۱۳۹۴ دی ۱۵, سه‌شنبه

اول پادشاهان فصل 2

اول پادشاهان   فصل ۲  (ترجمه قدیم)


  وصیت داود به سلیمان  
 ۱ و چون ایام وفات داود نزدیک شد، پسر خود سلیمان را وصیت فرموده، گفت: ۲ «من به راه تمامی اهل زمین می‌روم. پس تو قوی و دلیر باش. ۳ وصایای یهُوَه، خدای خود را نگاه داشته، به طریق‌های وی سلوک نما، و فرایض و اوامر و احکام و شهادات وی را به نوعی که در تورات موسی مکتوب است، محافظت نما تا در هر کاری که کنی و به هر جایی که توجه نمایی، برخوردار باشی. ۴ و تا آنکه خداوند، کلامی را که دربارة من فرموده و گفته است، برقرار دارد که اگر پسران تو راه خویش را حفظ نموده، به تمامی دل و به تمامی جان خود در حضور من به راستی سلوک نمایند، یقین که از تو کسی که بر کرسی اسرائیل بنشیند، مفقود نخواهد شد. ۵ «و دیگر تو آنچه را که یوآب بن صَرُویه به من کرد می‌دانی، یعنی آنچه را با دو سردار لشکر اسرائیل اَبْنِیر بن نیر و عماسا ابن یتَر کرد و ایشان را کشت و خون جنگ را در حین صلح ریخته، خون جنگ را بر کمربندی که به کمر خود داشت و بر نعلینی که به پایهایش بود، پاشید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر