۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

وقایع پس از مرگ در کتاب مقدس



تثنیه ۳۲: ۲۲ زیرا آتشی‌ در غضب‌ من‌ افروخته‌ شده‌ و تا هاویة‌ پایین‌ترین‌ شعله‌ور شده‌ است‌.
ایوب ۱۰: ۲۱-۲۲ بروم‌ به‌ . . . زمینِ تاریكی غلیظ‌ مثل‌ ظلمات‌، زمینِ سایه‌ موت‌ و بی ترتیب‌ كه‌ روشنایی‌ آن‌ مثل‌ ظلمات‌ است‌.
اشعیا ۱۴: ۹ هاویه‌ (عالم اموات) از زیر برای‌ تو متحرّک‌ است‌ تا چون‌ بیایی‌ تو را استقبال‌ نماید، و مردگان‌ یعنی‌ جمیع‌ بزرگان‌ زمین‌ را برای‌ تو بیدار می‌سازد . . .
دانیال ۱۲: ۲ و بسیاری‌ از آنانی‌ كه‌ در خاک‌ زمین‌ خوابیده‌اند بیدار خواهند شد، اما اینان‌ به‌ جهت‌ حیات‌ جاودانی‌ و آنان‌ به‌ جهت‌ خجالت‌ و حقارت‌ جاودانی‌.
متی ۲۵: ۴۱ ‏ای ملعونان‌، از من‌ دور شوید در آتش‌ جاودانی‌ که‌ برای‌ ابلیس‌ و فرشتگان‌ او مهیا شده‌ است‌.
مرقس ۹: ۴۳ پس‌ هرگاه‌ دستت‌ تو را بلغزاند، آن‌ را بِبر زیرا تو را بهتر است‌ که‌ شل داخل‌ حیات‌ شوی‌، از اینکه‌ با دو دست‌ وارد جهنم‌ گردی‌، در آتشی‌ که‌ خاموشی‌ نپذیرد.
لوقا ۱۶: ۲۲-۲۶ آن‌ دولتمند نیز مرد و او را دفن‌ کردند. پس‌ چشمان‌ خود را در عالم‌ اموات‌ گشوده‌، خود را در عذاب‌ یافت‌، . . . ابراهیم‌ گفت‌، . . . در میان‌ ما و شما ورطه‌ عظیمی‌ است‌.
لوقا ۲۳: ۴۳ عیسی‌ به‌ وی‌ (دزد بالای صلیب) گفت‌: ”‏هرآینه‌ به‌ تو می‌گویم‌ امروز با من‌ در فردوس‌ خواهی‌ بود.“
اعمال ۲: ۳۱ درباره‌ قیامت‌ مسیح‌ پیش‌ دیده‌، گفت‌ که‌ نَفس‌ او در عالم‌ اموات‌ گذاشته‌ نشود و جسد او فساد را نبیند.
دوم قرنتیان ۵: ۱-۹ . . . اگر فی‏الواقع‌ پوشیده‌ و نه‌ عریان‌ یافت‌ شویم‌ . . . این‌ را بیشتر می‏پسندیم‌ که‌ از بدن‌ غربت‌ کنیم‌ و به‌ نزد خداوند متوطن‌ شویم‌.
اول پطرس ۳: ۱۹-۲۰ . . . و به‌ آن‌ روح‌ نیز رفت‌ و موعظه‌ نمود به‌ ارواحی‌ که‌ در زندان‌ بودند، که‌ سابقا نافرمانبردار بودند . . .
مکاشفه ۱۴: ۱۱ و دود عذاب ایشان‌ تا ابدالآباد بالا می‌رود. پس‌ آنانی‌ که‌ وحش‌ و صورت‌ او را پرستش‌ می‌کنند و هر که‌ نشان‌ اسم‌ او را پذیرد، شبانه روز آرامی‌ ندارند.
مکاشفه ۲۰: ۱۴ و موت‌ و عالم‌ اموات‌ به‌ دریاچه‌ آتش‌ انداخته‌ شد.

رستاخیز جسمانی

ایمان مسیحیان یک ایمان مادی است. عهد جدید بوضوح تعلیم می‏دهد آنانی که به مسیح ایمان دارند حیات جاودانی دریافت خواهند کرد؛ این حیات نه تنها به طریقی روحانی خواهد بود (یوحنا ۳: ۱۵-۱۶)، بلکه همچنین به طریقی مادی نیز در طی رستاخیز بدن آنها عمل خواهد کرد. وقتی عیسی از مردگان برخاست، او یک بدن جدید از گوشت و استخوان دریافت کرده بود که قابل لمس بود و می‏توانست حتی ماهی بخورد (لوقا ۲۴: ۳۸-۴۳). ایمانداران در روز رستاخیز صاحب بدن پر شکوهی همانند بدن مسیح خواهند شد، بدنی که مادی اما غیر فانی خواهد بود (اول قرنتیان ۱۵: ۵۳-۵۴؛ فیلیپیان ۳: ۲۰-۲۱). این خلاصی از جسم مرکز امید ما مسیحیان است (رومیان ۸: ۲۳-۲۴). قیامت مردگان یکی از ابتدایی‏ترین ‏تعلیمات فهرست شده در عبرانیان ۶: ۱-۲ است، و ”‏رستاخیز بدن“ یکی از باورهای فهرست شده در اعتقاد نامه اولیه رسولان می‏باشد. وقتی مسیح باز گردد، مردگان در مسیح اول خواهند برخاست (اول تسالونیکیان ۴: ۱-۱۸). ایماندارانی که هنوز نمرده‏اند ‏هم زمان بدنهای جدید رستاخیز را دریافت خواهند کرد. همه‌ نخواهیم‌ خوابید، لیکن‌ همه‌ متبدل‌ خواهیم‌ شد . . . زیرا که‌ می‏باید این‌ فاسد بی فسادی را بپوشد و این‌ فانی به‌ بقا آراسته‌ گردد (اول قرنتیان ۱۵: ۵۱-۵۳). بعد از همه اینها ما نیازبه بدنهای جدیدی داریم تا بتوانیم در زمین جدیدی که به ما وعده داده شده است لذت ببریم (دوم پطرس ۳: ۱۳؛ مکاشفه ۲۱: ۱).
اما در مابین مرگ و رستاخیز چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ برای هزاران سال قوم خداوند مرده‏اند. وقتی ایمانداران عهد قدیم مرده‏اند ‏چه اتفاقی برای آنها افتاده است؟ و چه اتفاقی برای ایمانداران امروزی عهد جدید رخ خواهد داد؟ به شکلی مشابه، چه اتفاقی برای آنانی رخ خواهد داد که به عیسی مسیح ایمان نداشته‏اند؟

عالم اموات در عهد قدیم
برخی از محققین کتاب مقدّس‏ عنوان می‏کنند که عبرانیان اولیه بر این باور بوده‏اند ‏که مرگ پایانی نهایی هم برای جان و هم برای بدن است. در واقع تعدای نیز عنوان می‏کنند که عبرانیان اولیه معتقد بودند که جان جدای از بدن نمی‏تواند حیات داشته باشد. این حقیقت دارد که مفهوم کلمات عبری در عهد قدیم برای ”‏جان“ و ”‏روح“ به وضوح مفهوم کلمات یونانی در عهد جدید نیست. و این نیز حقیقت دارد که رستاخیز بدن به وضوح در شروع عهد قدیم مورد بررسی و تعلیم قرار نگرفته است. این تعلیم به آهستگی و در طی سراسر تاریخ اسرائیلیها بر آنها مکشوف شد. حتی در دوران عیسی، صدوقیان به عنوان یک گروه هنوز به رستاخیز ایمان نداشتند (مرقس ۱۲: ۱۸؛ اعمال ۲۳: ۸). عیسی آنها را برای برداشت اشتباه ایشان از خروج ۳: ۶ مورد سرزنش قرار داد آنها به این آیه برای حقانیت باور خود استفاده می‏کردند مبتنی بر اینکه انسانها علیرغم مرگ جسمانی، همچنان به حیات خود ادامه می‏دهند (مرقس ۱۲: ۲۴-۲۷). اما عهد قدیم شامل متونی نیست که درباره رستاخیز واقعی جسمانی تعلیم دهد. یکی از پیشگام‏ترین ‏آنها شاید در ایوب باشد، گرچه ترجمه لغات عبری نیز دشوار است: و بعد از آنكه‌ این‌ پوست‌ من‌ تلف‌ شود، بدون‌ جسدم‌ نیز خدا را خواهم‌ دید. و من‌ او را برای‌ خود خواهم‌ دید. و چشمان‌ من‌ بر او خواهد نگریست‌ و نه‌ چشم‌ دیگری ‌ (ایوب ۱۹: ۲۶-۲۷). مدتها بعد، اشعیا برای اسرائیلیها زمانی را نبوت کرد که مردگان‌ تو زنده‌ خواهند شد و جسدهای‌ من‌ خواهند برخاست‌ (اشعیا ۲۶: ۱۹). و با نزدیک شدن به دوران عهد قدیم، دانیال رستاخیز و داوری نهایی را هم برای ایمانداران و هم برای غیر ایمانداران نبوت کرد (دانیال ۱۲: ۲).
تصور کلی عهد قدیم از ”‏برزخ“ (عالم اموات) اطلاعات بیشتری در اختیار ما قرار می‏دهد. در نسخه‏های امروزی کتاب مقدّس‏ واژه عبرانی ”‏برزخ“ اغلب به هاویه یا گور ترجمه شده است، اما این واژه صرفا مکانی برای کفن و دفن و خاکسپاری نیست. برزخ اشاره به قلمرو مرگ و سرزمین مردگان دارد، اشاره به هاویه، و اسفل سافلین دارد که در اعماق زمین قرار گرفته است (تثنیه ۳۲: ۲۲؛ ایوب ۱۰: ۲۱-۲۲). برزخ به مکانی پر از گرد و خاک، و انباشته از ظلمت و سایه وار، توصیف شده که در اعماق زمین قرار گرفته (ایوب ۱۰: ۲۱-۲۲؛ ۱۷: ۱۳-۱۶)، و پر از سکوت و فراموشی است (مزامیر ۸۸: ۱۱-۱۲؛ ۹۴: ۱۷؛ اشعیا ۴۷: ۵). برخی از آیات حکایت از ادامه حیات فردی در برزخ دارد. پادشاه بابل را که مُرده است برای‌ تو بیدار می‌سازد (اشعیا ۱۴: ۹؛ با حزقیال ۳۲: ۲۱ مقایسه شود). یعقوب انتظار داشت که در برزخ به پسر خود ملحق شود (پیدایش ۳۷: ۳۵). اشخاص نیک و بد هر دو در انتها به آنجا خواهند رفت (مزمور ۸۹: ۴۸)، هر چند که برخی از ایمانداران عهد قدیم امیدوار بودند که از برزخ به جای دیگری منتقل شوند (مزمور ۱۶: ۱۰).
محققین مسیحی در مورد مفهوم این آیات عهد قدیم با هم مباحثه دارند. برخی از آنها عنوان می‏کنند که واژه ”‏برزخ“ اشاره به یک سرزمین واقعی مردگان ندارد. آنها می‏گویند که واژه ”‏برزخ“ صرفا یک بیان تمثیلی است که اشاره به مردن و در گور قرار گرفتن دارد، گرچه عهد قدیم نیز جزئیاتی را بر اساس نظم شعری به آن اضافه می‏کند. شاید واژه گور در نظم شعری و در جاهای خاصی بویژه در کتابهای شعر داری مفهوم به خاک سپردن را داشته باشد. اما بسیاری از محققین بر این باورند که واژه ”‏برزخ“ اغلب به مفهوم دیگری و به معنای یک مکان واقعی است که روح یا جان مردگان به آنجا فرستاده می‏شود. اما مفهوم دقیق برزخ و اینگه چگونه در تناسب با الهیات مسیحیان اخیرالذکر قرار می‏گیرد کاملا روشن و واضح نیست.
در طی دوران مابین آخرین کتاب عهد قدیم و اولین نوشتارهای عهد جدید، یهودیان تعداد زیادی کتابهای مذهبی دیگری نیز نوشتند. گرچه این کتابها به عنوان بخشی از نوشتارهای الهام شده کتاب مقدّس‏ پذیرفته نشد، اما بسیاری از آنها به ما کمک می‏کند تا اعتقادات یهودیان را در دوران خدمت مسیح بهتر درک کنیم. تمامی این نوشتارها تایید می‏کنند که برزخ سرزمین مردگان است، برخی از آنها سرزمین مردگان را به دو بخش تقسیم می‏کنند. بخش برکت یافته که فردوس نامیده می‏شود و به عنوان ”‏باغ خدا“ برای مردگانی تدارک دیده شده که در هنگام زنده بودن به خداوند توکل داشته‏اند. باغ توصیف شده در اشعیا ۵۱: ۳ و حزقیال ۳۱: ۸-۹ می‏تواند اشاره به همین بخش فردوس در برزخ داشته باشد.

دوزخ در عهد جدید

عهد قدیم سالها قبل از دوران مسیح به زبان یونانی ترجمه شده بود. چون واژه یونانی ”‏دوزخ“ تقریبا همانند واژه عبری ”‏برزخ“ است، مترجمین برای ترجمه لغت عبری برزخ (عالم اموات) در عهد قدیم از واژه دوزخ استفاده کردند. واژه دوزخ (جهنم) در جاهای متعددی از عهد جدید نیز مورد استفاده قرار گرفته است. دوزخ نیز همانند برزخ به عنوان مکانی تیره و تار که در اعماق قرار دارد توصیف شده (متی ۱۱: ۲۳)، و سرزمین موقتی مردگان و عالم اموات نیز ذکر شده است (مکاشفه ۲۰: ۱۳). عیسی وعده داد که حتی نیروها و ابواب جهنم نیز بر کلیسا غالب نخواهند شد (متی ۱۶: ۱۸). در دوران عهد جدید، بسیاری از یهودیان از نام دوزخ فقط به عنوان جایگاهی برای مردگان شریر استفاده کردند. عیسی در ماجرای ثروتمند و فقیر یک شکاف عمیق مابین دو مکانی قرار دارد که در یک طرف آن شخص فقیر در کنار ابراهیم به آسودگی بسر می‏برد و در طرف دیگر آن که دوزخ خوانده می‏شود مرد ثروتمند در رنج و عذاب بسر می‏برد (لوقا ۱۶: ۱۹-۳۱). داستان عیسی به خوبی با باور یهودیان مبتنی بر تقسیم سرزمین مردگان به یک بخش برای مجازات شریران و یک بخش دیگر به نام فردوس برای نیکان و برکت یافتگان، کاملا همگونی دارد.
تجربه مرگ عیسی حتی شاید به ما در درک بیشتر این امر کمک کند. وقتی عیسی به دزد بر بالای صلیب وعده داد که، ”‏امروز با من در فردوس خواهی بود“ (لوقا ۲۳: ۴۳)، شاید منظور عیسی صرفا بهشت بوده اما برای نامیدن آن از نام دیگری استفاده کرده باشد. گرچه بسیاری از مسیحیان معتقد هستند که عیسی بعد از مرگ فورا به بهشت نرفت، بلکه در عوض به عالم اموات یا برزخ نزول کرد. این یکی از باورهای فهرست شده در اعتقاد نامه رسولان است جایی که برزخ گاهی اوقات به جهنم نیز ترجمه شده است (کادر مربوطه به «واژه ”‏جهنم“ به چه مفهومی است؟» مشاهده شود). بر طبق این دیدگاه، واژه فردوس در وعده عیسی به دزد همان بهشت نبود، بلکه بخش مبارک و برکت یافته برزخ یا دوزخ بود که در نوشته‏های متأخر یهودیان توصیف شده است. در کتاب مقدّس‏ فقط چند بار به نزول عیسی به دوزخ اشاره شده است. عیسی گفت که او باید سه شبانه روز در شکم زمین باشد (متی ۱۲: ۴۰). عیسی حتی بعد از رستاخیزش گفت که هنوز نزد پدر خود بالا نرفته‏ام ‏ (یوحنا ۲۰: ۱۷)، و بهشت یا آسمان اغلب به عنوان جایی توصیف شده که پدر در آنجا ساکن است (متی ۶: ۹؛ یوحنا ۳: ۱۳-۱۷؛ مکاشفه ۲۱: ۱۰). بر طبق سخنان پطرس، داود نبوت کرده است که خداوند مسیح را از عالم اموات بر خواهد خیزاند (مزمور ۱۶: ۱۰، عالم اموات؛ اعمال ۲: ۲۵-۳۲، هاویه). و پولس می‏نویسد که عیسی به هاویه نزول کرد و از مردگان بیرون آمد (رومیان ۱۰: ۷؛ با افسسیان ۴: ۹-۱۰ مقایسه شود). اگر اینها صرفا تمثیلی از نظم شعری نباشند، مابین مرگ و قیام مسیح، جان او به سرزمین واقعی مردگان رفته است.
عیسی در عالم اموات چه کاری انجام داد؟ اگر نظریه فردوس درست باشد، پس ایمانداران عهد قدیم پس از مرگ یک راست به بهشت نمی‏رفتند، بلکه در عوض به فردوس می‏رفتند. از اینرو بسیاری از مسیحیان عنوان می‏کنند که عیسی به بخش فردوس عالم اموات (یا دوزخ) رفت تا ایمانداران آنجا را از قدرت مرگ آزاد سازد (یوحنا ۵: ۲۵). در واقع در زمان مرگ مسیح، قبرها گشاده شد و برخی از ایمانداران مرده عملا برخاستند و از قبرهای خود بیرون آمده و بعد از رستاخیز عیسی از قبور بر آمده . . . و بر بسیاری ظاهر شدند (متی ۲۷: ۵۲-۵۳). مسیح نوع بشر را با فدا کردن خود از بردگی مرگ آزاد ساخته و بهای فدیه ما برای خداوند را پرداخت (مرقس ۱۰: ۴۵؛ کولسیان ۱: ۱۳؛ مکاشفه ۵: ۹). این مسیحیان تعلیم می‏دهند که عیسی جایگاه انسانی در دوزخ را پذیرفت، تا ایمانداران را از سلطه شیطان که صاحب قدرت موت است رهایی بخشد (عبرانیان ۲: ۱۴). از آن به بعد، کلیدهای موت و عالم اموات در نزد عیسی مسیح است (مکاشفه ۱: ۱۸).
بسیاری از مسیحیان دلیل دیگری را برای نزول عیسی به عالم اموات عنوان می‏کنند مبنی بر اینکه تا در آنجا برای غیر ایمانداران موعظه کند. پطرس می‏نویسد که عیسی رفت‌ و موعظه‌ نمود به‌ ارواحی‌ که‌ در زندان‌ بودند، آنانی که در دوران نوح بی اطاعتی کرده بودند (اول پطرس ۳: ۱۹؛ ۴: ۵-۶). عیسی در آنجا چه موعظه‏ای کرد؟ در حداقل ممکن، عیسی پیروزی خود بر گناه و شریر را اعلام کرده است. برخی معتقد هستند که عیسی در دوزخ خود را به همه مسایا معرفی کرد، و آنانی که در طی زندگی خود به خدای اسرائیل ایمان داشتند عیسی را به عنوان فدیه دهنده وعده داده شده مورد نظر قرار دادند. آنانی که در هنگام روبرو شدن با حقیقت، خداوند را رد کرده بودند خودشان نیز رد شدند، آنها نتوانستند تصمیمی را که در دوران حیات خود گرفته بودند تغییر دهند. تعداد اندکی از مسیحیان عنوان می‏کنند غیر ایماندارانی که هرگز در مورد خدای حقیقی چیزی نشنیده بودند و از اینرو حقیقتا او را رد نکرده بودند، امکان دارد که فرصت دیگری به آنها داده شده باشد تا عیسی را در همان زمان بپذیرند، اما کتاب مقدّس‏ در مورد چنین امکانی بوضوح چیزی به ما نمی‏گوید.

