عیسی در جاهای زیادی از انجیل به واژه "صلیب" اشاره کرد. منظور او از این ها آن صلیب چوبی که او بخاطر ما بر دوش کشید نبود. در واقع هر وقت که او به صلیب اشاره کرد، منظورش صلیبی بود که ما باید به عنوان شاگردان او بر دوش بگیریم. در واقع همین صلیب و اینکه ما آن را به دوش بگیریم است که ما را شاگردان واقعی او می سازد. بیایید این موضوع را از زبان کلام خدا بشنویم:
با نگاهی به آیات بالا متوجه می شویم که پیروی از مسیح ممکن است با جدایی از جامعه، آشنایان و حتی والدین و فرزندانمان همراه باشد. هر چقدر هم که این موضوع ناخوشایند باشد، این مسیح است که باید پیروش باشیم. در واقع هیچکس نمی تواند شاگرد مسیح باشد مگر اینکه صلیب خود را بردارد و عواقب مسیحی بودن را پذیرفته و تحمل نماید.
بخصوص مهم است که به این کلام توجه کنیم و تصمیم جدی در قلب هایمان بگیریم که به هر قیمتی که شده کلام خدا و مسیح را پیروی کنیم و توجهی هم به مردم و فلسفه ها و نظریه هایشان نداشته باشیم. شاید از لحاظ جسمانی این موضوع خوشایند نباشد. همگی مان احتمالاً می خواهیم همه ما را بپذیرند. اما شاید گاهی پذیرش از سوی مردم سازش و کمرنگ کردن خدا و کلامش را به دنبال داشته باشد و آن وقت است که این امر میسر نیست. در چنین مواردی نباید عقب نشینی کنیم بلکه باید صلیب را بر دوش کشیده و بر ایمان خود بایستیم. کدام قوی تر است؟ کدام اعتبار بیشتری دارد؟ انسان، نظریه ها و عقایدش و یا خدا و کلامش؟ نظریه های انسانی می آیند و می روند. اما کلام خدا همیشه باقی است. برایتان مثالی می زنم: در عصر ما و در "جوامع مسیحی" مان، تقریباً همه کسانی که مسیحی نیستند معتقدند که دنیا از هیچ بوجود آمد و خود به خود تکامل پیدا کرد. آیا این چیزی است که کلام خدا می گوید؟ اگر فصل اول کتاب پیدایش را بررسی کنیم می بینیم که اینچنین نیست. این خدا بود که همه چیز را آفرید. کتاب عبرانیان این موضوع را به طرز زیر خلاصه کرده است:
چیزی که دنیا می گوید (تکامل) در تضاد با کلام خداست. ما به عنوان مسیحی چه می کنیم؟ بسیار ساده: ما به چیزی که کلام خدا می گوید ایمان می آوریم! اگر خدا چیزی را می گوید، ما به آن ایمان می آوریم! همانطور که عبرانیان می گوید واژه کلیدی در اینجا "باور"، "از طریق ایمان" است. آیا کلام خدا فلان چیز را می گوید؟ اگر چنین است، بدون توجه به حرف مردم به آن چیز ایمان می آوریم. حتی اگر برای اعتقادمان مسخره شویم. همانطور که آر-تی کندال می گوید:
" هر نسل از مسیحیت مسائل ننگ آمیز خاص خود را دارد که ایمانداران توسط آن به سختی آزموده می شوند. برای مثال در نسل اول کلیسا ننگ بود اگر کسی بگویید عیسی ناصری تحقق عهدعتیق است. این موضوعی که زمانی ننگ آمیز بود را یهودیان زمانی پذیرفتند که با اصلی مواجه شدند که پرستش در هیکل را حمایت نمود. در طول قرن اول موضوع ننگ آمیز اصلی تبدیل به این شد که آیا مسیح باید ستوده شود و یا سزار ... در دوران لوتر ننگ اصلی این بود که آیا شخص با ایمان عادل می شود و یا با اعمال. نمونه هایی وجود دارد.. و می توانم همینطور ادامه دهم. داغترین موضوع هر زمان این است که چه چیز درست است و یا همچنین چه چیز سبب می شود که دیدگاه اقلیت احمقانه به نظر آید و ایماندار احمق جلوه کند." (R. T. Kendal, Believing God, Authentic classics, p.17)
چه می شد اگر ما در دوران لوتر بودیم و برای نجات از طریق فیض می ایستادیم؟ ما نیز احمق خوانده می شدیم و شاید جانمان را نیز از دست می دادیم. اما در آنجا نیز باید برای چیزی بایستیم که کلام خدا می گوید، باید صلیب را بر دوش بگیریم و ننگ را بپذیریم. حرف من در این مقاله بسیار ساده است: صلیب خود را بر دوش بکشید. بطور صد در صد به کلام خدا ایمان آورید. پذیرش آن تنها اقتدار زندگی شماست. پیغام انجیل را برای اینکه موافق گفته های جامعه باشد رقیق نکنید. برای اینکه پذیرش دیگران را بدست آورید از کلام خدا دست نکشید. بسیاری از مسیحیان این کار را کرده اند. مثلاً وقتی موضوع خلقت در برابر تکامل پیش می آید بسیاری از مسیحیان پیغام کلام خدا را از رنگ و رو می اندازند و در برابر ایمانشان سازش می کنند (موضوع خلقت و یا تکامل اگر داغترین موضوع زمانمان نباشد یکی از داغترین موضوعات است که سبب می شود ایمانداران احمق جلوه کنند). می خواهند هم به تکامل و هم به خلقت خدا ایمان داشته باشند. اما این چیزی نیست که کلام خدا تعلیم می دهد. نباید چیزی برای شما اثبات شده باشد تا به آن ایمان آورید. باید آن را در کلام خدا بیابید و سپس به آن ایمان آورید. آیا کلام خدا فلان چیز را می گوید؟ اگر چنین است به آن ایمان آورید و اگر نه بدون توجه به اینکه دیگران(که آنها را متخصص می خوانیم)چه می گویند، به آن موضوع ایمان نیاورید. این همان ایمان کودکانه است که پدر را خوشنود می سازد.
در اینجا آیات دیگری هستند تا به ما کمک کنند تا ببینیم که شاگرد مسیح بودن احتمال مورد جفا قرار گرفتن برای ایمانمان را نیز در پی خواهد داشت. آیات همچنین به ما نشان خواهند داد که چه باید بکنیم:
در پایان تحسین چه کسی را طالب هستیم؟ خواهان تحسین خداییم و یا تحسین مردم را می طلبیم؟ نمی گویم که گاهی نمی شود هر دوی این دو تحسین را داشت: زندگی در طریقی خدایی به معنای محبت به همسایه و انجام عمل نیکوست و ممکن است مردم برای اینها شما را تحسین کنند (اگرچه تحسین مردم نباید انگیزه تان باشد). اما شاید زمان هایی نیز باشند که نتوانیم هردوی آنها را داشته باشید. وقتی از شما می پرسند که صبح ها چه می کنید و شما می گویید که کتاب مقدستان را می خوانید، این خطر را به جان می خرید که آنها به شما بخندند. که چه؟ وقتی صحبت از تکامل می شود و می گویید که خدا همه چیز را آفرید، این خطر را به جان می خرید که احمق خوانده شوید. که چه؟ وقتی می گویید که مسیح تنها راه، راستی و حیات است، این خطر را به جان می خرید که شما را یک تندروی مذهبی خطاب کنند. که چه؟ وقتی کتاب مقدس و یا یک کتاب مسیحی را در اتوبوس و یا قطار می خوانید، ممکن است بعضی عجیب و غریب به شما نگاه کنند. که چه؟ سخن کلام خدا در مخالفت صریح با سخنان دنیاست. همیشه اینطور بوده و تا آمدن دوباره خداوند نیز چنین خواهد بود. کاری که من و شما باید انجام دهیم این است که انتخاب کنیم که به کدام می خواهیم پشت کنیم. آیا ننگ را به جان می خریم، صلیبمان را برمی داریم و پیروی مسیح را می کنیم و یا بخاطر پذیرش مردم پیغام انجیل را بی جان می نماییم؟
دنیا به چیزی که شما به آن ایمان دارید احتیاج دارد. بیایید پیغام انجیل، این گنجی که داریم را فقط بخاطر عواقبی که در پس آن است کمرنگ نکنیم. بر مقابل بیایید صلیبمان را برداریم نجات دهنده مان را که به ما مکشوف شده است را پیروی کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر