال ۱۴: ۲۳). در اورشلیم رسولان همراه با مشایخ خدمت می‌کردند؛ هم پطرس و هم یوحنا خود را پیر یا شیخ می‌نامند (اول پطرس ۵: ۱؛ دوم و سوم یوحنا). بنابراین، واژۀ «کشیش» یا «شیخ» به این معنی نیست که اینان در کلیسا عهده دار خدمت دیگری نیستند. مشایخ باید در زمینه‌هایی چون حل و فصل مسائل کلیسا (اول تیموتائوس ۵: ۱۷)، شبانی و محافظت از آن (اعمال ۲۰: ۲۸-۳۱؛ اول پطرس ۵: ۱-۴)، تدهین بیماران با روغن (یعقوب ۵: ۱۴) خدمت کنند. برخی دیگر نیز باید به کار تعلیم و موعظه می‌پرداختند (اول تیموتائوس ۵: ۱۷).
«اسقف» واژه‌ای است که پولس رسول در نامه‌های آخر خود به کار می‌گیرد. این واژه به معنی «ناظر» است. پولس در کلیسای فیلیپی به اسقفان اشاره می‌کند (فیلیپیان ۱: ۱) و در اول تیموتائوس باب سوم و تیطس باب اول ویژگیهای اسقفان را برمی شمارد.
برخی علمای مسیحی نظرشان این است که واژه‌های شیخ، کشیش، و اسقف، به خدمت واحدی اشاره می‌کنند. آنان معتقدند که واژۀ «شیخ» به مقام و واژۀ «اسقف» به خدمت یا کاری که توسط آن مقام انجام می‌شود، اشاره دارد. آنان به اعمال ۲۰: ۱۷، ۲۸ استناد می‌کنند که در آنجا پولس با گروهی از مشایخ سخن می‌گوید و ایشان را اسقف خطاب می‌کند. در اول پطرس ۵: ۱-۲ نیز پطرس از مشایخ می‌خواهد تا خدمت نظارت یا اسقفی را انجام دهند.
گروهی از علمای مسیحی نیز بر این عقیده اند که مشایخ و اسقفان از همان ابتدا خدماتی متفاوت در کلیسا داشتند. آنان به دو فهرست مجزای ویژه گیها اشاره می‌کنند که در باب اول تیطس دیده می‌شود که فهرست کوتاهتر در مورد مشایخ یا کشیشان و فهرست بلندتر در مورد اسقفان است و در ابتدای هر فهرست نیز واژۀ بی ملامت قرار دارد (به تیطس ۱: ۵-۹ مراجعه کنید). آنان همچنین به دو قسمت مجزا در مورد اسقفان و کشیشان در اول تیموتائوس ۳: ۱-۷ و ۵: ۱۷-۲۰ استناد می‌کنند. از این قسمت‌ها چنین معلوم می‌شود که فقط برخی از کشیشان تعلیم می‌دادند (اول تیموتائوس ۵: ۱۷). اما فرض بر این است که همه اسقفان باید راغب به تعلیم باشند (اول تیموتائوس ۳: ۲). این علما بر این عقیده اند که تمام اسقفان کشیش بودند، اما تمام کشیشان اسقف نبودند. به عبارت دیگر، برخی از کشیشان به مقام اسقفی رسیده بودند، و سایر کشیشان مدر کلیسا «شماسان» نیز وجود داشتند (اول تیموتائوس ۳: ۸). در اعمال ۶: ۱-۶ به نخستین شماسان اشاره شده است. واژۀ شماس به معنی «کسی که خدمت می‌کند» می‌باشد. شماسان انتخاب می‌شدند تا به مسائل روزمره و دنیایی کلیسا رسیدگی کنند و از فقیران و بیماران دستگیری کنند. پولس رسول در اول تیموتائوس ۳: ۸-۱۳، ویژگیهای شماسان را برمی شمارد. اگر چه شماسان بیشتر کارهای عادی و روزمره کلیسا را انجام می‌دادند، اما در ملاک انتخاب آنان، برخورداری از حکمت و پر بودن از روح‌القدس بود (اعمال ۶: ۳). برای مثال، استیفان (اعمال ۶: ۵، ۸-۱۰) و فیلیپس (اعمال ۵: ۶، ۸: ۴-۸) هر دو شماسانی بودند که خدامات روحانی بزرگی را نیز بر دوش داشتند.
ما باید این موضوع را به یاد داشته باشیم که اگر چه به رهبران کلیسا به شکل خاص اقتدار و مسئولیت داده شده است، اما همه اعضای کلیسا باید پیوسته در مورد مسیح به دیگران شهادت دهند و در خدمت خدا به خادمین کمک کنند.
اداره کلیسا
در طول تاریخ کلیسا، چهار شیوه عمده برای اداره کلیسا وجود داشته است. تفاوت این شیوه‌ها در این است که عملا چه کسی در مصدر امور قرار دارد. بالاترین مرجع تصمیم گیری در کلیسا می‌تواند: ۱) اسقفی باشد که بر تعدادی کلیسای محلی نظارت دارد؛ ۲) گروهی از مشایخ باشند که بر کلیسایی محلی یا مجموعه‌ای از کلیساها نظارت دارند؛ ۳) شبانی باشد که رهبری کلیسای محلی خود را در دست دارد؛ ۴) کل جماعت ایمانداران یک کلیسا باشند که خودشان بر امور کلیسایشان نظارت داشته، آن را نیز اداره می‌کنند. هر چهار شیوه اداره کلیسا بر اساس آیات خاصی از کتاب مقدس شکل گرفته اند. و می‌توان گفت که هر یک از الگویی خاص که در کتاب مقدس وجود دارد، پیروی می‌کنند.
مسیحیانی که متعلق به کلیساهایی هستند که در آنها بالاترین مرجع قدرت اسقف است، ادعا می‌کنند که ادامه دهنده نظامی هستند که از دوران رسولان وجود داشته است. رسولان وظیفه نظارت بر کلیساهای متعدد و نیز کشیشان و مشایخشان را بر عهده داشتند (اعمال ۸: ۱۴-۱۷، ۱۴: ۲۳)، و حتی در صورت لزوم بر کلیساها «حکم کرده»، «داوری نموده»، و اقتدار و مرجعیت خود را بر آنها اِعمال می‌کردند (اول قرنتیان ۵: ۳، ۹: ۱-۲؛ دوم قرنتیان ۱۰: ۱-۱۱؛ دوم تسالونیکیان ۳: ۱۴؛ تیطس ۱: ۵). این مسیحیان به نقش تیموتائوس و تیطس در کلیسا اشاره می‌کنند که همانند نقش اسقف بود. ایشان توسط پولس رسول انتخاب شده بودند تا بر کلیساهای افسس و کرت، نظارت و رهبری داشته باشند (اول تیموتائوس ۱: ۳؛ ۵: ۱۹-۲۲؛ تیطس ۱: ۵، ۳: ۱۰). آنان همچنین به اهمیت شوراهای کلیسایی در اورشلیم اشاره می‌کنند (اعمال بابهای ۱۱ و ۱۵)، که در آنها پطرس و یعقوب نقش رهبری کننده داشتند و احکامی صادر می‌کردند. تحت حاکمیت اسقفان، کلیساهای محلی از شبانان، مشایخ و شماسان برخوردار بودند، اما قدرت اصلی در دست اسقف بود. عاونان اسقف بودند. مسیحیانی که متعلق به کلیساهایی هستند که در آنها قدرت در دست گروهی از رهبران محلی است، بر این عقیده اند که رسولان فقط برای قرن اول در کلیسا مقرر شده بودند؛ از نظر ایشان، نظام رهبری مشایخ، شیوۀ ثابت ادارۀ امور کلیسا است (اعمال ۱۴: ۲۳؛ تیطس ۱: ۵). از دیدگاه ایشان، واژه‌های «شیخ» و «اسقف» به منصب واحدی اشاره دارند. در این کلیساها، برخی مشایخ وظیفه رهبری را دارند و برخی دیگر، وظیفه تعلیم دادن را (اول تیموتائوس ۵: ۱۷). از نظر ایشان، گروهی از شماسان نیز می‌توانند وجود داشته باشند. بسیاری از این کلیساها، بخشی از ساختار سازمانی هستند که در آن گروهی بزرگتر از مشایخ، بر تعدادی از کلیساها نظارت دارند یا اینکه مشایخ کلیساهای متعدد با یکدیگر جمع می‌شوند و در مورد مسائلی که می‌تواند بر کل کلیساهایشان تاثیر گذار باشد، تصمیم گیری می‌نمایند.
در شیوۀ سوم رهبری کلیسا، اداره امور در دست یک کشیش یا شبان است. این کلیساها بر استقلال و خود مختاری کلیسای محلی تاکید می‌کنند و اعتقا ندارند که لازم است کسی خارج از کلیسای محلی شان، بر امور آن نظارت داشته باشد. اگر چه این کلیساها ممکن است دارای گروهی از مشایخ و شماسان باشند که در اداره امور کلیسا به شبان کمک کنند، اما در نهایت شبان در راس امور قرار دارد. این کلیساها به نمونه پولس اشاره می‌کنند که در طی سفر بشارتی خود، مدتی در کلیسایی توقف می‌کرد و گاه چند سال در آنجا موعظه کرده و تعلیم می‌داد. در این مدت، وی در آن کلیسای محلی از اقتدار کامل برخوردار بود. پولس بارها در کلیساهای مختلف مدتی را بسر می‌برد (اعمال ۱۸: ۱۱، ۱۹: ۱۰، ۱: ۳، ۴: ۱۱-۱۴).
در شکل چهارم رهبری کلیسا، اداره امور کلیسا در دست تمامی اعضای کلیسا قرار دارد. اگر چه این گروه چهارم در مستقل بودن کلیسای محلی با گروه سوم هم نظرند، اما از این نظر با گروه سوم اختلاف نظر دارند که معتقدند یک فرد نباید بر دیگر ایمانداران ریاست کند. مسیحیانی که چنین دیدگاهی دارند به این موضوع اشاره می‌کنند که فقط عیسی «سر» کلیسا است (کولسیان ۱: ۱۸)، و نیز اینکه عیسی به ما حکم کرده که کسی را «پیشوا»، «پدر»، یا «معلم» نخوانیم (متی ۲۳: ۸-۱۰). همه مسیحیان باید «کاهن» انگاشته شوند (اول پطرس ۲: ۹؛ مکاشفه ۵: ۱۰). این مسیحیان همچنین به آیاتی اشاره می‌کنند که تمامی کلیسا در امر انتخاب رهبران (اعمال ۶: ۳)، تعلیم (اول قرنتیان ۱۴: ۲۶) و تادیب و تنبیه خاطیان نقش دارند (متی ۱۸: ۱۶؛ اول قرنتیان ۵: ۴-۵؛ دوم قرنتیان ۲: ۶). بنابراین، این کلیساانتخاب رهبران
ویژگیهای اسقفان، کشیشان و شماسان در اول تیموتائوس ۳: ۱-۱۳، تیطس ۱: ۵-۹، و اعمال ۶: ۱-۶ بیان شده است؛ بنابراین دیگر در اینجا به این ویژگیها نمی‌پردازیم. برای بررسی بیشتر این ویژگیها به تفاسیر مربوط به این آیات مراجعه کنید. اما در اینجا نکاتی چند در مورد موضوع چگونگی انتخاب رهبران ذکر می‌کنیم.
در زمان رسولان مسیح، در کلیساهای تازه تاسیس، رهبران توسط خود رسولان (اعمال ۱۴: ۲۳) و یا توسط همکاران ایشان همچون تیموتائوس و تیطس منصوب می‌شدند. شماسانی که در اعمال ۶: ۱-۶ به آنها اشاره شده است، توسط مردم انتخاب شدند، پولس و برنابا نیز توسط روح‌القدس و به واسطه نبوت انبیا برگزیده شدند (اعمال ۱۳: ۱-۳). در یک مورد نیز، برای یافتن جایگزین به جهت یهودای خیانتکار، کلیسا به قرعه متوسل شد (اعمال ۱: ۲۳-۲۶). کلیسای اولیه اغلب برای انتخاب اشخاص برای خدمات و سمت‌های مختلف، روزه می‌گرفت و دعا می‌کرد، سپس بر کسانی که انتخاب شده بودند، دست می‌گذاشتند (اعمال ۶:۶، ۱۳: ۱-۳، ۱۴: ۲۳، اول تیموتائوس ۴: ۱۴، ۵:۲۲). اغلب، پیش از این دست گذاری افراد برای خدمت، نبوت نیز می‌شد (اعمال ۱۳: ۱-۳؛ اول تیموتائوس ۱: ۱۸، ۴: ۱۴).
پس از رحلت رسولان مسیح، کلیساهای مختلف از سنن مختلفی پیروی کردند. در کلیساهایی که تحت نظارت اسقفان بودند، برای اینکه شخصی جزو رهبران کلیسا شود، پشت سر گذاشتن یک دورۀ تعلیم و مطالعه ضرورت داشت. در این کلیساها، تنها اسقفان می‌توانستند رهبران جدید را منصوب کنند و ایشان این کار را با دعا و نهادن دستها انجام می‌دادند.
کلیساهایی که توسط گروهی از مشایخ یا کشیشان اداره می‌شدند، اغلب به اعضای کلیسا اجازه می‌دادند تا در انتخاب رهبران به جهت خدمت، نقشی داشته باشند، اما باز هم این مشایخ و کشیشان بودند که می‌توانستند این اشخاص را به جهت خدمت منصوب کنند؛ ایشان این کار را با دعا و نهادن دستها انجام می‌دادند.
کلیساهایی که توسط یک شبان اداره می‌شدند، ااغلب توسط همان شبان تاسیس شده بودند. معمولا چنین شبانی قبلا تعلیمات لازم را گذرانده و در جایی دیگر به خدمت منصوب شده بود. چنین شبانانی خودشان اشخاصی را برای معاونت انتخاب می‌کردند، یا هنگامی که باید آن کلیسا را ترک می‌کردند، خودشان جانشین خود را تعیین می‌کردند؛ اما معمولا از جماعت نیز در این موارد نظر خواهی می‌شد.
کلیساهایی که توسط اعضا اداره می‌شد، معمولا برای تعلیم و موعظه صاحب یک شبان بودند، اما این شخص در جلسه عمومی اعضا و توسط رای ایشان برگزیده می‌شد. اگر خدمت چنین شخصی رضایت بخش نبود، خود جماعت می‌توانست او را برکنار سازد. با وجود این، این کلیساها صاحب رهبرانی ویژه نبودند، بلکه اعضایی عادی که اعضای کلیسا ایشان را انتخاب کرده بودند، بر برخی از مسائل کلیسایی نظارت می‌کردند.ها جلسات عمومی دارند که در آنها همه اعضا در مورد موضوعات مهم، رای می‌دهند. این کلیساها ممکن است شبانی داشته باشند که در اکثر اوقات، عهده دار تعلیم و موعظه می‌باشد، اما در مورد کل امور کلیسا، اقتدار در دست او نیست. برخی از این کلیساها هیات رهبری خاصی ندارند، اما وظیفه موعظه و تعلیم را در بین برخی اعضای کلیسا که می‌توانند این وظایف را انجام دهند، تقسیم می‌کنند.
خلاصه
کتاب مقدس در مورد بهترین روش اداره کلیسا، به روشنی نظر نمی‌دهد. اگر نظری روشن و مشخص در کتاب مقدس وجود داشت، این اشکال مختلف پدید نمی‌آمدند. شاید بتوان گفت که هر چهار شیوه اداره کلیسا که در سطور فوق به آنها اشاره شد، شیوه‌هایی مناسبند و مسیحیان صرفا باید ببینند که با توجه به شرایط خاص ایشان، کدام شیوه برایشان مناسب تر است.
با وجود این، دیدگاه ما در مورد نحوه اداره کلیسا هر چه باشد، نباید خواهر و برادر خود را به خاطر اینکه در این مورد دیدگاهی متفاوت دارد، محکوم کنیم. بگذاریم هر کلیسا به شیوه خاص خودش اداره شود، اما علیرغم این موضوع، مشارکت و همکاری بین ایشان ادامه داشته باشد.
کتاب مقدس به روشنی تعلیم می‌دهد که در همۀ شیوه‌های رهبری، وظیفه اعضا این است که به رهبران خود احترام بگذارند (اول تسالونیکیان ۵: ۱۲)، و از ایشان اطاعت کنند (اول پطرس ۵: ۵؛ عبرانیان ۱۳: ۱۷). تعلیم رهبران باید آزموده شده، تحت بررسی قرار گیرد (اعمال ۱۱: ۱۷؛ اول قرنتیان ۱۴: ۲۹؛ اول یوحنا ۴: ۱؛ مکاشفه ۲: ۲). اما هر اتهامی که علیه یک رهبر مطرح شود، تنها هنگامی باید پذیرفته شود که توسط دو یا سه شاهد مطرح گردد (اول تیموتائوس ۵: ۱۹). و بالاخره، وظیفه اعضای کلیسا این است که در صورت امکان، رهبران خود را از نظر مادی نیز حمایت کنند (متی ۱۰: ۹-۱۳؛ اول قرنتیان ۹: ۳-۱۱؛ اول تیموتائوس ۵: ۱۷-۱۸).