واژه ”‏جهنم“ به چه مفهومی است؟

جهنم معمولا به عنوان مکانی در نظر گرفته می‏شود که غیر ایمانداران تا ابد در آنجا مورد مجازات قرار می‏گیرند، در صورتیکه عالم اموات یا برزخ یک زندان موقتی است. اما مترجمین کتاب مقدّس‏ گاهی اوقات برای ترجمه چندین واژه از جمله واژه ”‏برزخ“ از واژه ”‏جهنم“ استفاده کرده‏اند. برخی از این واژه‏های گیج کننده چه چیزی هستند؟

ابدون، هاویه - از آنجاییکه این نامها در آیاتی با نظم شعری دیده می‏شوند که در آنها از واژه ”‏عالم اموات“ نیز استفاده شده است، پس هم ابدون به هلاکت ترجمه شده (مزمور ۸۸: ۱۱؛ امثال ۱۵: ۱۱)، و هم هاویه (مزمور ۳۰: ۳) نیز به سادگی نامی تمثیلی برای برزخ و دوزخ یا گور است و نامهای مورد استفاده قرار گرفته به مفهوم جهنم نهایی نیستند.
چاه هاویه چاه هاویه یا چاه بی انتها، مکانی است که شیطان بدرون آن انداخته شده است، بوضوح یک زندان موقت برای ارواح شریر است (مکاشفه ۹: ۱-۱۱؛ ۲۰: ۱-۳، ۷). از اینرو این مکان نیز جهنم نهایی نیست. از آنجاییکه نام عبری پادشاه چاه هاویه ابدون است (متن بالا مشاهده شود)، چاه هاویه ممکن است اسم دیگری برای برزخ یا دوزخ نیز باشد.
جهنا این واژه عبری نام یک وادی در نزدیکی اورشلیم بود که در آنجا کودکان را برای بتها بر روی آتش قربانی می‏کردند (دوم پادشاهان ۱۶: ۳؛ ۲۱: ۶). این واژه تبدیل به مفهوم ”‏مکان مجازات با آتش غیر قابل اطفاء“ گردید، و عیسی بطور حتم از این واژه برای دریاچه آتش در ایام آخر استفاده کرده است (متی ۵: ۲۲؛ مرقس ۹: ۴۳). از اینرو تقریبا جهنا همواره به جهنم ترجمه شده است.
دریاچه آتش مکاشفه ۲۰: ۱۳-۱۴ بوضوح یک مکان نهایی مجازات بوسیله آتش را توصیف می‏کند؛ حتی برزخ نیز به دریاچه آتش افکنده خواهد شد. این معمولا بخوبی درخور تعریف جهنم است. منظور از آتش جاودانی در متی ۱۳: ۴۲ و ۲۵: ۴۱ مطمئنا همین دریاچه آتش است.
عالم اموات، برزخ این واژه‏های عبری و یونانی به نظر می‏رسد که نام یک محل باشند، در واقع محلی موقتی برای مجازات باشند. آنها نباید با مکان مجازات نهایی جهنم اشتباه گرفته شوند.
اسفل سافلین مکانس است که یونانی‏ها ‏معتقد بودند که شریرترین روح مردگان در بند شده و در اسفل سافلین شکنجه خواهند شد، اسفل سافلین ممکن است خود دوزخ یا مکانی عمیق‏تر ‏از دوزخ باشد. زنجیرهای ظلمتی که در دوم پطرس ۲: ۴ به عنوان یک زندان موقتی برای فرشتگان سقوط کرده توصیف شده، شبیه همان چاه هاویه است.

وقتی ایمانداران می‏میرند

خواه ما به فردوس و به برزخ اعتقاد داشته باشیم و یا خواه نداشته باشیم، پیروزی مسیح بر مرگ بعضی چیزها را تغییر داد. همه مسیحیان توافق دارند که ایمانداران پس از مرگ به عالم اموات یا دوزخ نمی‏روند. و چنانچه ما در شروع این مقاله مشاهده کردیم، عهد جدید در مورد رستاخیز جسمانی در آینده کاملا مطمئن است. اما در مابین مرگ و رستاخیز جسمانی چه اتفاقی برای ایمانداران رخ می‏دهد؟ در دوم قرنتیان ۵: ۱-۱۰ ما یک متن مهم را مشاهده می‏کنیم که در مورد شرایط پس از مرگ ایمانداران به نگارش در آمده است: هرگاه‌ این‌ خانه‌ زمینی خیمه‌ ما (بدن فانی پیشین ما) ریخته‌ شود، عمارتی از خدا داریم‌، خانه‌ای جاودانی (یک بدن فیزیکی اما فنا ناپذیر) در آسمانها. زیرا که‌ در این‌ هم‌ آه‌ می‏کشیم‌، چونکه‌ مشتاق‌ هستیم‌ که‌ خانه‌ خود را که‌ از آسمان‌ است‌ بپوشیم (رستاخیز جسمانی)، اگر فی‏الواقع‌ پوشیده‌ و نه‌ عریان‌ یافت‌ شویم (یک جان بدون بدن نخواهد بود) . . . از آن‌ جهت‌ که‌ نمیخواهیم‌ این‌ را بیرون‌ کنیم‌ (بدون بدن باشیم) بلکه‌ آن‌ را بپوشیم‌ (می خواهیم دارای بدن باشیم). دقت شود که عریان در این آیات به مفهوم بدن بدون لباس نیست، بلکه روح و جان بدون بدن است. پولس پیشتر رفته و می‏نویسد که اگر او در بدن متوطن باقی می‏ماند از خداوند غریب و دور می‏شد. پولس در فیلیپیان ۱: ۲۲-۲۳ عنوان می‏کند که اگر در زیستن به جسم ادامه دهم نمی‏توانم رحلت کنم و با مسیح باشم. سخنان پطرس نیز تقریبا همین است (دوم پطرس ۱: ۱۳).
اغلب مسیحیان بر این باورند که وقتی از این دنیا رخت بربستند، جان آنها بدون بدن در بهشت منتظر خواهد ماند. جان آنها با مسیح تا بازگشت ثانوی او و رستاخیز بدنهایشان در انتظار بسر خواهد برد. بر طبق این دیدگاه، در مابین مرگ و رستاخیز ، روح و جان هر کسی علیرغم فقدان بدن، زنده و آگاه باقی خواهد ماند. جان ایمانداران به آسمان و به نزد مسیح خواهد رفت در صورتیکه جان غیر ایمانداران به برزخ رفته و منتظر داوری نهایی باقی خواهد ماند. در کنار عبارات نقل شده بالا، آنانی که پیرو این دیدگاه هستند اشاره به تعلیم عیسی می‏کنند که انسانها می‏توانند از قاتلان جسم باشند اما قادر بر کشتن روح نیستند (متی ۱۰: ۲۸)، و بر اساس رؤیای یوحنا، نفوس (جانهای) سر بریده شده هنوز در طی هفت سال رنج و عذاب، آگاه و هوشیار بوده و در انتظار رستاخیز آینده بدنهای خود بسر می‏بردند (مکاشفه ۶: ۹؛ ۲۰: ۴). بر طبق این دیدگاه اول، روح یا جان تمامی ایمانداران در بهشت منتظر خواهند ماند، آنها کاملا هشیار اما بدون بدن و ناکامل هستند (رومیان ۸: ۲۳ مشاهده شود).
گرچه سایرین معتقد هستند که تمامی مسیحیان فورا پس از مرگ با یک بدن قیام می‏کنند. آنها مفهوم متفاوتی را در دوم قرنتیان ۵: ۱-۱۰ مشاهده می‏کنند. ما نیازی نیست که عریان (یعنی بدون بدن) در انتظار بمانیم، زیرا ما فورا خانه جاودانی (بدن رستاخیز خود را) خود در آسمانها را دریافت خواهیم کرد. این دیدگاه دوم به راحتی همگون با تعلیماتی نیست که در سایر قسمتهای کتاب عهد جدید در مورد رستاخیز به عنوان رویدادی در آینده و در روز باز پسین به نگارش درآمده است (یوحنا ۶: ۴۰؛ مکاشفه ۲۰: ۱-۱۵)، یا حتی با تعلیمات پولس نیز همخوانی ندارد زیرا پولس می‏گوید که در هنگام آمدن دوباره مسیح، آنانی که در مسیح مرده‏اند ‏اول قیام خواهند کرد (اول تسالونیکیان ۴: ۱۳-۱۸). گرچه این مسیحیان به رویدادهایی از قبیل رستاخیز و آن چیزهایی معتقد هستند که در مکاشفه توصیف شده و هنوز در دوران تاریخ بشری رخ نداده است. چنین رویدادهایی خارج از زمان این دنیا و چنانچه ما می‏دانیم خارج از دوران زندگی امروزی ما رخ خواهد داد. رستاخیز فوری ایمانداران در آسمان و در ابدیت خداوند واقع خواهد شد.
گروه سومی از مسیحیان نیز معتقد هستند که هر کسی (به انضمام ایمانداران) پس از مرگ کاملا نابود شده و از بین خواهد رفت. خداوند روح، جان و یک بدن جدید را در روز رستاخیز دوباره خلق خواهد کرد. هم بدن و هم روح و جان ما منقرض شده اما دوباره خلق خواهد شد. آنها به واژه خوابیدن اشاره می‏کنند که پولس از آن برای بیان چگونگی وضعیت ایمانداران در هنگام مرگ استفاده کرده است (اول قرنتیان ۱۵: ۵۱؛ اول تسالونیکیان ۴: ۱۳) آنها این آیه را تاییدی بر دیدگاه خود می‏دانند که ما مابین مرگ و رستاخیز نه تنها هوشیار بلکه زنده نیز نخواهیم بود. این مسیحیان موافق نظر عبرانیان اولیه هستند که جان انسان نمی‏تواند بدون بدن به حیات خود ادامه دهد. اما آنها فکر نمی‏کنند که این باور فقط بر اساس جهل و نا آگاهی اولیه استوار بوده که سپس بوسیله مکاشفات آتی تصییح شده است. آنها فکر می‏کنند که این باور حقیقت داشته است. از اینرو اشاره نویسندگان عهد قدیم به روحها یا جانهایی که در برزخ زندگی می‏کنند از دید آنها صرفا استفاده از سخنان تمثیلی است. این دیدگاه سوم نیز به راحتی در همگونی با آیات کتاب مقدّس‏ قرار ندارد آیاتی که توصیف کننده تداوم حیات به دور از بدن یا فورا به نزد خداوند رفتن است (دوم قرنتیان ۵: ۸). گرچه این مسیحیان توضیح می‏دهند که چنین آیاتی فقط تجربه هوشیاری ایمانداران رستاخیز شده (”بیدار شده“) را توصیف می‏کنند. جان مُردگان ایماندار نه دارای حیات و نه دارای تجربه هوشیاری در فاصله مابین مرگ جسمانی و رستاخیز آتی می‏باشد. از اینرو بیدار شدن آنها در یک بدن دوباره خلق شده شاید به نظر اتفاقی بیاید که فورا پس از مرگ رخ داده است، اما در حقیقت این اتفاق می‏تواند هزاران سال بعد رخ داده باشد.

وقتی غیر ایمانداران می‏میرند

برخی از مسیحیان امیدوارند که خداوند تدابیر پر از رحمت و احسانی جهت آنانی داشته باشد که هرگز نام مسیح را نشنیده‏اند ‏(اول تیموتائوس ۴: ۱۰؛ مقالات عمومی: تدبیر خداوند برای نجات نیافتگان، مشاهده شود). اما بسیاری از مردم امروز درباره مسیح شنیده و آگاهانه از پیروی او امتناع کرده‏اند. چه اتفاقی برای آن گروه از مردگانی می‏افتد که عیسی را رد کرده‏اند؟ عهد جدید تعلیم می‏دهد که غیر ایمانداران نیز درست قبل از داوری نهایی که در روی تختی بزرگ و سفید به انجام خواهد رسید از مردگان برخیزانده خواهند شد (مکاشفه ۲۰: ۱۱-۱۵). مهمترین سوالی که درباره غیر ایمانداران وجود دارد این نیست که قبل از روز رستاخیز چه اتفاقی برای آنها رخ می‏دهد، بلکه این است که ”‏بعد از مورد داوری قرار گرفتن چه اتفاقی برای آنها خواهد افتاد؟“
اغلب مسیحیان معتقد هستند که بدنها و جانهای غیر ایمانداران بعد از داوری نهایی هوشیار شده و متحمل عذاب ابدی در دریاچه آتش خواهد شد. عیسی جهنم را به عنوان آتش جاودانی و عذاب جاودانی توصیف می‏کند (متی ۲۵: ۴۱، ۴۶؛ با مرقس ۹: ۴۳، ۴۸ مقایسه شود). یوحنا در رؤیای گوگرد مشتعل دید که دود عذاب ایشان‌ تا ابدالاباد بالا می‌رود (مکاشفه ۱۴: ۱۰-۱۱؛ ۲۰: ۱۰، ۱۵). گرچه تصور خوشایندی نیست اما این مسیحیان معتقد هستند که این آموزه عیسی بوده است (لوقا ۱۶: ۲۲-۲۶). برخی از آنانی که پیرو این دیدگاه اول هستند عنوان می‏کنند آنانی که در جهنم متحمل عذاب می‏شوند متحمل آن عذابی نمی‏شوند که ما تصور آنرا در این دنیا داریم یعنی رنج آنها افزونتر نشده یا عذاب جدیدی در پایان هر دوره به آن اضافه نمی‏شود، بلکه فقط شامل عذابی بی پایان در یک چرخه ابدی می‏باشد.
سایر مسیحیان دیدگاه دومی را عنوان می‏کنند که عذاب غیر ایمانداران در جهنم ابدی نیست بلکه موقتی است. سرانجام حتی جان آنها نیز کاملا نابود خواهد شد. عیسی تعلیم می‏دهد آنانی که به او توکل کرده‏اند ‏همانند غیر ایمانداران هلاک نخواهند شد (یوحنا ۳: ۱۶)، و به شنوندگان خود هشدار می‏دهد که بر حذر باشید از خدایی که قادر است‌ بر هلاک كردن‌ روح‌ و جسم‌ را نیز در جهنم (متی ۱۰: ۲۸). این دومین گروه بخاطر واژه‏هایی از قبیل ”‏هلاک“ و ”‏نابود“ بر این باورند که سرانجام کل روح، جان و بدن آنانی که مسیح را رد کرده‏اند ‏کاملا نابود خواهد شد. گرچه این مجازات نتایجی ابدی به بار خواهد آورد، ذهن و فکر غیر ایمانداران نابود و رنج آگاهانه ایشان به پایان خواهد رسید. خارج از همه اینها، جهنم در اصل برای انسانها ساخته نشده است بلکه برای ابلیس و فرشتگان او مهیا شده است (متی ۲۵: ۴۱). احتمالا شیطان و فرشتگان سقوط کرده او متحمل عذابی آگاهانه و ابدی خواهند شد (مکاشفه ۲۰: ۱۰)؛ اما بر طبق این دیدگاه دوم، افرادی که خبر خوش مسیح را رد کرده‏اند ‏در نهایت نابود خواهند شد و رنج و عذاب آنها به پایان خواهد رسید.
هنوز مسیحیان دیگری نیز وجود دارند که سومین یدگاه را در مورد وضعیت غیر ایمانداران مُرده بعد از داوری نهایی ارائه می‏دهند. آنها معتقد هستند که بی ایمانان خودشان جان خود را نابود کرده‏اند ‏و بدین خاطر برای خود خواهی‏ها ‏و گناهان خودشان تا ابد متحمل عذاب در جهنم خواهند شد. به عبارتی، آنها خوشان خود را مجازات خواهند کرد. خداوند نمی‏خواهد که هیچ کسی را به جهنم بفرستد. آنانی که در آنجا هستند رحمت و احسان خداوند را رد کرده و از بودن در حضور خداوند امتناع کرده‏اند. به عبارتی دیگر، دروازه جهنم از درون قفل شده است. بر طبق نظرات دیدگاه سوم، ”‏آتش“ و ”‏عذاب“ طریقی تمثیلی برای بیان و توصیف جدایی ابدی غیر ایماندان از خداوند بوده است (دوم تسالونیکیان ۱: ۷-۹). گرچه تمثیلی هستند اما این واژه‏ها ‏حکایت از یک عذاب واقعی در یک جهنم واقعی دارد. جهنم صرفا مکانی برای مجازات گناه نیست که خداوند آنرا از میان چندین گزینه متفاوت انتخاب کرده باشد. جهنم تنها عاقبت ممکن برای گناه است. اگر گناهکاران حضور و فیض خداوند را رد کنند، دیگر قادر به اجتناب از جهنم نیستند. و حکم‌ این‌ است‌ که‌ نور در جهان‌ آمد و مردم‌ ظلمت‌ را بیشتر از نور دوست‌ داشتند (یوحنا ۳: ۱۹). بعلاوه، این مسیحیان معتقد نیستند که خداوند جانهای غیر ایماندان را نابود می‏سازد. در عوض، غیر ایمانداران بیشترین خصیصه‏های بشری خود را خودشان با تداوام به گناه نابود می‏سازند. مخلوق بشری خلق شده بود تا فقط در حضور خداوند حیات کامل داشته باشد. اما آنانی که جان خود را برای مدتهای مدید در گناه خفه می‏سازند دیگر بیش از این نمی‏توانند در مقابل حضور خداوند دوام آورده و همچنین نمی‏توانند کاملا مخلوقات انسانی باقی بمانند. یهودا افرادی از این قبیل را بدینسان توصیف می‏کند مثل‌ حیوان‌ غیر ناطق‌ . . . ابرهای‌ بی آب‌ . . . دوباره‌ مرده‌ . . . که‌ برای‌ ایشان‌ تاریکی‌ ظلمت‌ جاودانی‌ مقرر است ‌ (یهودا ۱۰-۱۳). بقایای کوچکی که از جان این انسانها باقی می‏ماند متحمل مجازات عذاب ابدی به جهت خود خواهی و گناهان خود ایشان می‏شود.

خلاصه

چه اتفاقی بعد از مرگ رخ می‏دهد؟ عهد قدیم در این زمینه خیلی روشن توضیح نمی‏دهد، و ما باید در این مورد برای بیشترین آموزه‏های موجود به عهد جدید روی بیاوریم. گرچه برخی از مسیحیان بر این باورند که واژه عبرانی ”‏عالم اموات“ فقط یک توصیف تمثیلی از گور است، اما بسیاری نیز معتقد هستند که قبل از مرگ مسیح، روح تمامی آنانی که مرده بودند به سرزمین مردگان رفته که به زبان عبرانی ”‏عالم اموات“ و به زبان یونانی ”‏برزخ“ نامیده می‏شود. آنانی که به خداوند ایمان داشته‏اند ‏به باغی رفته‏اند ‏که بخشی از عالم اموات یا برزخ را تشکیل می‏داده و فردوس خوانده شده است. از این گذشته، بسیاری از مسیحیان نیز بر این باور هستند که وقتی عیسی مُرد، او به برزخ نزول کرد تا برای ارواحی که در آنجا بودند موعظه کرده، ایمانداران را فدیه داده، و آنها را به آسمان برده تا اینکه تا هنگام بازگشت ثانوی او در نزد وی باشند.
اغلب مسیحیان باور دارند که روح و جان ما بدون بدن و بصورتی هشیار و آگاه تا رستاخیز آتی در هنگام بازگشت ثانوی مسیح همچنان در آسمان (بهشت) در انتظار باقی خواهد ماند. سایرین معتقد هستند که مسیحیان بعد از مرگ خود فورا صاحب یک بدن رستاخیزی در آسمان خواهند شد. و با این وجود، دیگران معتقد هستند که روح، جان و بدن ما در هنگام مرگ کاملا از بین رفته و تمامی آنها دوباره در روز رستاخیز توسط خداوند خلق خواهد شد. غیر ایمانداران نیز به منظور روبرو شدن با خداوند در روز داوری نهایی از مردگان برخیزانیده خواهند شد. متاسفانه، آنانی که عیسی مسیح را رد کرده‏اند ‏به دریاچه آتش انداخته خواهند شد جایی که همچنان هشیار بوده و متحمل مجازات ابدی شده یا اینکه کاملا نابود شده و سرانجام عذاب آنها متوقف می‏شود، یا اینکه از قبل اغلب انسانیت ایشان توسط خود آنها نابود شده و از اینرو به تنهایی و تا ابد متحمل عذاب خود خواهی و گناه خود خواهند شد.
هر فکری که ما درباره این سوالات بکنیم، مسیحیان باید همیشه به رستاخیز جسمانی ایمان داشته باشند. بدنهای طبیعی و فانی ما خواه بمیرد و یا خواه فورا در هنگام بازگشت ثانوی مسیح متبدل شود. به هر حال ما صاحب بدنهای مادی و جدیدی خواهیم شد، اما این بدنها مافوق طبیعی و فنا ناپذیر هستند، و آماده برخورداری از لذت و نشاط کامل در آسمان جدید و زمین جدید خواهند بود (اشعیا ۶۶: ۲۲؛ دوم پطرس ۳: ۱۳؛ مکاشفه ۲۱: ۱). در آن هنگام، همه ما قادر خواهیم بود تا با پولس هم صدا شده و بگوییم: ”‏مرگ‌ در ظفر بلعیده‌ شده‌ است‌ . . . لیکن‌ شکر خدا راست‌ که‌ ما را بواسطه‌ خداوند ما عیسی مسیح‌ ظفر می‏دهد“ (اول قرنتیان ۱۵: ۵۴-۵۷).

این به چه معناست که "یک مسیحی تولد تازه دارد"؟


  داشتن تولد تازه یعنی چه؟ در انجیل یوحنا 1:3ـ21 پاسخی اصولی به این پرسش می یابیم. در این بخش از کتابمقدس شاهد مکالمۀ عیسی مسیح با یک شخص برجستۀ فریسی به نام نیقودیموس می باشیم. او، که یکی از اعضای مجلس سَن هِدرین (یعنی از حاکمین یهود) بود، در تاریکی شب نزد مسیح آمد تا از او سؤالاتی بپرسد.

عیسی مسیح در صحبت با نیقودیموس گفت: "آمین آمین به تو می گویم اگر کسی از سر نو مولود نشود، ملکوت خدا را نمیتواند دید." نیقودیموس به او گفت: "چگونه ممکن است که انسانی که پیر شده باشد، مولود گردد؟ آیا میشود که بار دیگر داخل شکم مادر گشته، مولود شود؟" عیسی در جواب فرمود: "آمین آمین به تو می گویم اگر کسی از آب و روح مولود نگردد، ممکن نیست که داخل ملکوت خدا شود. آنچه از جسم مولود شد، جسم است و آنچه از روح مولود گشت، روح است. عجب مدار که به تو گفتم باید شما از سر نو مولود گردید." (یوحنا 3:3ـ7)

معنی تحت اللفظی " تولد تازه،" متولد شدن از عالم بالا است. نیقودیموس با یک احتیاج حقیقی به نزد مسیح آمده بود؛ او نیازمند یک تبدیل درونی (یعنی یک دگرگونی روحانی) بود. تولد تازه را خدا می بخشد. تولد تازه عملی است که خدا بوسیلۀ آن حیات جاودانی را به شخصی که ایمان می آورد عطا می کند (دوم قرنتیان 17:5 ؛ تیطس 5:3 ؛ اول پطرس 3:1 ؛ اول یوحنا 29:2 ؛ 9:3 ؛ 7:4 ؛ 1:5ـ4 ،18). یوحنا 12:1ـ13 خاطر نشان می سازد که "از سر نو مولود " شدن حامل این پیغام نیز هست که چنین شخصی، به وسیلۀ ایمان به عیسی مسیح، "فرزند خدا" نیز شده است.

سؤال منطقی که در این راستا مطرح میشود این است که: "چرا یک شخص احتیاج دارد که دوباره متولد شود؟" پولس رسول در رسالۀ خود به افسسیان 1:2 می نویسد: "و شما را که در خطایا و گناهان مُرده بودید زنده گردانید." او همچنین در رسالۀ خود به رومیان 23:3 در خطاب به کلیسای روم می نویسد: "زیرا همه گناه کرده اند، و از جلال خدا قاصر میباشند." بنابراین، برای اینکه گناهان شخص آمرزیده شوند و با خدا رابطه ای زنده و شخصی داشته باشد، او احتیاج دارد از سر نو مولود گردد؛ یعنی تولد تازه یابد.

اما چگونه این امر امکان پذیر میگردد؟ افسسیان 8:2ـ9 تعلیم میدهد: "زیرا که محض فیض نجات بافته اید؛ بوسیلۀ ایمان. و این از شما نیست، بلکه بخشش خداست. و نه از اعمال؛ تا هیچکس فخر نکند." هنگامیکه یک شخص "نجات می یابد،" او از سر نو مولود شده است، از لحاظ روحانی تجدید حیلت یافته است، و از همان لحظه بخاطر حیات تازه ای که یافته است فرزند خدا می باشد. در حقیقت هنگامی که ایمان می آوریم عیسی مسیح با مرگ خویش بر صلیب جریمۀ گناهان ما را پرداحت نمود، ما از نقطه نظر روحانی دوباره متولد میشویم. "پس اگر کسی در مسیح باشد، خلقت تازه ای است...." (دوم قرنتیان 17:5 الف).

اگر تا به امروز عیسی مسیح خداوند را به عنوان نجات دهندۀ خود نپذیرفته اید، امروز روح القدس با شخص شما صحبت میکند. شما احتیاج دارید که از سر نو مولود گردید. آیا حاضر هستید که با دعائی مملو از توبه بسوی مسیح آئید و در او مخلوق جدیدی گردید؟ "و اما به آن کسانی که او را قبول کردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند؛ یعنی به هر که به اسم او ایمان آورد. که نه از خون، و نه از خواهش جسد، و نه از خواهش مردم، بلکه از خدا تولد یافتند" (یوحنا 12:1ـ13).

اگر مایل هستید عیسی مسیح را به عنوان نجات دهندۀ خود بپذیرید، میتوانید از این نمونۀ دعا استفاده کنید. ولی این حقیقت را همیشه بیاد داشته باشید که گفتن و یا تکرار این دعا (و یا هر دعای دیگر) باعث نجات شما نمیشود. نجات واقعی تنها با اعتماد قلبی به عیسی مسیح که بر صلیب گناهان ما را آمرزید دریافت میشود. این دعا راه ساده ای است برای ابراز ایمان و قدردانی شما از خدائی که راه نجات را برای شما تدارک دید. "خداوندا، می دانم که به ضّد تو گناه کرده ام و مستحق مجازات می باشم. اما می دانم که عیسی مسیح، مجازاتی را که من شایستۀ آن بودم بر خود گرفت تا من بتوانم بوسیلۀ ایمان به او آمرزیده شوم. از گناه خود توبه میکنم و برای نجات فقط به تو اعتماد میکنم. تو را شکر می کنم که محض فیض عجیب خود گناهانم را بخشیده و به من حیات جاودانی داده ای. آمین."

شیطان کیست؟



طیف باورهای مردم درمورد شیطان از چیزهای مسخره تا چیزهای واقعیست- از یک مرد کوچک قرمز با شاخ که روی شانة شخص می نشیند و او را وادار به گناه می کند، تا توضیحی که استفاده می شود تا شخصیت شریر را مجسم کند. کتاب مقدس، به ما تصویر واضحی را نشان می دهد که شیطان کیست و چطور در زندگی ما اثر می گذارد. ساده بگوییم، کتاب مقدس شیطان را یک فرشتة سقوط کرده معرفی می کند که بعلت گناه از مقامی که در بهشت داشت افتاد و الان کاملا بر ضد خداست، و آنچه از دستش بر بیاید انجام می دهد تا اهداف خداوند را تباه کند.

شیطان بعنوان یک فرشتة خوب آفریده شد. احتمالا اشعیا 14 : 12 اسم شیطان را قبل از سقوطش به ما می گوید که لوسیفر بود. حزقیال 28 : 12-14 شیطان را اینطور توضیح می دهد که بصورت کروبی خلق شد، یعنی بالاترین مقام در میان فرشتگان. او از موقعیت و زیبائیش مغرور شد و خواست که تخت خود را بالای تخت خداوند قرار دهد ( اشعیا 14 : 13-14، حزقیال 28 : 15، 1 تیموتاووس 3 :6). غرور شیطان به افتادنش انجامید. توجه کنید در اشعیا 14 : 12 -15 چند بار گفته شده که "من خواهم...." . بعلت گناهش، خدا شیطان را از بهشت بیرون کرد.

شیطان حاکم این جهان و رئیس قدرت هوا گردید(یوحنا 12: 31، 2 قرنتیان 4: 4، افسسیان 2:2). او مدعی برادران است (مکاشفه 12: 10)، وسوسه کننده (متی 4: 3، 1 تسالونیکیان 3: 5)، و فریب دهنده می باشد (پیدایش 3، 2 قرنتیان 4: 4، مکاشفه 20 :3). معنی اسم او مخالف یا کسی که ضدیت می کند است. یکی دیگر از القاب او، شریر یا سقوط دهنده می باشد.

با وجودیکه شیطان از بهشت بیرون انداخته شد، او هنوز دنبال این است که تختش را بالاتر از تخت خدا بگذارد. او هر چه خدا انجام می دهد تقلید می کند، به امید اینکه از طرف دنیا پرستیده شود و مخالفت با پادشاهی خدا را تشویق می کند. شیطان ریشة اصلی هر مذهب دروغین است. شیطان هر کاری که از دستش بر آید انجام می دهد تا با خدا و پیروان او مخالفت کند. بهر حال، سر انجام شیطان تعیین و مُهر شده است – یعنی ابدیت در دریاچة آتش (مکاشفه 2- : 10).

چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۳ ه‍.ش مدت کوتاهی است که به مسیح ایمان آورده ام... حالا چه باید بکنم؟

 

 

1. شما باید مطمئن باشید که معنی نجات را درک کرده اید.

اول یوحنا 13:5 میگوید، "این را نوشتم به شما که به اسم پسر خدا ایمان آورده اید تا بدانید که حیات جاودانی دارید، و تا به اسم پسر خدا ایمان بیاورید." خدا می خواهد که ما مفهوم دقیق نجات را درک کنیم. او میخواهد که ما خاطر جمع باشیم که نجات داریم. خوب است که به اختصار به چند نکته در بارۀ نجات اشاره کنیم:

الف) همۀ ما گناه کرده ایم. همۀ ما مرتکب اعمالی شده ایم که خدا از آنها خشنود نیست (رومیان 23:3).

ب) گناه در زندگی ما، ما را مُستحّق میکند تا، به وسیلۀ جدائی ابدی از خدا، مُجازات شویم (رومیان 23:6).

ج) عیسی مسیح بر روی صلیب مُرد تا مُجازاتی را که ما سزاوار آن بودیم بر خود بگیرد. (رومیان 8:5 ؛ دوم قرنتیان 21:5) قیام او از مردگان ثابت نمود که مرگ او برای پرداخت جریمۀ گناهان ما کافی و بَسَنده بود.

د) خدا آمرزش و نجات را به افرادی می بخشد که به مسیح ایمان آورند و مطمئن باشند که او با مرگ خویش جریمۀ گناهان آنان را پرداخت کرده است. (یوحنا 16:3 ؛ رومیان 1:5 ؛ رومیان 1:8)

این، در واقع، خلاصه ای از پیغام نجات میباشد! اگر ایمان خود را بر عیسی مسیح به عنوان نجات دهنده نهاده اید، شما نجات یافته اید! در اینصورت همۀ گناهان شما آمرزیده شده اند، و خدا قول میدهد که هرگز شما را تنها نخواهد گذاشت (رومیان 38:8-39 ؛ متی 20:28). بیاد داشته باشید که نجات شما در عیسی مسیح تضمین شده است. (یوحنا 28:10-29). اگر تنها به مسیح اعتماد کنید، شما میتوانید اطمینان داشته باشید که همۀ ابَدیّت را در آسمان نزد پسر خدا سپری خواهید کرد.

2. شما باید کلیسائی پیدا کنید که کتابمقدس را بطور صحیح تعلیم می دهد.

شما نباید فکر کنید که کلیسا فقط یک ساختمان است. کلیسا یعنی مردم. این نکته بسیار مهم است که ایمانداران (در عیسی مسیح) با هم مشارکت داشته باشند. در واقع، این یکی از اهداف اولیۀ کلیسا می باشد. حال که شما به مسیح ایمان آورده اید، ما شما را قویاً تشویق میکنیم که کلیسائی را پیدا کنید که تعالیمش بر اساس کتابمقدس است. با شبان آن کلیسا تماس بگیرید و او را از ایمان تازۀ خود در مسیح مطلع سازید.

دومین هدف کلیسا تعلیم کتابمقدس می باشد. از طریق کتابمقدس میتوانید یاد بگیرید که چگونه قوانین خدا را در زندگی خود به کار گیرید. درک کردن کتابمقدس کلیدی است به سوی یک زندگی مسیحی موفق و قدرتمند. در دوم تیموتاؤس 16:3-17 می خوانیم، "تمامی کتب از الهام خداست و به جهت تعلیم و تنبیه و اصلاح و تربیت در عدالت مفید است؛ تا مرد خدا کامل و به جهت هر عمل نیکو آراسته شود."

سومین هدف کلیسا پرستش است. پرستش یعنی تشکر کردن از خدا برای هر آنچه برای ما انجام داده است. خـدا ما را نجات داده است. خـدا ما را دوست دارد. خـدا احتیاجات ما را رفع میکند. خـدا ما را هدایت و راهنمائی میکند. خـدا قدوس، عادل، با محبت، رحیم، و پر از فیض می باشد. چگونه می توانیم از او تشکر نکنیم؟ در مکاشفه 11:4 اینطور می خوانیم: "مُستحّقی که جلال و اکرام و قوت را بیابی زیرا که تو همۀ موجودات را آفریده و محض ارادۀ تو بودند و آفریده شدند."

3. شما باید هر روز وقت مشخصی را برای تفکر و تمرکز بر خدا اختصاص دهید.

این خیلی مهم است که در طول روز مدتی را در مشارکت با خدا سپری کنیم. بعضی از مردم این وقت را "رازگاهان" می نامند. دیگران آن را "وقف خداوند" می دانند چون در آن وقت ما خود را به خدا وقف میکنیم. برخی از مردم ترجیح می دهند صبح ها با خدا وقت بگذرانند، در حالی که دیگران دوست دارند شب ها به راز و نیاز او بپردازند. این مهم نیست که شما این وقت را چه می نامید و یا چه زمانی از روز را به آن اختصاص می دهید. آنچه مهم است این است که بطور مرتب، هر روز، با خدا وقت بگذرانید. ولی این وقت باید شامل چه بخش هائی باشد؟

الف) دعا. میتوان به سادگی گفت: "دعا یعنی گفتگو با خدا." این گفتگو در بارۀ مشکلات شما و همۀ آن چیزهائی است که برای شما مهم میباشند. از خدا بخواهید به شما حکمت بدهد و شما را هدایت کند. از او بطلبید تا برای احتیاجات شما تدارک ببیند. به او بگوئید که چقدر او را دوست دارید، و اینکه چقدر بابت آنچه برای شما کرده است و میکند متشکر هستید. دعا یعنی همین!

ب) قرائت کتابمقدس. در کنار همۀ آنچه در کلیسا و سایر جلسات تعلیم کتابمقدس یاد میگیرید، احتیاج دارید کتابمقدس را بطور شخصی مطالعه کنید. تمامی آنچه شما برای داشتن یک زندگی موفق مسیحی لازم دارید در کتابمقدس یافت می شود. کتابمقدس شما را هدایت میکند تا تصمیمات صحیح اتخاذ کنید، خواست خدا را تشخیص دهید، بفهمید چگونه دیگران را خدمت کنید، و چگونه از نظر روحانی رشد کنید. کتابمقدس کلام خداست. اصولا، کتابمقدس کتاب راهنمای ماست تا طوری زندگی کنیم که هم باعث خشنودی خدا گردیم و هم خود، شخصاً ارضاء شده باشیم.

4. شما باید با افرادی که بتوانند شما را در رشد روحانی کمک کنند رابطه برقرار کنید.

در اول قرنتیان 33:15 می خوانیم: "فریفته مشوید، معاشرت بد اخلاق حَسَنه را فاسد می سازد." کتابمقدس حاوی اخطارهای زیادی در بارۀ اثراتی است که افراد بد میتوانند بر ما داشته باشند. گذراندن وقت با اشخاصی که درگیر فعالیتهای گناه آلود هستند، می تواند ما را وسوسه کند تا ما نیز شریک همان گناهان شویم. در واقع افرادی که در اطراف ما هستند بر شخصیت ما اثر مستقیمی بر جای می نهند. به همین دلیل خیلی مهم است که خود را با اشخاصی احاطه کنیم که خدا را دوست دارند و با سرسپردگی به او زندگی می کنند.

سعی کنید یک و یا دو نفر دوست پیدا کنید که میتوانند مُشوّق و کمک خوبی برای شما باشند. به احتمال قوی در مشارکتهای کلیسائی با چنین افرادی آشنا خواهید شد. (عبرانیان 13:3 ؛ عبرانیان 24:10) از دوستان خود بخواهید تا بطور مُرّتب و جدّی در مورد رازگاهان، فعالیتها، و گام برداشتن شما با خدا شما را ارزیابی کنند . بدین طریق شما خود را مسئول و جوابگو خواهید دید. شما نیز همین قدم را برای آنان بردارید. این بدان معنا نیست که با سایر دوستان خود که هنوز عیسی مسیح را به عنوان نجات دهنده نپذیرفته اند قطع رابطه نمائید. در عین حالی که رابطۀ دوستانه و محبت آمیز خود را با آنان حفظ میکنید، به آنها نشان دهید که مسیح زندگی شما را عوض کرده است و اینکه شما دیگر نمیتوانید همۀ آن چیزهائی را که در گذشته می کردید دوباره انجام دهید. از خدا بخواهید تا به شما فرصت هائی عطا کند تا بتوانید در بارۀ عیسی مسیح با دوستان خود صحبت کنید.

5. شما باید تعمید بگیرید.

آنچه اکثر مردم در مورد تعمید باور دارند چیزی نیست جُز عقایدی آغشته به سؤتفاهمات. کلمۀ "تعمید" به معنی "غوطه ور کردن در آب" می باشد. تعمید روشی کتابمقدسی است برای اعلام کردن ایمان و سرسپردگی خود به عیسی مسیح. عمل فرو رفتن در آب به منزلۀ مدفون شدن با مسیح، و بیرون آمدن از آب تصویری از قیام اوست. در تعمید، شما با مسیح می میرید، با او مدفون می شوید، و با او از مردگان قیام می کنید (رومیان 3:6–4)

تعمید شما را نجات نمی دهد، و به هیچ وجه گناهان شما را پاک نمی کند. اهمیت تعمید در این است که شما خدا را اطاعت کرده اید و ایمان و سرسپردگی خود را به نجات دهندۀ خود اعلام کرده اید. اگر برای تعمید گرفتن آمادگی دارید، باید با شبان یک کلیسا صحبت کنید.

لوقا باب ۶



۳۱ و چنانکه‌ می‌خواهید مردم‌ با شما عمل‌ کنند، شما نیز به‌ همانطور با ایشان‌ سلوک‌ نمایید. ۳۲ “زیرا اگر محبان‌ خود را محبت‌ نمایید، شما را چه‌ فضیلت‌ است‌؟ زیرا گناهکاران‌ هم‌ محبان‌ خود را محبت‌ می‌نمایند.

سه نام دیگر از نامهای خداوند در کتاب مقدس :



ال هنورا      El Hannora  
لغت فوق به معنای   خداوند پُر هیبت   می باشد.


اِل هَنورا به مفهوم خداوندی که عظیم و مایه هیبت و حرمت است.
توضیحات:
در ترجمه کتاب مقدس به فارسی کلمه اِل هَنورا به «خدای مهیب» ترجمه شده است.
 منابع کتاب مقدس:   نحیما باب ۹
  نحیما باب ۹ آیه ۳۲
۳۲ و الا´ن‌ ای‌ خدای‌ ما، ای‌ خدای‌ عظیم‌ و جبّار و مهیب‌ كه‌ عهد و رحمت‌ را نگاه‌ می‌داری‌، زنهار تمامی‌ این‌ مصیبتی‌ كه‌ بر ما و بر پادشاهان‌ و سروران‌ و كاهنان‌ و انبیا و پدران‌ ما و بر تمامی‌ قوم‌ تو از ایام‌ پادشاهان‌ اَشُّور تا امروز مستولی‌ شده‌ است‌، در نظر تو قلیل‌ ننماید.   

  ال هشومایم      El Hashamayim  
لغت فوق به معنای   خداوندِ آسمانها   می باشد.


اِل هَشومایم به مفهوم خدای سپهر، عرش و عالم روحانی می باشد.
توضیحات:
در ترجمه کتاب مقدس به فارسی کلمه اِل هَشومایم به «خدای آسمانها» ترجمه شده است.
 منابع کتاب مقدس:   مزامیر باب ۱۳۶
  مزامیر باب ۱۳۶ آیه ۲۶
۲۶ خـدای‌ آسمانهـا را حمـد گوییـد، زیـرا كه‌ رحمت‌ او تا ابدالا´باد است‌.


  ال گیبور      El Gibbor  
لغت فوق به معنای   خداوند پُرقدرت   می باشد.


اِل گیبُور به مفهوم خدای قادر و توانا می باشد. برای قوم یهود این واژه تصویری از خدای جنگاور و قهرمانی بود که برای قوم اسرائیل می جنگید.
توضیحات:
در ترجمه کتاب مقدس به فارسی کلمه اِل گیبُور به «خدای جبار» و «خدای قدیر» ترجمه شده است.
 منابع کتاب مقدس:   اشعیا باب ۹ و ۴۲ - مزامیر باب ۲۴ و ۴۵ - ارمیا باب ۳۲
  اشعیا باب ۹ آیه ۶
۶ زیرا كه‌ برای‌ ما ولدی‌ زاییده‌ و پسری‌ به‌ ما بخشیده‌ شد و سلطنت‌ بر دوش‌ او خواهد بود و اسم‌ او عجیب‌ و مشیر و خدای‌ قدیر و پدر سرمدی‌ و سرور سلامتی‌ خوانده‌ خواهد شد.  
  اشعیا باب ۴۲ آیه ۱۳
۱۳ خداوند مثل‌ جبّار بیرون‌ می‌آید و مانند مرد جنگی‌ غیرت‌ خویش‌ را برمی‌انگیزاند. فریاد كرده‌، نعره‌ خواهد زد و بر دشمنان‌ خویش‌ غلبه‌ خواهد نمود.  
  مزامیر باب ۲۴ آیه ۸
۸ این‌ پادشاه‌ جلال‌ كیست‌؟ خداوند قدیر و جبار، خداوند كه‌ در جنگ‌ جبار است‌!  
  مزامیر باب ۴۵ آیه ۳
۳ ای‌ جبار شمشیر خود را بر ران‌ خود ببند، یعنی‌ جلال‌ و كبریایی‌ خویش‌ را.  
  ارمیا باب ۳۲ آیه ۱۸
۱۸ كه‌ به‌ هزاران‌ احسان‌ می‌نمایی‌ و عقوبت‌ گناه‌ پدران‌ را به‌ آغوش‌ پسرانشان‌ بعد از ایشان‌ می‌رسانی‌! خدای‌ عظیم‌ جبّار كه‌ اسم‌ تو یهوه‌ صبایوت‌ می‌باشد.  

نو شدن ذهن


"و دیگر همشکل این عصر مشوید، بلکه با نو شدن ذهن خود دگرگون شوید. آنگاه قادر به تشخیص خواست خدا خواهید بود؛ خواست نیکو، پسندیده و کامل او." (رساله به رومیان ۱۲:‏۲).
چقدر طول می‌کشد که خدا به دعای من و شما جواب بدهد؟ بدون هیچ تردیدی، گاه دست خدا خیلی سریع و به‌طور معجزه‌آسا در زندگی‌مان حرکت می‌کند و به دعای ما فوراً جواب می‌دهد. گرچه وقت‌هایی هم هست که هیچ اتفاقی نمی‌افتد و به نظر می‌رسد که خدا هیچ کاری با ما و مشکل‌مان ندارد و جواب دعای ما را نمی‌دهد! ما در این مشکلات قدیمی‌مان می‌مانیم و دائماً با آنها دست به گریبان هستیم.
من به این حقیقت مهم پی برده‌ام که کلید اصلی و مهم برای جواب گرفتن و یافتن راه خلاصی از مشکلات قدیمی که با آنها دست و پنجه نرم می‌کنیم، درک مفهوم "نو شدن ذهن و یا فکر" است.
ما بعد از ایمان آوردن به مسیح، مظهر خدا، آن مسیح که مصلوب شد و خونش روی صلیب جهت آمرزش گناهان ما ریخته شد و بعد از سه روز، از مردگان برخاست، خلقت جدید و نویی پیدا می‌کنیم و فرزند خدا می‌شویم. این خدای محبت و عدالت که قدوس است، می‌خواهد فکر ما را عوض کند تا دگرگون بشویم. درست است، او می‌خواهد ما تغییر شکل پیدا کنیم و تبدیل بشویم، و به آن شکلی درآییم که خدا را خشنود می‌سازد، نه آن شکلی که این عصر و دنیا از ما می‌خواهد باشیم. عزیزان، ما اغلب در مشکلیم، چون از راه خدا بیرون آمده‌ایم و راه خود را می‌پیماییم.
آنچه را که احساس می‌کنیم خوب است و دلمان می‌خواهد، انجام می‌دهیم و نه آنچه را که خدا از ما می‌خواهد. کلام خدا به‌طور روشن به ما می‌فرماید که آنچه بکاریم، همان را درو می‌کنیم. اگر من بذر نیکو یا مفید در زندگی‌ام بکارم، برداشت نیکو و مفیدی خواهم داشت؛ و اگر بذر بد بکارم، برداشت بدی در زندگی‌ام خواهم داشت. عملکرد این قانون الهی در روابط ما با دیگران دیده می‌شود، در ازدواج و امور زناشویی، در محیط کار و در اداره کردن خانواده، یا اداره کردن یک مملکت . . .
عزیزان، شاید هم‌اکنون که در مشکلات بزرگ و چالشهای مختلف هستیم، الزاماً احتیاج به معجزۀ خدا نداشته باشیم، بلکه احتیاج داشته باشیم که به موضوعات مختلف زندگی از دید یا منظر دیگری بنگریم، یعنی با نظر خدا و کلام او به زندگی نگاه کنیم.
ممکن است عصبانی شویم و بگوییم: "چرا خدا هیچ کاری برای من نمی‌کند؟" خدا نیز می‌تواند از ما بپرسد: "چرا تو هیچ کاری در مورد خودت نمی‌کنی؟"
عزیزان، کتاب‌مقدس راه و روش زندگی خداپسندانه و پیروزمندانه را به ما نشان می‌دهد. این خودآموزِ عالی و بی‌عیب به ما یاد می‌دهد که بدانیم چگونه برای مشکلات و چالشهای روزانۀ زندگی‌مان چاره‌جویی و چاره‌اندیشی کنیم.
و نه فقط این، بلکه همچنین وقتی ما در کتاب‌مقدس تعمق می‌کنیم، به آن اجازه می‌دهیم تا کم‌کم در ذهن و افکارمان نفوذ کند و طرز فکر و افکارمان را عوض کند. وقتی ذهن ما و طرز فکر ما تغییر کرد، وجود ما دگرگون می‌شود و ما تبدیل می‌یابیم. آن‌وقت است که قادر می‌شویم خواست نیکو، پسندیده و کامل خدا را برای زندگی‌ خود تشخیص دهیم و بذرهای خوب و مفیدی در زندگی‌مان بکاریم و منتظر برداشت خوب و مفید و عالی نیز باشیم. آنگاه مشاهده می‌کنیم که خدا از این طریق، جواب دعای ما را داده است.
عزیزی که این درس را می‌خوانی، خداوند می‌خواهد به او اعتماد کنی و نزدش بروی. در زحمات و در سختی‌ها، در آن وقت‌هایی که گرانبار هستی و با مشکلاتت دست و پنجه نرم می‌کنی. او می‌فرماید: "ای تمامی زحمتکشان و گرانباران، نزد من بياييد و من به شما آرامی خواهم داد. یوغ مرا به ‌گردن گیرید و از من تعلیم یابید، زیرا من بردبار و فروتن هستم و جانهای شما آرامی خواهد یافت، زیرا یوغ من آسان و بار من سبک است." (انجیل متی ۱۱:‏۲۸-‏۳۰).
"خداوندا، تو را شکر می‌کنم و از تو ممنونم که کلامت، چراغ برای پاهای من و نور برای راههای زندگی‌ام است و پیوسته بر روی طرز فکر من نفوذ می‌کند و ذهن مرا نو می‌سازد و از درون، مرا دگرگون می‌کند و وجودم را تغییر شکل می‌دهد تا من بتوانم، ای خداوند، راههای نیکو و پسندیده و کامل تو را تشخیص دهم. ای خدای پر از محبت و فیض، خواهش می‌کنم مرا کمک کن تا وقتی خواست تو را برای زندگی‌ام تشخیص دادم، کاملاً به تو اعتماد کنم و خواست تو را انجام دهم، نه خواست خودم را. من فکر و قلب و زندگی‌ام را به تو تسلیم می‌کنم. در نام عیسی مسیح، مظهر ذاتت، دعا می‌کنم. آمین."

یوحنا اول باب ۲ آیه ۱۵ تا ۱۷



   ۱۵ به‌ این‌ دنیای‌ گناه‌آلود و به‌ آنچه‌ به‌ آن‌ تعلق‌ دارد، دل‌ نبندید. کسی‌ که‌ به‌ این‌ چیزها دل‌ ببندد، درواقع‌ نشان‌ می‌دهد که‌ به‌ خدا دلبستگی‌ ندارد. ۱۶ زیرا وابستگی‌های‌ این‌ دنیا و خواسته‌های‌ ناپاک‌، میل‌ به‌ داشتن‌ و تصاحب‌ هر آنچه‌ که‌ بنظر جالب‌ می‌آید، و غرور ناشی‌ از ثروت‌ و مقام‌، هیچیک‌ از خدا نیست‌؛ بلکه‌ از این‌ دنیای‌ گناه‌آلودمی‌باشد. ۱۷ دنیا نابود خواهد شد و چیزهای‌ گناه‌آلود آن‌ نیز از بین‌ خواهند رفت‌، اما هر که‌ طبق‌ خواست‌ خدا زندگی‌ کند، همیشه‌ برقرار خواهد ماند

رومیان 8: 2-1

"پس هم اکنون برای انان که در مسیح عیسی هستند ،دیگر هیچ محکومیتی نیست ، زیرا در مسیح عیسی ، قانون روح حیات مرا از قانون گناه ومرگ ازاد کرد . "

متی 5 ایات 10-3

خوشا به حال آنان که نیاز خود را به خدا احساس میکنند زیرا ملکوت اسمان از ان ایشان است .
خوشا به حال ماتم زدگان زیرا ایشین تسلی خواهند یافت .
خوشا به حال فروتنان زیرا ایشان مالک تمام جهان خواهند شد .
خوشا به حال گرسنگان وتشنگان عدالت زیرا سیر خواهند شد .
خوشا به حال انان که مهربان و با گذشتند زیرا ا زدیگران گذشت خواهند دید .
خوشا به حال پاکدلان زیرا خدارا خواهند دید .
خوشا به حال انان که برای برقراری صلح برای مردم می کوشند زیرا ایشان فرزندان خدا نامیده می شوند .
خوشا به حال انان که به سبب نیک کردار بودن اسیب میبینند زیرا ایشان از برکات ملکوت اسمان بهره مند خواهند شد .

چند سخن از توماس آ. کمپیس‌، عارف مسیحی قرن پانزدهم‌


 

 سعی کن در تحمل ضعف و خطاهای دیگران شکیبا باشی‌. تو نیز ضعف‌ها و قصورات بسیاری داری که دیگران باید تحمل کنند. اگر تو نمی‌توانی تبدیل به شخصی شوی که می‌خواهی‌، چگونه می‌توانی انتظار داشته باشی که دیگران آن چیزی باشند که تو می‌خواهی‌؟ ما خواهان کمال در دیگران هستیم‌، در حالی که خطاهای خودمان را تصحیح نمی‌کنیم‌... روشن است که چرا ما در مورد همسایگان خود همان ملاک‌هایی را بکار نمی‌گیریم که در مورد خودمان بکار می‌گیریم‌.

اشخاص بسیاری هستند که ملکوت آسمانی عیسی را دوست دارند، اما اشخاص کمی هستند که صلیب او را حمل می‌کنند. اشخاص بسیاری هستند که خواهان تسلی عیسی هستند، اما اشخاص کمی هستند که آماده تحمل زحمات می‌باشند. اشخاص بسیاری هستند که حاضرند در میز او شرکت کنند، اما اشخاص کمی هستند که در روزه او شرکت می‌جویند. همه می‌خواهند با او شاد باشند، اما اشخاص کمی هستند که آماده‌اند تا برای او رنج بکشند... یقیناً واژه ?تاجر مسلک‌? واژه‌ای مناسب برای اشخاصی است که همواره بدنبال تسلی روحانی هستند. کسانی که همواره در مورد سود و منفعت خود می‌اندیشند، خود را دوست دارند و نه مسیح را.
آن کس که به تمجید و سرزنش دیگران وقعی نمی‌نهد، از آرامش قلبی عمیقی برخوردار است و آن کس که وجدانی پاک دارد، در آرامش و رضای خاطر خواهد بود. شما در اثر تمجید دیگران‌، بهتر نمی‌شوید و به‌خاطر سرزنش دیگران هم بدتر نمی‌گردید. زیرا شما هر آنچه که هستید، هستید؛ هر چه در مورد شما گفته شود، در نهایت‌، این خدای تفحص‌کنندة دلهاست که می‌داند شما واقعاً چه هستید

وطن آسمانی ما!



مالکوم استیِر
ما در زمانی زندگی می‌کنیم که بسیاری از دوستان ما به‌خاطر دلایل مختلف وطن خودشان را ترک کرده‌اند و مجبور هستند در جاهای دیگر با یک زبان و فرهنگ دیگر بسر ببرند. به همین جهت خیلی‌ها احساس می‌کنند که آواره و سرگردان شده‌اند و دیگر نمی‌دانند به کجا تعلق دارند.
چقدر جالب است که کتاب‌مقدس تعلیم می‌دهد که همۀ ما به‌عنوان ایمانداران مانند اشخاص سرگردان زندگی می‌کنیم و در این جهان غریب و بیگانه هستیم‌. به‌این ترتیب‌، کتاب‌مقدس نشان می‌دهد که این حقیقت یک مکاشفۀ جدید نیست‌، بلکه ایمانداران ۴۰۰۰ سال پیش نیز این موضوع را فهمیدند.
این مقاله مبتنی بر آیات مختلف از رسالۀ عبرانیان فصلهای ۱۱، ۱۲ و ۱۳می‌باشد، چون در آنجاست که در مورد آن قهرمانان ایمان می‌خوانیم‌، قهرمانانی نظیر ابراهیم که با اطاعت از فرمان خدا و با ایمان به او، وطن خود را ترک کرد و تمام عمر خود را در سرزمینی غریب بسر برد (۱۱:‏۸-۹و ۱۳). چرا ابراهیم حاضر بود در یک کشور خارجی زندگی بکند؟ «ابراهیم چنین کرد، چون در انتظار شهری بود با بنیاد استوار که معمار و سازنده‌اش خداست‌... آنها که خود را غریب و بیگانه می‌دانند، صریحاً نشان می‌دهند که هنوز به دنبال وطنی برای خود می‌گردند.
اگر آنها هنوز برای زمینی که ترک کرده بودند دلتنگ می‌بودند، فرصت کافی داشتند که به آنجا مراجعت کنند؛ اما در عوض می‌بینیم که آنها مشتاق مملکتی بهتر- یعنی مملکت آسمانی- هستند. به این جهت خدا عار ندارد که خدای آنان خوانده شود، زیرا شهری برای آنان آماده کرده است‌» (۱۱:‏۱۰ و ۱۴-۱۶). بنابراین آنها دنبال وطنی برای خود می‌گشتند- وطن و مملکتی آسمانی و بهتر که در این جهان پیدا نمی‌شود؛ خدا مملکت و شهر روحانی برای آنها آماده کرده بود. ولی موضوع این است که ما امروز در قرن بیستم در همین امید و وعده شریک می‌شویم‌:‌ «زیرا برای ما در این جهان شهری ابدی وجود ندارد و به این جهت ما جویای شهری هستیم که به زودی ظاهر می‌شود» (۱۳:‏۱۴).
این شهر نیز مثل پادشاهی خدا یک واقعیت در زمان حال دارد و یک واقعیت در آینده‌. از یک لحاظ طبق ۱۳:‏۱۴ هنوز وارد آن نشده‌ایم و این امیدی است برای آینده‌. ولی از لحاظ دیگر به‌خاطر ظهور اولیه مسیح ما الان می‌توانیم وارد برکات وطن آسمانی خود بشویم و آنها را تجربه کنیم‌. بعضی ایراد می‌گیرند که مسیحیت وعده می‌دهد که مردم در دنیای آینده خوشبخت خواهند شد نه در این جهان‌. ولی همانطور که مسیح در یوحنا ۱۰:‏۱۰ فرمود زندگی کامل الان امکان‌پذیر است‌.

حالا این شهر و وطن روحانی چه خصوصیاتی دارد؟ ما به چه تعلق داریم‌؟

ما متعلق به یک پادشاهی روحانی هستیم (۱۲:‏۱۸-۲۱)

در این آیات مقایسه‌ای به‌عمل آمده با تجربۀ بنی اسرائیل وقتی که به کوه سینا رسیدند و نشان می‌دهد که چه تضاد و تفاوتی بین کوه سینا و کوه صهیون وجود دارد. کوه سینا شامل آتش مشتعل‌، تاریکی‌، تیرگی و گردباد بود و قابل لمس بود ولی «تقرب نجسته‌اید به کوهی که می‌توان لمس کرد» (آیۀ ۱۸ترجمۀ قدیمی‌). ما به «آن راه تازه و زنده‌ای که مسیح به روی ما باز کرده‌» (عبرانیان ۱۰:‏۱۹ و ۲۰) آمده‌ایم‌. این یک امر جسمانی نیست بلکه روحانی است‌. چه آرامش و امنیتی بوجود می‌آید وقتی ما می‌دانیم به کجا تعلق داریم‌! تجربه کردن این حقیقت در زندگی ما از همه چیز مهم‌تر است‌. به‌خاطر همین ناآرامی است که بعضی‌ها از کشوری به کشوری دیگر، به‌دنبال امنیت‌، ثبات و پایداری می‌روند و نمی‌دانند که نیاز اصلی آنها روحانی است‌. به همین جهت خدا در جای اول می‌خواهد ما را در ملکوت خود قرار دهد- همانجا که پر از آرامش و شادی در روح‌القدس است‌.

ما متعلق به یک پادشاهی ابدی هستیم (۱۲:‏۲۲ و ۲۴)

همه چیز در این دنیای فانی‌، زودگذر و موقتی است‌. ولی شهر خدا ابدی است چون شهر خدای زنده است و مقصد ما همین است‌:‌ «ما تابع کشور آسمانی هستیم‌» (فیلیپیان ۳:‏۲۰). و پولس می‌فرماید «شما... دیگر غریب و بیگانه نیستید بلکه با مقدسین خدا هموطن و اعضای خانوادۀ خدا هستید» (افسسیان ۲:‏۱۹). چه افتخار بزرگی که می‌توانیم اطمینان داشته باشیم که به کجا می‌رویم و بدانیم که برعکس این دنیا که همه چیز از بین می‌رود، ما به یک وطن ابدی تعلق داریم‌.

ما متعلق به یک پادشاهی تزلزل‌ناپذیر هستیم (۱۲:‏۲۵-۲۸)

ملل این دنیا متزلزل می‌شوند ولی در آیۀ ۲۸ اشاره‌ای هست به آن پادشاهی تزلزل‌ناپذیری که خدا به ما می‌دهد. بنابراین‌، وقتی حوادث این دنیا را مشاهده می‌کنیم‌، دچار هراس و ناامیدی نمی‌شویم چون ما متعلق به یک پادشاهی تزلزل‌ناپذیر هستیم‌. اعتماد و توکل ما به خداست و بقول داود ما باید "بر خداوند توکل‌" کنیم و در نتیجه «در زمین ساکن باش و از امانت پرورده شو» (مزمور ۳۷:‏۳).

حالا طبق آیات ۲۵-۲۸ در عبرانیان ۱۲ عکس‌العمل ما چیست‌؟

۱- ما باید سپاسگزار باشیم (۲۸)

«خدا را برای آن پادشاهی تزلزل‌ناپذیری که او به ما می‌دهد سپاس گوییم‌». خدا ما را همانطوری که هستیم می‌پذیرد بنابراین می‌توانیم دست از تلاش بکشیم چون خدا از طریق فیض خود پادشاهی خود را در اختیار ما می‌گذارد. پس با توجه به فیض و برکات خداوند، ما باید همیشه سپاسگزار باشیم‌.

۲- ما باید به کلام او گوش کنیم (۲۵)

«مراقب باشید که از شنیدن صدای او که سخن می‌گوید رو نگردانید». خواهش می‌کنم خوب توجه بفرمایید که این آیه از فعل زمان حال استفاده می‌کند. خدا هنوز سخن می‌گوید و می‌خواهد توجه ما را جلب بکند. خدا امروز از کلامش سخن می‌گوید و ما نه فقط باید به این کلام گوش کنیم بلکه باید اطاعت هم بنماییم‌. «شما باید بر طبق کلام او عمل کنید و فقط با شنیدن خود را فریب ندهید» (یعقوب ۱:‏۲۲). و معنی ملکوت خدا همین است‌. خدا به‌عنوان پادشاه می‌خواهد بر همه چیز در زندگی ما حاکم باشد. بنابراین ما باید به چیزهای آسمانی دل ببندیم و ارادۀ او را مقدم بشماریم تا ارادۀ خدا همانطور که در آسمان اجرا می‌شود، در زمین از طریق ما نیز اجرا شود (متی ۶:‏۱۰).

۳- ما باید او را پرستش و خدمت کنیم (۲۸)

«او را آنطوری که مقبول اوست عبادت نماییم‌، یعنی با خوف و احترام زیرا خدای ما در واقع آتشی است که می‌سوزاند». یکی از نتایج دیگر این حقیقت که ما متعلق به پادشاهی خدا هستیم‌، این است که ما با عبادت پسندیده‌، خداوند را هم پرستش خواهیم کرد و هم خدمت‌. و ما باید با خوف و احترام این کار را انجام بدهیم چون خدای ما آتش فرو برنده است‌. آتش مخصوصاً قدوسیت و پاکی خدا را نشان می‌دهد. آتش کوه سینا متعلق به زمان گذشته است ولی آتش خداوند یعنی قدوسیتش هیچوقت خاموش نمی‌شود. هر ایمانداری می‌داند که در حضور آن نور روشن تمام گناهانش نمایان می‌شود ولی خوشحال است که به‌وسیلۀ فیض خدا تمام گناهانش در شعله‌های آتشین نابود می‌شود. همانطوری که در آیۀ ۲۴ می‌خوانیم «و پیش عیسی‌، واسطۀ پیمان تازه که خون ریختۀ او حاکی از پیامی بهتر از خون هابیل است آمده‌اید».
پس در نتیجه ما خدا را شکر می‌کنیم که ما را از آن حالت آوارگی و سرگردانی روحانی در آورده است و ما را به وطن خود منتقل کرده است و سپاسگزاریم برای آن برکات روحانی که الان نصیب ما شده و منتظر و جویای آن شهری هستیم که بطور کامل در آینده ظاهر خواهد شد

خدانشناس ها نیز ایمان دارند!


وقتی مردم واژه «ایمان» را می شنوند، فورا به یاد «ایمان مذهبی» می افتند. مردم مذهبی به خدا، کتاب مقدس و سایر چیزهای نادیدنی مانند بهشت، روح، فرشتگان و شیطان ایمان دارند. اما نکته ای که غالبا نادیده انگاشته می شود این است که ایمان فقط به مردم مذهبی محدود نمی شود. همه به چیزی ایمان دارند، حتی خدانشناس ها و ملحدین!
اگر به غذایی که می خورید، اعتماد نداشته باشید، آن را نمی خورید. شما به تجربه و دانش خلبان هواپیمای مسافربری اعتماد دارید. به هنگام رانندگی در بزرگراه ها، به رانندگان اتومبیل های اطراف خود اعتماد دارید. به روکش سیم برق اعتماد دارید، وقتی آن را در دست می گیرید! شما اگر در طبقه دهم ساختمان تجاری یا مسکونی زندگی یا کار کنید، اعتماد دارید که آن ساختمان فرو نمی ریزد.
البته ممکن است غذای ناسالم باعث مسمومیت شود یا هواپیما سقوط کند یا آسیب دیدگی روکش سیم به شوک یا مرگ منجر شود. شاید ساختمان محل کار یا زندگی ناگهان فرو بریزد. اما این اتفاقات به ندرت رخ می دهند. به دلیل تجربه ای که داریم، هر روز به موارد زیادی اعتماد و اطمینان می کنیم. بنابراین، سئوال اصلی این نیست که آیا ایمان داریم، بلکه شالوده ایمان ما چیست؟ آیا پایه و اساس ایمان ما جهل و نادانی است یا تجربه و دانایی؟
ملحدین نیز مانند ایمانداران مسیحی به چیزهایی اعتقاد و ایمان دارند. اما کریستفر هیچنز (ملحد انگلیسی) صراحتا مدعی شد:»باور ما، ایمان نیست. اصل و منشاء باور ما، ایمان نمی باشد». علی رغم این ادعا، ملحدین از جمله هیچنز ایمان زیادی به اعتقادشان دارند، اعتقاداتی که عجیب تر از ایمان به خداست! به اعتقادات آن ها توجه کنید:
آن ها معتقدند که عالم هستی از هیچ و در اثر اتفاق و تصادف پدید آمده است. ذهن و فکر از ماده به وجود آمده است. ریچارد داوکینز (ملحد انگلیسی) ادعا کرد:» اگر دانشمندان تا چند سال دیگر موضوع خلقت تصادفی را برای همیشه حل کنند، اصلا غافلگیر نخواهد شد». علت این اعتقاد راسخ چیست؟ فقط «ایمان».
کسی که ادعا می کند خدایی نیست، باید یقین داشته باشد که اعتقادش درست است. هم چنین باید ادعا کند که دانای کل است و همه چیز را می داند، زیرا این امکان همیشه هست که خارج از آگاهی و دانش او، خدایی وجود داشته باشد. با توجه به این واقعیت که اکثر مردم معتقدند که فقط بخش کوچکی از دانش عالم هستی را دارا می باشند، احتمال وجود خدا خارج از دانش شخصی بسیار بالا است. آنچه مهم است فقط اندیشه وجود خدا نیست. خدا باید وجودی واقعی باشد که عملا قادر است تحولی اساسی در درون فرد ایجاد کند.
. وقتی مسیح و رسولان از مردم می خواستند ایمان بیاورند، منظورشان «ایمانی کورکورانه» نبود، بلکه ایمانی «منطبق بر عقل و منطق». شخصی که زندگی اش توسط خداوند متحول شده و به انسان مفید و مثبت تغییر یافته، نمی تواند این تجربه غنی و ارزشمند را که با چشمان خود مشاهده کرده (شاهد عینی) و با فکر، اراده و احساسات (عقل و منطق) پذیرفته، هرگز فراموش کند. روح القدس در قلوب افراد، ایمانی کورکورانه و بی اساس به عمل نمی آورد. جاش مک داول که زمانی مخالف سرسخت مسیحیت بود، چنین شهادت می دهد:»در مورد خودم باید بگویم پذیرش مسیحیت به هیچ وجه «جهشی در تاریکی نبود بلکه بر عکس، «گامی بود به سمت روشنایی». تمام شواهد و قرائن موجود و دلایل تاریخی مربوط به کتاب مقدس و ادعاهای مسیح را که در اختیار داشتم، خوب سنجیدم و سبک و سنگین کردم. عاقبت کفه ترازو به نفع اعتقاد به مسیح به عنوان پسر خدا و قیامت او از مردگان، سنگین تر شد. شواهد و قرائن موجود چنان به حقانیت ایمان مسیحی گواهی می داد که با پذیرش مسیح به عنوان خداوند خود، نه «جهشی در تاریکی» بلکه «گامی به سوی روشنایی» برداشتم. اگر به داشتن «ایمانی کورکورانه» قانع بودم، عیسی مسیح را رد می کردم و به تمام دلایل و شواهد موجود نیز پشت می نمودم». جاش مک داول در زمانی که اعتقاد به وجود خدا نداشت و کتاب مقدس را سراسر دروغ و افسانه می پنداشت، کوشید تا با جمع آوری شواهد تاریخی و کشفیات باستان شناسی، اعتبار مسیحیت را زیر سئوال ببرد. اماپس از تحقیقات به شدت سرخورده و محزون شد. او فهمید که دیدگاهش کاملا غلط از آب درآمد. در این هنگام بود که خدا با قلب او سخن گفت. امروز او نه فقط کشیش است، بلکه نتایج همان تحقیقات خود را در خدمت دفاعیات مسیحی قرار داد. مسیح فرمود:»حقیقت را خواهید شناخت(نه این که از آن غافل خواهید ماند) و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد (یوحنا فصل هشتم آیه سی و دوم). به عبارت دیگر مقصود مسیح این بود که به جای باور کورکورانه، حقیقت را «تجربه» کنید. پولس رسول فرمود:»می دانم به که ایمان آوردم» (دوم تیموتاوس فصل اول آیه دوازدهم). ایمان همانا اطمینان دل است بر اساس شواهد و قرائن کافی.

۱۳۹۴ اردیبهشت ۹, چهارشنبه

چرا یهودیان و اعراب مسلمان از همدیگر متنفرند؟


  اول اینکه، خیلی مهم است بدانیم که همة اعراب مسلمان نیستند، و همة مسلمانان عرب نیستند. در حالیکه بیشتر اعراب مسلمان هستند، خیلی از عربها هم غیر مسلمان می باشند. بعلاوه، در جاهایی مثل اندونزی و مالزی اعراب غیر مسلمان بیشتر از اعراب مسلمان هستند. دوم اینکه، خیلی مهم است بیاد داشته باشیم که همة اعراب از یهودیان متنفر نیستند، همة مسلمانان از یهودیان متنفر نیستند، و همة یهودیان از اعراب و از مسلمانان متنفر نیستند. ما باید مواظب باشیم که همه را با هم جمع بندی نکنیم. بهر حال، بطور کلی، اعراب و مسلمانان از یهودیان خوششان نمی آید و به آنها اعتماد ندارند و بر عکس.

اگر توضیحی کتاب مقدسی برای این دشمنی در کتاب مقدس باشد، بر می گردد به ابراهیم. یهودیان از نسل پسر ابراهیم، یعنی از نسل اسحاق هستند، در حالیکه اعراب از نسل پسر دیگر ابراهیم، یعنی از نسل اسمائیل میباشند. از آنجایی که اسمائیل پسر کنیز بود (پیدایش 16: 1-16) و اسحاق پسر وعده که برکات ابراهیم را وارث می شد (پیدایش 21: 1-3)، پس تعجبی ندارد که بین این دو پسر دشمنی باشد. در نتیجه اسمائیل اسحاق را مسخره می کرد (پیدایش 21: 9)، سارا با ابراهیم صحبت کرد که هاجر و اسمائیل را از خانه بیرون کند (پیدایش 21: 11-21). احتمالا این مطلب باعث تلخی بیشتری در قلب اسمائیل نسبت به اسحاق شد. یک فرشته به هاجر نبوت کرد که اسمائیل "و فرشتة خداوند ویرا گفت اینک حامله هستی و پسری خواهی زائید و او را اسمعیل نام خواهی نهاد زیرا خداوند تظلم ترا شنیده است. و او مردی وحشی خواهد بود دست وی بضد هر کس و دست هر کس بضد او و پیش روی همة برادران خود ساکن خواهد بود" (پیدایش 16: 11-12).

مذهب اسلام، که خیلی از اعراب آنرا پذیرفته اند، این دشمنی را عمیق تر کرده است. قرآن دستورات ضد و نقیضی در رابطه با یهودیان دارد. در جایی مسلمانان را تشویق می کند که با یهودیان مثل برادر رفتار کنند و در جایی دیگر به آنها فرمان می دهد که به یهودیانی که از مسلمان شدن خودداری می کنند، حمله کنند. در قرآن دربارة پسر ی که خدا به ابراهیم وعده داد هم ضد و نقیض وجود دارد. کتاب مقدس یهودیان می گوید که این پسر اسحاق بود. قرآن می گوید اسمائیل بود. قرآن تعلیم می دهد این اسمائیل بود که ابراهیم به قربانگاه برد، نه اسحاق (برخلاف پیدایش باب 22). این بحث که کدامیک از آندو فرزند وعده بودند تا به امروز باعث دشمنی بین این دو قوم شده است.

بهر حال، ریشة قدیمی این تلخی بین عربها و یهودیان نمی تواند تمام دلیل دشمنی امروزه بین آنها باشد. در واقع، برای هزاران سال تاریخ خاور میانه، یهودیان و اعراب در صلحی نسبی و بدون دشمنی با یکدیگر زیستند. دلیل اولیة این دشمنی جدید دلیلی جدید است. بعد از جنگ جهانی دوم، وقتی سازمان ملل قسمتی از زمینهای اسرائیل را به یهودیان داد، در آن زمان و در آن سرزمین اعراب زندگی می کردند (فلسطینیان). بیشتر اعراب بر علیه یهودیانی بودند که آن زمین را اشغال کردند. اقوام عرب با هم متحد شدند و به اسرائیل حمله کردند که آنها را از آن سرزمین بیرون کنند، ولی شکست خوردند. از آنوقت ببعد، دشمنی زیادی بین اسرائیل و همسایه های عربش بوده است. اسرائیل قسمت کوچکی است که با ملتهای بسیار بزرگتری از اعراب مثل اردن، سوریه، عربستان صعودی، عراق، و مصر احاطه شده است. دید مااین است که از نظر کتاب مقدس، اسرائیل حق دارد بعنوان یک ملت در سرزمین خودش که خدا آنرا به نسل یعقوب، یعنی نوادگان ابراهیم داد زندگی کنند. در عین حال ما شدیدا باور داریم که اسرائیل باید بدنبال صلح بوده، و به همسایگان عربش احترام بگذارد. مزمور 122: 6 می گوید، "برای سلامتی اورشلیم مسئلت کنید. آنانیکه ترا دوست می دارند خجسته حال خواهند شد".

عیسای مسیح برای شما کیست؟


سوالی که هر مسیحی باید قطعا تا قبل از مرگ خود پاسخ بدهد!

بر خلاف آنچه از اسلام یاد گرفته‏ایم و به ما گفته بودند پس از مرگ فرشته‏هایی آمده و از ما سوالاتی چند میپرسند تا ما را آماده برای رفتن به بهشت کنند! من اینجا بر طبق کتابقدس میگویم، این سوال عیسای مسیح از من و تو مسیحی نه بعد از اینکه مردیم و روبروی عیسی قرار گرفتیم...نه!هرگز! بلکه اینجا قبل از اینکه بمیریم باید به آن پاسخ داده شود. خیلی‏ها هنوز از اهمیت بنیادین این سوال و پاسخ به آن غافل هستند و آن را الهیات و فلسفه میدانند، فکر میکنند حتما باید به دانشگاه مسیحی رفت تا بتوان به آن پاسخ داد! حاشا!
 ما از گذشتۀ اسلام به مسیح ایمان آورده ایم. برای ما مسیح کسی نبود بجز یکی از پنج پیامبر اعظم اسلام. برای خیلی از ماها حتی مسیح زیاد مطرح نبود، آنقدر دین اسلام و پیامبرهای آن با خود زندگی و داستان و مرثیه و حدیث داشتند که 365 روز ترا میتوانست تماما پر کند! کمااینکه به مدت هزار و چهار صد تمام جان امت اسلام را پرکرده است! از میان این همه احادیث و روضه و دعا خوانی و داستان و نقل قول هنوز کاملا بیرون نیامده بودیم که در مسیر زندگی خود، بنا به نقشه و طرح الهی خدا به نام عیسای مسیح برخوردیم؛ بنا به دلایل متعدد و چند( قصد ندارم نام ببرم، اما میدانم هیچ کس و هیچ چیز و هیچ بشری بدون اراده و نقشه خدا که از قبل تعیین شده است، حتی یک موی سر خودش را نمیتواند سفید کند!) به او ایمان آوردیم. چشمان خود را باز کردیم و در جمع کلیسایی بودیم. یک روز چشمان خود را باز کردیم دیدیم داریم به عیسی فکر میکنیم، بیشتر از تمام طول عمر خودمان که مسلمان بودیم! و وقتی انجیل او را خواندیم برای ما بسیار عجیب بنظر میرسید که چقدر هیچی از او نمیدانستیم!! ما در مسیر زندگی خود بودیم، مانند تمام انسانهای دیگر. به دنبال یک لقمه نان، پر کردن شکم فرزندان، پرداخت قبض های خانه، رتق و فتق امور زندگی! زن‏داری و شوهر‏داری! شلوغی زندگی! و شلوغی فکر! و درست در همین شلوغی بود که عیسای مسیح از شاگردان خود پرسید: " مردم مرا که پسر انسانم چه شخصی میگویند؟"( متی 16: 13 ) ما که از دین اسلام آمده ایم، بی شک بلافاصله پاسخ میدادیم: " خداوندا مردم ترا یک پیامبر اولاالعزم میدانند و بعضی دیگر ترا روح الله و بعضی کلام الله و قریب به اتفاق ترا عیسی بن مریم میخوانند. و ما ترا عیسی جون! مسیح من! میگوییم!" تمام این پاسخ ها به نوع خود درست است، اما آیا پاسخ مد نظر عیسای مسیح است؟ اگر بود، او سوال خود را رو به شاگردان خود تکرار نمیکرد و امروز از تک تک ما که از دین اسلام به او ایمان آورده ایم:" شما مرا که میدانید؟" این سوال نه از مردم، نه از یهودیان و مسلمانان و بوداییها و کمونیستها و بهایی ها و خانقاییها میباشد. بلکه مستقیم از تک تک ما که خود را مسیحی میدانیم و به کلیسا میاییم و دعا میکنیم و صلیب به گردن میاندازیم و کتابقمدس را زیر بغل میزنیم و...ایماندار مسیحی ممکن است نتواند به سوالات زیادی در مسیحیت و الهیات کتابمقدسی پاسخ بدهد، اما باید بتواند به این سوال پاسخ بدهد، باید!
این سوال پیش روی هر ایماندار تازه و قدیمی به بلندای آسمان ایستاده است و یک پاسخ و تنها یک پاسخ کامل و جامع بیشتری ندارد:" تویی مسیح پسر خدای زنده." ( متی 16: 16 ) یعنی تو خداوندی. یعنی تو در ذات و الوهیت مانند خدا هستی. و تا نتوانیم به آن  با تمام دل و جان و روح خود این پاسخ را بدهیم، هرگز نباید انتظار داشته باشیم وقتی داماد آمد، ما بتوانیم با او برویم. زیرا کتابمقدس به ما نشان داده است که تمام آنهایی که به این سوال پاسخ پطرس را دادند، آن هم از ته دل، با تمام وجود، همواره بیدار ماندند، از روح پر شدند، تولد تازه را بدست آوردند، همواره درخشیدند، همواره به رغم لغزش ها با یاری گرفتن از فیض بیکران خداوند پیش رفتند زیرا اساس ایمان آنها بر صخرۀ اعتراف آنها به خداوندی عیسای مسیح بنا شده بود. در حقیقت بر همین صخره عظیم اعتراف پطرس رسول بود که عیسای مسیح کلیسای خود را بنا نمود؛ کلیسایی که حتی دروازه های جهنم قادر به پیروز شدن بر آن نیستند.
آیا شما به این سوال پاسخ داده اید؟ زیرا پاسخ به این سوال و زیستن بر باور آن، راه بهشت را برای ما تضمین میکند. پس هر مسیحی باید تا قبل از مرگ خود به این سوال پاسخ بدهد. ای مسیحی که از دین و شریعت اسلام ازاد شده و امروز در خانوادۀ او هستی ایا به این سوال پاسخ داده‏ایی؟ اگر نه! امروز با شمعون پسر یونا همصدا شو و این اعتراف نیکو را بکن. تا جانت در آرامش جاودانی ماوا گرفته و بر کوه نبو بر قلۀ فسجه ایستاده و سرزمین موعود را نظاره کنی که از آن تست! و اگر نه موسی هم که باشی، اجازۀ ورود به آنجا را نخواهی  داشت! 

تا 30 سال آینده هیچ ارمنی و زرتشتی در ایران باقی نخواهند ماند



.
شمار فراوانی از رهبران سنتی ارامنه و زرتشتیان اما معتقدند که این روند آینده‌ی این اقلیت، فرهنگ و باورهای مذهبی آنها در ایران و جهان را دچار مشکل خواهد کرد.
 « محبت نیوز » - رادیو کوچه طی گزارشی در خصوص مهاجرت اقلیت های دینی  از ایران مدعی است که، ده‌ها سال است که آمریکا برای کمک به خروج مسیحیان، زرتشتیان، بهاییان و یهودی‌های ایرانی بودجه‌ای را در غالب پروژه‌ی «هایاس» اختصاص داده است.
درست است که پس از انقلاب اسلامی فشارها بر روی اقلیت‌های دینی افزایش یافته و آنها از حضور در بسیاری از مناصب و موقعیت‌های سیاسی و نظامی منع شده و برای بخش فراوانی از فعالیت‌ها و مراسم مذهبی‌شان محدودیت‌های جدی ایجاد شده است اما واقعیت این است که حجم بیشتر این فشار بر دوش یهودیان و بهاییان بوده و ارامنه و زرتشتیان در این میان مشکلات کمتری داشته‌اند.
از اواخر دهه‌ی 80 میلادی اما بر سرعت مهاجرت ارامنه و زرتشتیان از ایران به شدت افزوده شد و این موضوع سبب شد تا در عرض یکی دو دهه جمعیت این اقلیت‌ها در ایران نزدیک به 70 درصد کاهش داشته باشد، گرچه که این آمار به دلیل پنهان‌ و سیاسی‌کاری‌های نظام، آنچنان که باید دقیق نیست و فقط از روی اطلاعات خود اقلیت‌ها به دست آمده است. واقعیت این است که دلیل مهاجرت هم‌وطنان ارمنی و زرتشتی با دیگر اقلیت‌ها کاملن متفاوت است. این دو اقلیت به سبب آن که فعالیت تبلیغی و تبشیری ندارند هیچ‌گاه به طور جدی از سوی حکومت تحت فشار نبوده‌اند. آنها در برگزاری مراسم خود کاملن آزادند، مدارس دینی خود را دارند و در باشگاه‌های تفریحی و ورزشی‌شان بر طبق آداب و سنن خود رفتار کرده و مشکل ویژه‌ای برایشان ایجاد نمی‌شود.
این گزارش می افزاید ؛ برخی از رهبران مسیحی و زرتشتی ایرانی معتقدند دلیل اصلی مهاجرت زرتشتیان و مسیحیان استفاده از مزایای برنامه‌ای است که در ازای دریافت 3 هزار دلار که برای ورود به آمریکا از آنها اخذ می‌شود به آنها داده می‌شود. آنها بر این باورند که مهاجرت مشکل بسیار بزرگی برای جامعه اقلیت مذهبی در ایران است چرا که با روند موجود به نظر می‌رسد که تا 30 سال آینده هیچ ارمنی و زرتشتی در ایران باقی نماند. واقعیت این است که ریشه‌ی مهاجرت مسیحیان و زرتشتیان از ایران، " بیکاری و وضعیت بد اقتصادی" است اما اینها مسائلی است که فقط گریبان‌گیر اقلیت‌ها نیست.
وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کرده است که فقط طی دهه گذشته 2 هزار و 842 تن از یهودیان با حمایت این کشور از ایران به آمریکا مهاجرت کرده‌اند. این درحالی است که بیش از 18 هزار اقلیت دینی دیگر در سال گذشته از ایران رفته‌اند. اکنون بیش از 10 هزار ایرانی در انتظار هستند تا به وین منتقل شوند تا از آنجا هایاس برنامه انتقال آنها به آمریکا را انجام دهد. کلیساها ( ارامنه ) روز به روز خلوت‌تر می‌شوند و درحالی که تا چند سال پیش محلات زرتشتی و ارمنی‌نشین در تهران و شهرستان‌ها پر از جنب و جوش بود اکنون بسیاری از خانه‌ها خالی هستند، به فروش رسیده و یا جای آنها را مسلمانان گرفته‌اند.
شمار فراوانی از رهبران سنتی ارامنه و زرتشتیان اما معتقدند که این روند آینده‌ی این اقلیت، فرهنگ و باورهای مذهبی آنها در ایران و جهان را دچار مشکل خواهد کرد. برای نمونه می‌شود گفت که تفاوت‌های فرهنگی و مذهبی ارامنه با اکثریت جامعه‌ی ایران یکی از عواملی است که توانسته آنها را در جمع‌های خود متمرکز کند. ازدواج با یک مسلمان در این جامعه یک تابو است و مسلمانان به راحتی نمی‌توانند به باشگاه‌ها و انجمن‌های ارمنی رفت‌ و آمد کنند. این محدودیت‌های نانوشته در عمل به حفظ هویت‌ این اقلیت‌ها کمک می‌کند. به عقیده ارمنی‌های محافظه‌کار، در جایی مثل آمریکا به سبب هم‌ترازی همه ادیان، ازدواج با غیرارامنه موضوعی عادی است و حاصل چنین کاری در دراز مدت سبب «ناتوانی در حفظ هویت قومی» خواهد بود. تجربه نشان داده است که نوجوانان این خانواده‌ها در آمریکا از خود تمایل و اشتیاق چندانی به رفتن و شرکت در مدارس ویژه‌ی ارامنه و زرتشتیان نشان نمی‌دهند و علاوه بر این خانواده‌ها در جامعه‌ی آزاد آمریکا از کنترلی که در ایران بر روی فرزندانشان دارند عاجزند و این برای بسیاری از خانواده‌های محافظه‌کار ارمنی و زرتشتی قابل پذیرش نیست.
وضعیت کاری اقلیت‌ها در آمریکا نیز از دیگر مشکلاتی است که مهاجرت برای آنها بوجود می‌آورد. برای نمونه ارامنه همواره در ایران از ثبات نسبی در برخی از مشاغل فنی و خدماتی ویژه برخوردار بوده‌اند که این امکان در آمریکا با توجه به رقابت بالا و لزوم تسلط به زبان انگلیسی به آسانی برایشان فراهم نیست. هر چه که هست تجربه نشان داده است که شرایط حضور ارامنه و زرتشتیان در ایران و یا مهاجرت آنها به غرب هر کدام سختی‌ها و مشکلات خود را دارد که تصمیم‌گیری را برای این بخش از هم‌وطنان ما بسیار دشوار کرده است.

شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۳ ه‍.ش.

 

یوحنا اول باب ۳ آیه ۲۰ تا ۲۱


   ۲۰ حتی‌ اگر وجدانمان‌ احساس‌ خطا کند، می‌توانیم‌ به‌ حضور خدا بیاییم‌ و اطمینان‌ حاصل‌ کنیم‌، زیرا او از وجدان‌ مابزرگتر است‌ و به‌ همه‌ چیز واقف‌ می‌باشد. ۲۱ اما عزیزان‌ من‌، اگر وجدان‌ ما راحت‌ و آسوده‌ باشد، می‌توانیم‌ با اطمینان‌ خاطر و اعتماد کامل‌ به‌ حضور خداوند بیاییم‌؛

معنای فیض و درک کلی آن


1- معنای فیض و درک کلی آن
کلمۀ فیض در لغت نامۀ فارسی ما یعنی: بسیار شدن .افزون یافتن . فراوانی.کثرت میباشد. قریب به 167 بار از کلمۀ فیض در کتابمقدس نام برده شده است . 38 بار در عهد قدیم ، 129 بار در عهد جدید . البته آن تعدادی که در نوشتجات عهد عتیق به معنای فیض بکار برده شده، تقریبا تماما با آن مفهومی که در نوشتجات عهد جدید بکار برده شده کمی متفاوت است. در عهد عتیق کلمۀ عبری فیض به مفهوم مورد علاقه بودن، زیبایی، برتری، مورد پسند شدن و یا فراوانی بکار برده شده است. در حقیقت میتوانیم بگوییم، آنچه که در عهد عتیق در خصوص فیض قید شده، با آن معنا و مفهومی که پولس رسول از آن در نوشتجات خود بکار برده است، بسیار متفاوت هستند. میتوانیم بگوییم، پولس رسول مفهوم حقیقی فیض را به گونه‏ایی ریشه ایی و عمیق در هدایت روح القدس در پهنای تولد، زندگی، و مرگ و قیام عیسای مسیح، درک کرد. از اینرو از این 129 بار قید شده در نوشتجات عهد جدید، 93 بار آن را پولس رسول در نامه های خود به دوستان و کلیساها بکار برد! در واقع میتوان به جرات " پولس " - نام رومی او - و " شائول " نام عبری او - را که روزی مسیحیان اولیه را آزار و شکنجه میداد و بعدها به عیسای مسیح ایمان آورد را بعد از خود عیسای مسیح ،اولین نفر و برگزیده ترین فردی دانست که توانست معنا و مفهوم فیض خدا را در عمق-پهنا-درازای آن به شیوایی و رسایی هرچهتمامتر به تصویر بکشد،بر روی جوهر بیاورد ،آن را فریاد بزند،با آن تنفس کند ، درک باور آن را به دیگران منتقل سازد ،از دیگران بخواهد تا با آن زندگی کنند؛ تا اینکه نهایتا خود روزی سرش را با افتخار و سربلندی و آماده گی مطلق حوالی سالهای 70 بعد از میلاد مسیح به تیغ جلادان نرون امپراطور خونخوار روم بسپرد و به آن آرزوی دیرینۀ خود برسد که روزی گفته بود :" اما ادامۀ زندگی برای من آنقدر ارزش ندارد که نگران جان خود باشم.تنها آرزوی من این است که ماموریت خود را انجام دهم و خدمتی را که عیسی خداوند به من سپرده یعنی اعلام مژدۀ فیض خدا به پایان رسانم." (از نامۀ اعمال 20 : 24 )
آیا پولس رسول موفق به انجام این رسالت خود شد؟خب!اگر نمی شد ما امروز این مقاله را برای درک همان فیضی که پولس جان خود را برای آن داد نمی نوشتیم!!اجازه بدهید تا با هم این سفر سراسر شور و ترانه را برای درک عمیق ترین و فرزانه ترین باور ایمان مسیحی خود شروع کنیم...آیا شما حاضرید در این سفر با ما همراه شوید؟اگر پاسخ شما آری ست ،برای شما مژدۀ بسیار عالی ای داریم ،شما در حال ورود به جایگاهی هستید که روزی هابیل و نوح و ابراهیم و تمامی پدران ایمان طعم آن را چشیدند و آن را دیدند!
باید یک تصویر کلی در بارۀ فیض و اهمیت آن داشته باشیم و آن این است که :
فیض خدا، یک هدیه است نه یک پاداش.و شما نباید هیچ لیاقت و شایستگی برای دریافت آن داشته باشید و اگر نه دیگر فیض نامیده نمی شد!! و دوم این را بدانید که شناخت فیض ، شناخت قلب مسیحیت است.
اگر امروز یک مسیحی از عبارت فیض چیزی سر در نیاورد و با آن زیاد آشنا نباشد، براستی باید در ایمان خود تجدید نظر کند و عمیقاً یکبار دیگر به پایه و اساس ایمان خود به مسیح بیندیشد.چرا که درک عمیق فیض خداوند در ایمان ما به مسیح، مانند درک عمیق کار قلب است در بدن انسان؛ شاید شخص هرگز به جزئیات روزانه و طرز انتقال خون و تصفیۀ آن توسط قلب به تمام اعضای بدن نیاندیشد ، اما حیات و زیستن او تنها به چند دقیقه کار نکردن همین عضو کوچک گوشتی وابسته است !همینطور اگر یک مسیحی به این عبارت ساده و خودمانی فیض خدا نیاندیشد(که به ظاهر ناچیز بنظر میاید)، قلب ایمان او در خطر مرگ خواهد بود!!پس بی دلیل نیست وقتی می بینیم ،پولس چگونه تلاش دارد تا به ایمانداران این را بفهماند که در واقع خدا در مسیح چه هدیۀ بزرگی را از فیض خود نصیب دنیا کرده است ،او می نویسد که : بوسیلۀ ایمان به مسیح ما وارد فیض الهی شده ایم ." ( رومیان 5 : 2 ) لطفاً به کلمۀ " وارد " در این آیه دقت کنید.پولس رسول سعی دارد تا به ما بگوید که :1- " فیض "ی وجود دارد که الهی میباشد.2- این فیض قبل از اینکه " در ابتدا..." (پیدایش 1: 1 ) آغاز گردد ،وجود داشته است! جزء ذات الهی خدا بوده ،ازلی و ابدی...اما نه در هستی بود و نه همراه آدمی خلق شد و نه همراه او گردید!بلکه خلق هستی و آدمی خود
" فیض " خدا بود!آنچه را که امروز شما در اطراف خود می بینید از سر فیض خدا انجام یافته و شکل گرفته است !
ورود و نشانۀ این فیض را در زندگی آدمی ما درست زمانی میبینیم که خداوند بدلیل گناه انسان و شرارت او در دنیا و آلوده شدن آن ،تصمیم به نابودی دنیا و تمامی هر آنچه که در آن بود، میکند . اما کلام به ما می گوید که تنها یک نفر بر روی زمین زندگی میکرد که نظر خداوند را به خود جلب نمود.:" اما نوح در نظر خداوند التفات یافت." ( پیدایش 6 : 8 ) چرا؟ چرا نوح مورد التفات خدا قرار گرفت؟کلام میگوید :" نوح مردی عادل بود و در حضور خداوند کامل و نوح با خدا راه میرفت." (پیدایش 6 : 9 ) لطفاً به این نکتۀ ظریف توجه بفرمایید : فیض خدا شامل نوح میگردد زیرا کلام میگوید او مردی عادل بود و با خدا راه میرفت . شاید تعجب کنیم که چرا فقط نوح مورد التفات خدا قرار میگیرد(؟) اما بلافاصله کلام دلیل این توجه خدا از نوح و التفات او به نوح را به ما میگوید. میگوید که او با خدا راه میرفت ،یعنی به خدا ایمان داشت که با او راه میرفت !نه؟پس ارتباطی زنده و مستقیم بین ایمان داشتن ما و فیض خدا وجود دارد.(ما این رابطه را بعدا بررسی خواهیم نمود.) اما آن واژۀ التفات در واقع همان عبارت فیض است. اما کلام نمی گوید که نوح وارد فیض الهی شد!در عوض میگوید :" در نظر خدا التفات یافت " و یا " فیض خدا شامل حال او شد." یعنی فیض الهی از ازل وجود داشت اما از آنجا که نوح هنوز او را نمی شناخت ،پس وارد آن نشد.فقط آن فیض شامل حال او گشت ،مورد التفات خدا قرار گرفت.پس فیض الهی (عیسای مسیح ) از ابتدا بود اما ما وارد این فیض الهی نبودیم.3- از آنجا که مسیح تماما فیض الهی بود.ما به او ایمان آوردیم آنگاه ما وارد فیض الهی شدیم.سپس تمامی جهان مشمول این فیض گردید ،تنها اگر آنها نیز به عیسای مسیح بعنوان تنها نجات دهندۀ خود ایمان میآوردند.فیض الهی خدا تماما در صلیب عیسا ی مسیح به تمامی دنیا : به یهودی و غیر یهودی ،رومی و غیر رومی ،مرد و زن ،غلام و آزاد؛و امروز به بودایی و مسلمان،کمونیست و بهایی و ...ثابت شده است.اگر این افراد نیز میخواهند که این فیض را دریافت کنند و وارد آن شوند ( نه بیرون آن ،با نمازها و روزه ها و نذرها !نه اطراف آن را طواف کنند ،با زیارت ها!نه سرشان را به دیوارهای بیرون آن بزنند!) بلکه باید وارد این فیض شوند یعنی باید تنها و تنها به عیسای مسیح که تماما نشان دهندۀ کامل فیض خداست ایمان بیاورند و بس.در واقع پولس رسول ( کسی که خود را تماما معجزۀ بزرگ فیض میداند)در تمام نامه های خود ،قصد داشت تا این نکته را گویی کاملا برای همۀ ایمانداران و امروز برای ما جا بیاندازد که :اگر ما امروز وارد فیض الهی شده ایم تنها دلیلش این است که به مسیح ایمان داریم.نقیض این جمله این است که :اگر ما خود را وارد فیض خدا نمی بینیم از اینرو ست که به مسیح ایمان نداریم.
به جمله های پولس در این باب دقت کنید:
-" خدا بوسیلۀ مسیح بما فیض عطا فرمود." ( رومیان 1: 5 )
-" اما با فیض خدا همه بوساطت عیسی مسیح که آنان را آزاد میسازد ،بطور رایگان نیک محسوب میشوند." ( رومیان 2 :24 )
-" همیشه خدا را بخاطر آن فیضی که او در مسیح عیسی به شما عطا فرموده است شکر میکنم."( اول قرنتیان 1 : 4 )
-" تا خدا را برای فیض پر شکوه او که رایگان در پسر عزیز خود به ما بخشیده است سپاس گوئیم."( افسسیان 1 : 6 )
-" زیرا بسبب فیض خداست که شما از راه ایمان ( ایمان به مسیح)نجات یافته اید و این کار شما نیست بلکه بخشش خداست."
( افسسیان 2 : 8 )
-" خدا ما را نجات داد و به یک زندگی مقدس دعوت کرد و این ،در اثر اعمال ما نبود ،بلکه بر طبق نقشۀ خود خدا و فیضی است که او از ازل در شخص مسیح عیسی به ما عطا فرمود." ( دوم تیمو تائوس 1 : 9 )
پس ما در ایمان آوردن به عیسای مسیح فیض خداوند را می بینیم که ما وارد آن شده ایم و با آن زندگی میکنیم، آن هم نه بدلیل خواسته و عمل مذهبی و دینی و انجام شریعت ،چه دیروز چه امروز و یا چه فردا بلکه تنها بدلیل فیض خود خدا و بس

مسیحیت و اسلام‏گرایی در اخلاق مسیحی


مسیحیت و اسلام‏گرایی در اخلاق مسیحی
نگاهی به ایمان مسیحی در قیاس به دین و باور قبلی خود
نوشتۀ: ح.گ
در همان سالهای اول کلیسای مسیح، بخصوص زمانی که مسیحیت دین و آیین رسمی امپراطوری روم گشت، افراد بسیاری به دلیل تغییر و تحولی که در امپراطوری روم پیش آمده بود، و به دلیل زندگی نمونه و برجستۀ ایمانداران مسیحی و شاهد خوبی برای مسیح بودن و تاثیر آن بر مردم سرزمین روم، وارد کلیسای مسیح شدند. موج تازه ایمانان آنقدر زیاد بود که کلیسا قادر نبود انها را در نظم و یک انسجام دقیق تعلیم بدهد. گروه گروه به مسیح ایمان آورده و تعمید میگرفتند. اما رومیان و کشورهای تابع خدایان را میپرستید. آنها پایبند آداب و مراسم خرافۀ خدایان و سنتهای دیرینۀ بت پرستانۀ خود بود. پس وقتی رومیان وارد کلیسا شدند با خود سنتهای بت پرستانۀ خود را وارد کلیسا کردند، آنها خدایان خودشان را نیز با خود آوردند.  پس شیوۀ نگارش این نو ایمانان مسیحی به عیسای مسیح، خدای پدر و کتابمقدس و کلیسا برای سالیان سال نگرشی بت پرستانه بود.
این ماجرای ماست. ما نیز مسلمان بودیم. خدایی را میپرستیدیم که نمیشناختیم و خود را متعلق به دینی میدانستیم که نمیدانستیم چرا؟ ما طرز تفکر خاص خود را داشتیم. پرستش الله و سنتهای اسلامی، اخلاق های اسلامی و طرز تفکرهای اسلامی و جهان بینی اسلامی؛ و وقتی به عیسای مسیح ایمان آوردیم، اینها را یک شبه از دست ندادیم، ما با اینها وارد کلیسا شدیم. ما با خود خدا یا خدایان خودمان را وارد کلیسا کردیم و از همه وخیم تر اینکه، هرازگاهی هم بر سر سفرۀ الله و هم بر سر سفرۀ یهوه نشستیم و سعی کردیم هم از جام الله بنوشیم هم از جام یهوه. ما فرمان خدا را فراموش کرده‏ایم، همان فرمانی که یهوه به قوم اسرائیل داد زمانی که آنها باید وارد سرزمین موعود میشدند و آن را تصاحب میکردند: "چون شما از رود اردن به زمین کنعان عبور کنید، جیمع ساکنان زمین را از پیش روی خود اخراج نمایید، و تمامی صورتهای ایشان را خراب کنید، و تمامی صورتهای بتهای ریخته شدۀ ایشان را منهدم سازید."( اعداد 33: 51- 52 ) چگونه این در خصوص ما اجرا میشود؟ همان اخلاقیات و باورها و سنتهای دین و آیین بت پرستانۀ قبلی ماست. و ما چون وارد سرزمین مسیح شدیم، میبایست این بتها و این آیینها و این سنتهای خود را دور بریزیم. آیا ریختیم؟ یا با آنها زندگی میکنیم و آنها خاری در پهلوی ما هستند؟
ما بعنوان ایمانداران مسیحی که قبلا مسلمان یا هر دین دیگری داشته‏ایم، دیگر نباید کارها و نگرشی به زندگی و دنیا داشته باشیم که قبلا داشتیم و آنها را با خود وارد ایمان خود و کلیسای خود کنیم. چرا؟ چرا ما دیگر نمیتوانیم از پنجرۀ قدیمی خودمان به روابط و دنیای اطراف خود نگاه کنیم؟ زیرا مادامی که این پنجره بسته نشده است، مادامی که هنوز باد داغ کویر شرق پریشانی‏ها، بوی برف سرمای گزندۀ کوههای تاریک بت پرستی، و زمزمه‏های خرافه پرستی  به درون اتاق ما میاید، کشتی ایمان ما بدون ناخداست. زیرا آنجا که خدایی دیگر در باور و تصور ما باشد خدای حقیقی نخواهد بود.
اما این طرز تفکرات و این جهان بینی‏های اسلام‏گرایی در باور و ایمان مسیحی کدام هستند؟ اجازه بدهید تا با هم به آنها نگاهی بیاندازیم:
الف- این اولین مادر تمام قصورات و کوتاهی‏های در نگرش تازۀ ما در مسیحیت است. اولین چیزی که باید در مسیحیت یاد بگیریم این است که الله خدای اسلام، با یهوه خدای یهود و مسیحیت یک خدای شبیه هم نیستند. دقیقا به همین دلیل هر تعریف و تشبیهی از خدا در دین اسلام داشتیم در مسیحیت باید جایگزین تعریف و تشبیهی شود که فقط و فقط عیسای مسیح به ما از خدا نشان داد و نشان میدهد. ما دیگر نباید تعریفی از خدا داشته باشیم جز آن خدایی که عیسای مسیح او را به ما معرفی میکند. در واقع تمام شناخت ما نسبت به خدا و آفرینندۀ هستی باید بر محک تعالیم مسیح خداوند بوده و سنجیده شود. ما الله را نمیشناختیم و پرستش میکردیم؛ توفیر عظیم این است که ما خدای خود را امروز آنقدر میشناسیم که او را با تمام روح و راستی پرستش کنیم. آن هم بواسطۀ خود عیسای مسیح است. به دلیل روح القدس خدا که در ما ساکن است. پس اگر ادعا میکنیم امروز پس از ایمان آوردن به مسیح، خدا را میشناسیم، این خدا باید همان خدایی باشد که مسیح او را به معرفی کرد( یوحنا 10: 14- 15 و یوحنا 14: 17 ) نه خدایی که با خود وارد کلیسا کردیم، خدای پدران خود.
ب- این را باید ملکۀ فکر خود کنیم که در مسیحیت مرد و زن برابر هستند. آنها هر دو شریک هم و در پیمان زناشویی یک تن واحد میشوند. هیچ برتری بین این دو نیست. وظایف و نقش آنها در زناشویی و محیط بیرون و داخل کلیسا متفاوت است اما ارزش و اهمیت آنها تماما یکسان است. در کنار این طرز تفکر، این را نیز درک کنیم که نه تنها در مسیحیت مرد و زن یکسان و برابر هستند، همۀ انسانها، از هر رنگ و نژاد و سرزمینی یکسان هستند. (غلاطیان 3: 28 و مکاشفه 7: 9 )
پ- هرگز قسم نخوریم نه به خدا نه به بچه‏های خودمان و نه به... به هر دلیلی در هر شرایطی و هر چند در مضیقه باشیم. قرآن و دین اسلام حلال بودن آن را برای ما توجیح کرده بود، کتابمقدس آن را محکوم کرده است؛ آن را از شیطان میداند و ما را در زیر داوری خدا میگذارد تا بر ما حکم شود.( متی 5: 34 و یعقوب 5: 12)
ت- در دین اسلام بسیار این جمله را بکار میبردیم که"خدا به من گفت!" یا " خدا به من نشان داد!" و یا " خدا را دیدم" اینها ادعاهای بزرگی است. یهوه خدای ما، خدایی غیور است. از او نقل قول کردن و ادعای او را دیدن میتواند برای ما بسیار بسیار گران تمام شود. تنها یک انسان فانی در تمام کتابمقدس بعنوان کسی خوانده شد که با خدا رودررو گفتگو میکرده است و آن هم موسی بود.( تثنیه 5: 4 و 34: 10) و اما ما هر آنچه که باید خدا به ما بگوید و هر آنچه که ما باید از خدا ببینیم در شخص عیسای مسیح به ما نشان داده شد و توسط روح‏القدس به ما تعلیم داده شده است.( یوحنا 14: 7- 17)
ث- در دین اسلام، ما اسیر خرافات و شبه سازی‏ها و تصورات فراوان بودیم. خوابهای ما اساس تئولوژی و باور فکری ما را تشکیل میداد، نه در مسیحیت. ایمان و طرز تفکر ما بر خوابها و تصورات حاکم نیست بکله بر منطق درست مسیحی. در مسیحیت ما خدا را فقط با دل و جان و احساس خود نشناخته و پرستش نمیکنیم بلکه با فکر خود نیز. واقعیت‏گرایی و چهارچوب ایمان خود را بر خوابها و رویاها و خیالات و تصورات خودمان نریزیم بلکه بر برداشتهای منطقی و اصولی الهیات مسیحی. ( متی 22: 37 و دوم تیموتی 2: 16)
ج- در اسلام ما به هر کسی راحت انگ کافر بودن را میزدیم. در مسیحیت هرگز نمیتوانیم بر کسی داوری کنیم. نمیتوانیم براحتی دیگران را بی‏ایمان بخوانیم. نمیتوانیم براحتی کلیسای دیگر را گمراه بخوانیم. نمیتوانیم براحتی فلان واعظ و فلان کشیش را مهر کافر بودن بزنیم و دور او حصار خاردار بکشیم و اطراف آنها را مین‏گذاری کنیم تا هیچکس به آنها نزدیک نشود!! هر ایمانداری شعور و فهم و برداشت خودش را باید بر اساس کتابمقدس داشته باشد نه بر اساس طرز تفکر کشیش و واعظ کلیسا. (یعقوب 3: 4 و رومیان 12: 2 و افسسیان 5: 10)
چ- در اسلام ما مقیدات اخلاقی و دینی زیاد داشتیم. همۀ آنها شدیدا دست و پاگیر بودند. آنها اخلاقیات و رفتارهای ما را شکل میدادند. ما را فروتن و دیندار نشان میدادند: به این دست نزنیم، این گوشت را نخوریم. وقتی وارد مسیحیت شدیم نه تنها این عادت را بلکه طرز فکر اینکه ما این را نمیخوریم چون خوب نیست را با خود وارد ایمان خود کردیم. نباید همۀ دنیا بفهمد که شما چه میخورید و چه نمیخورید! خوراک و گوشتها و ترتیبهای غذایی شما را نیک نمیکند و هرگز نشانۀ نیک بودن شما نیست. آنها فضولات هستند، وارد بدن میشوند و خارج میشوند.( متی 15: 17 و کولسیان 2: 20- 23 )
ح- در اسلام و ادیان و باورهای قبلی خود، گوشهای خودمان را به امام و روضه خوان محل و رهبر گروه  میدادیم. ما طرز تفکر و باور خودمان را از انسان میگرفتیم. ما افکار آنها را نشخوار میکردیم. ما بازیچۀ طرز تفکر آنها بودیم. مانند آنها فکر میکردیم. در مسیحیت نباید همین طرز نگرش را در خصوص کشیش کلیسای خود و فلان واعظ خود داشته باشیم. احترام و اطاعت از آنها بدون شک الزامی است، اما این به دلیل نیست که هر چه آنها میگویند ما با آن موافق باشیم. ما شعور و فهم و برداشت خودمان را داریم و آن را خدا به ما داده است. ( مزمور 32: 8- 9 و اشعیاء 48: 17)
خ- بعنوان یک مسلمان و هر باور دیگری که داشتیم، گمان و یقین ما این بود که همه چیز را میدانیم. پاسخ برای هر سوالی داریم. اظهارنظر میکردیم بدون اینکه آن اساس و باوری داشته باشد، و جالب اینجا بود که بر آن پافشاری نیز میکردیم! در مسیحیت ما میدانیم، دانش ما از خداوند از شخصیت و مقام او بنا به نیاز ما روشن است. ما عیسای مسیح را داریم. او هر حدس و گمان را در خصوص باورهای ایمانی ما از ما گرفته است و به ما فکر و باوری داده است که بتوانیم با استواری و یقین در ایمان خود بایستیم، اما با تمام این یقین و مطمئن بودن و دانش داده شده، ما ادعا میکنیم که همه چیز را نمیدانیم، همه چیز برای ما هنوز روشن نیست، و پاسخ برای هر سوالی نداریم.( اول قرنتیان 13: 12 و کولسیان 3: 12)
د- در اسلام نماز خواندن، صدقه دادن، به مسجد رفتن، کار خیر انجام دادن همه و همه کفۀ ترازوی خوبی‏های ما را سنگین و سنگین تر میساخت. در مسیحیت به کلیسا رفتن و هدیه دادن و خدمت کردن و تمام آنها بخشی از ایمان مسیحی ماست نه دلیل بهشت رفتن و نیک بودن ما. این کار و اعمال ما نیست که ما را نجات داده و یا میدهد یا بهشت را برای ما تضمین میکند. ایمان به مسیح خداوند به دلیل فیض خدا ما را نجات داده است و نه اعمال ما. کارهای نیک و اعمال نیک ما پس از ایمان آوردن، دلیل بر درستی ایمان ماست نه دلیل بر تضمین بهشت ما، آن را خون مسیح به ما داده است. ( افسسیان 2: 8- 9 )
تمام این ده مورد فقط نمایی کلی از طرز تفکرات و اخلاقیات دین قبلی ماست که با ما وارد کلیسا شده است چه بسا ممکن است شما امور بیشتری را به این بتوانید اضافه کنید. (در تفاوت فاحش دو جهان‏بینی مسیحی و اسلامی، ما در خصوص الهیات مسیحی و اسلامی سخن نگفتیم. آنها هرگز قابل مقایسه و کنار هم گذاشتن نیستند.) تمام این ده مورد، طرز تفکر و سنتها و اخلاقیاتی هستند که بطور موزیانه وارد ایمان مسیحی ما شده، وارد کلیسای ما شده، وارد روابط مسیحی ما با دیگر ایمانداران شده و آن را آسیب میزند.
 دعای من برای خودم و شما این است که ما این اخلاقیات را تشخیص داده، با آنها روبرو شده، آنها را بشناسیم و با شجاعت و دلیری آنها را به نزد تخت مسیح آورده و از او بطلبیم که آنها را از ما گرفته و نگرش و طرز تفکر و اخلاق پسندیدۀ مسیحی را به ما بدهد. آمین